🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_چهاردهم
●نویسنده :مجیدخادم
زیر تابلو جلوی در مادری منتظر پسرش ایستاده آن طرف تر از من پیراهن اینو توی کیسه پلاستیک دستش است
_ننه مجتبی مگه اینجا تا خانه چقدر راهه که سه ماه نمیتونی بیای؟
_بیا به جون به جای مزه رفتن داخل این پیراهن تو عوض کنم رنگش برگشته
فرهاد با خنده می پرسد
_آقای نصیری سپاه حقوق میدن؟
شریف نصیری می زند زیر خنده. فرهاد آن طرف در, سرش را زیر میاندازد تا لبخندش را پنهان کند.
_چرا جونت در رفت تا بگی؟ مگه میشه ندن تو تاحالا نگرفتی؟
_نه والله.
_خوب چرا زودتر نگفتی؟
روی از من شده بود مثل روز قبل از نشده بود از پدرش پول بگیرد برای کرایه آخر به همه گفته بودند رفته سر کارتوی سپاه. آخرین ۵ تومانی اش را هم داده بود که کرایه از قصرالدشت تا چهارراه پمپ بنزین از آنجا تا میدان ستاد هم پیاده آمده بود برگشتن دیگر پولی نداشت همه راه را پیاده رو و حسابی دیر رسیده بود بعد از نماز صبح هم پیاده برگشته بود تا سر ساعت هشت توی ساختمان سپاه باشد دیرتر رسیده بود.کسی براش ساعت نمیزد ولی از شرم دیر رسیدن مستقیم آمده بود اتاق آقای نصیری مسئول بخش که حالا دیگر فرستاده شده اتاق حسابداری.
پشت در اتاق این پا و آن پا میکردند تا مطمئن شود کسی نمی بیند ش و در میزند تا وارد می شود هیچ کس توی اتاق ۱۲ متری نیست فقط میز کوچکی گوشه اتاق است و عکس امام بالایش روی دیوار نصب شده صندلی هم ندارد.
روی میز صندوقی شیشه ای است که داخلش پر از پول است ۱۰۰ تومانی، ۵۰ تومانی ،۱۰ تومانی، پول خرد.
پیش خودش حساب میکند که باید چند هزار تومان باشد در اتاق را باز می کند. برمیگردد بیرون و در را می بندد. پشت در این پا و آن پا می کند دوباره در را باز می کند و می آید توی اتاق. روی میز کاغذ چسباندن که رویش نوشته شده: «برادران هر کس حق دارد که لازم دارد و به اندازه نیازش بر دارد»
تعجب نکرد فقط دارد پیش خودش حساب و کتاب میکند بدست می کند توپولها و ده تومانی برمیدارد.مهری سیاه به صورت شاه روی پول خورده اما هنوز جاهایی از صورتش پیداست که صورتش را نمیشود زیرمه تشخیص داد که کیست ولی شاه بودنش کاملاً معلوم است. نوشته روی مهر جمهوری اسلامی ایران است.۲ تا ۵ تومانی هم بر میدارد و توی جیبش میگذارد و سریع به سمت در میرود تا می خواهد دستش را روی دستگیره بگذارد دستگیره خودش پایین میرود و در باز می شود.پاسدار دیگری دستگیره را فشار داده بود از بیرون تا داخل بیاید و با حال خوردن و باز شدن در نگاهش آن روی همسانی های ثابت می شود.بعد سرش آن پایین میافتد و سلام و علیک دستپاچه کوتاهی و از هم دور می شوند یکی به طرف توی اتاق و دیگری بیرون صورتشان هر دو خیس عرق می شود.
*سنندج حزب دموکرات کردستان در پی درگیری عصر دیروز با پاسداران مستقر در مرکز رادیو تلویزیون سنندج با آتش بس ۴۸ ساعته خواستار خروج فوری پاسداران از این شهر شد خبرگزاری پارس گفت گروهی از پیشمرگان دموکرات به سوی افراد پاسدار که در محوطه رادیو تلویزیون سنندج به نگهبانی مشغول بودند آتش گشودند و خواستار خروج پاسداران از مرکز رادیو تلویزیون این شهر شدند اطلاعات نهم اسفند ۱۳۵۸.
هنوز هم هر چه اتفاق از بین میدان شهرداری و نزدیک زندان کریم خان میافتد تا میدان ستاد و استاد تا چهارراه پمپ بنزین.ساعت ۶ که میشود جوان ها مثل مور و ملخ میریزن توی این خیابانها و پیادهروها را پر میکنند و صحبت و بحث و همهشان خیابان را هم پر میکند تا ساعت ۹ .نه کمی کمتر و نه کمی بیشتر هر روز همین است.
توی پیاده روها صدها جوان دو به دو یا گروهی ایستادهاند و با هم بحث و جدل می کنند. با شور و شعف .گاهی داد و فریاد. هرکس از چیزی می گوید ،چیزی که بلد است. چیزی که خوانده یا شنیده است. عقیدهای، سیاستی ،مخالفت یا موافقتی.
نزدیک میدان ستاد جمعی ۱۵ نفره که وسطشان دختری جوان دارد با شور و هیجان بحث میکند دو سه تا دختر و پسر دختر موهای یکدست مشکی اش را جمع کرده و پشت سرش محکم بسته. چند کتاب و جزوه و روزنامه توی دست و زیر بغلش است. نوجوانی هم کنارش ایستاده و به هرکس اضافه می شود به جمع یک جزوه می دهد.دختر فریاد نمیزند :«ما هنوز به انقلاب واقعی نرسیدهایم؛ یک انقلاب کارگری اصیل بهمن ۵۷ تنها یک رفرم بود رفقا.
به رفرم بسنده نکنید هنوز حق مستضعفین خلق از حلقوم مستکبرین گرفته نشده»
هرکس متلکی می اندازد و دختر پریشان می گوید:«شما نمی فهمید.درک شما توده مردم از یک انقلاب اصیل مارکسیستی بر پایه های...»
بخشی از جمع شروع کردند به کف زدن و تشویق دختر و بعد شعار مرگ بر امپریالیسم خونخوار..
دختر داشت همفکرانش را آرام میکرد که همه گروهی دیگر بالا گرفت و یکی فریاد زد: «نفر خودتی مزدور شوروی حزب فقط حزب خدا»
ادامه دارد..✒️
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست
در عشق تو بی جسم همی باید زیست
از من اثری نماند این عشق ز چیست
چون من همه معشوق شدم عاشق کیست
#ابوسعيد_ابوالخير🌷
📎پ.ن: #شهید_رحیم_علوی در آغوش برادر ۱۴ ساله خود، کریم علوی...
#عملیات_کربلای_پنج
#شلمچه
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهدا
💠زیارت عاشــورای همیشگی
عــملیات کربــلای ۴ بود. اتش دشمن سنگین بود.زیر یک پــل جمع شده بودیم.جای پنـــج نفر بود, اما ده نفر به زحمت خود را جا داده بودیم و پا ها از زیر پل بیرون زده بود.دیدم رضا چراغ قوه اش را بــیرون اورد و نورش را انداخت روی کتاب کوچک دعایش و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. گفتم رضا تو این شــرایط چه وقت زیارت خوندنه!!!
خندید و گفــت مــن از اول انقلاب تا حالا یه روز هم زیارت عاشورام ترک نشده, حــتی زمانی که در سینــما کار می کــردم!....
و *شاید بــا همـین زیــارت عاشــوراها برات شهــادتش را گرفــت* 😞
#شهید_عبدالرضا_مصلی_نژاد🌷
#شهدای_فارس
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتی از زنان رزمنده ۸ سال دفاع مقدس
#دفاع_مقدس🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴عاقبت ایمان به آیات خدا
📍الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ
يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
(سوره زخرف آیات ۶۹تا ۷۱)
📍ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ؛
ﺷﻤﺎ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎلی ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎنی ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭﺁﻳﻴﺪ؛
ﻇﺮﻑ ﻫﺎیی ﺍﺯ ﻃﻠﺎ ﻭ ﺟﺎم ﻫﺎیی [ ﺯﺭﻳﻦ ﻛﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻃﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ ] ﮔﺮﺩﺍﮔﺮﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻝ ﻫﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬّﺕ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ ، ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺷﻤﺎﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻳﺪ.✳✳✳
📍ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺯﻧﺎﻧﺸﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﻧﻴﺎ ﺷﺮﻳﻚ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﻯ ﺁﺧﺮﺕ ﻧﻴﺰ ﺷﺮﻳﻚ ﺑﺎﺷﻨﺪ." ﺻﺤﺎﻑ" ﺟﻤﻊ" ﺻﺤﻔﺔ" (ﺑﺮ ﻭﺯﻥ ﺻﻔﺤﻪ) ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﻩ" ﺻﺤﻒ" ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﮔﺴﺘﺮﺩﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﻇﺮﻓﻬﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻭﺳﻴﻊ ﺍﺳﺖ.
" ﺍﻛﻮﺍﺏ" ﺟﻤﻊ" ﻛﻮﺏ" ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﻇﺮﻭﻑ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﻯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ" ﺟﺎم" ﻳﺎ" ﻗﺪﺡ" ﺍﺳﺖﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﻛﻪ" ﻟﺬﺕ ﻧﻈﺮ" ﺍﻫﻤﻴﺖ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﻯ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻟﺬﺍﺕ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮﺗﺮ ﻭ ﺑﺎﻟﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ، ﻳﺎ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻧﻈﺮ ﻛﻪ ﺟﻤﻠﻪ" ﻣﺎ ﺗﺸﺘﻬﻴﻪ ﺍﻟﺎﻧﻔﺲ" ﻟﺬﺍﺕ ﺫﺍﺋﻘﻪ ﻭ ﺷﺎﻣﻪ ﻭ ﺳﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻟﺎﻣﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻭﻟﻰ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﻠﺬ ﺍﻟﺎﻋﻴﻦ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﻟﺬﺕ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ.✴✴✴
#کلام_ووحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_پانزدهم
●نویسنده :مجیدخادم
و اکثریت جمع با او همراه شدند .دختر با حالتی که انگار منتظر شنیدن همین حرف بود بلند داد زد :«خدا.... اسلام»
لحظه همه ساکت شدن دختر انگشتش را بالا گرفت و با ادای هر کلمه تکان میداد: «اسلام هم همین را می گوید .من می خواهم رسالت تاریخی زینب را...»
که در همین لحظه جوانی از میان جمع جلوی دختر پرید دستش را بالا برد و با جزوه ای که نوجوان لحظهای پیش از آن به دستش داده بود ،محکم کوبید به صورت دختر.
دختر نقش زمین شده کتاب و جزوه های دستش پخش شدند کف پیاده رو. دو طرف جمعیت هول خوردن توی هم. میان درگیریها دختر معلوم نشد از کدام طرف گریخت .روزهای قبل هم همین بود. همین ساعت ها با سر و وضع مرتب می آمدند و با سر و کله خونی برمیگشتند.
بعد از چهارراه پمپ بنزین اول خیابان نادر، فرزاد داشت از مدرسه به طرف خانه می رفت.از دور صدای شعار را فریاد جمعیتی ۷۰یا ۸۰ نفری بلند بود.با پلاکاردهایی که روی آن نوشته بود رژیم استبدادی ،خلق مبارز،رژیم فاشیستی،حکومت آخوندیسم،حق مبارزه مسلحانه،و این جور چیزها .
زودتر از خودشان به چشم می آمد. از گروه پیکار بودند خشن ترین گروه سیاسی وقت در شیراز.
فرزاد سریع رفت تو یک مغازه و کنار چند نفر دیگر سنگر گرفت.کیسه های پر از جمعیت تظاهرکننده و باقی مردم مثل خیرات پخش میشد. جمعیت تظاهرکننده با جمعی دیگر از عابران و مغازه دارها درگیر شدند و از همه طرف سنگ و چوب و آشغال پرت میشد شیشه مغازه ها با صدای بلندی می شکست چند نفر باشماق دنبال چند نفر دیگر می گذاشتند .فرزاد از مغازه بیرون پرید و همراه بقیه سنگ پرت میکرد.
آمبولانسی از در خیابان به جمعیت نزدیک میشد و پشت سرش یک پیکان که تا کنار خیابان نگهداشت .کوکتل مولوتوف ای به شیشه ماشین خورد و ترکید و آتش پخش شد روی بدنه است و کف خیابان .۶ نفر از چهار در سراسیمه باز شده ماشین، بیرون پریدند .یکیشان فرهاد بود.
یکی دیگر از آنها، از زیر کمربند کلتب بیرون کشید .فرهاد سریع دستش را گرفت و کلت را از توی انگشت هایش بیرون کشید و بعد همان طور که یک دستش را محکم گرفته بود برگرداند پشت کمربند دوستش.
_آقا فرهاد مجازیم.
_مجازیم آرومشون کنیم.نه این که بدترش کنیم.
هر کدام از پاسدار ها از یک طرف به سمت جمعیت دویدند. درگیری و شلوغی بیش تر از آن بود که بشود آرامش کرد چند نفر داشتن ماشین آتش گرفته را خاموش میکردند که با صدای بلند شیشههای مغازه دیگری فرو ریخت و شعلههای آتش از آن بیرون زد تمام خیابان را دود گرفته بود و شعار و فحش و فریاد.
فرزاد تا چشمش به فرهاد افتاد دستش شل شد و سنگ از بین انگشتانش لغزید و افتاد کف خیابان فرهاد داد کشید: «برو خونه یه دقیقه دیگه هم اینجا نمیمونی ها»
فرزاد شده آرام گفت :«چشم »و دوید سمت خانه .توی خانه به هیچکس چیزی نگفت . یک ساعت بعد وسط حیاط فرهاد در را باز کرد و اومد داخل و سریع رفت توی حمام و گوشه حیاط و در را بست. فرزاد سرخی روی پیراهنش را دید و دبیر پشت در حمام و در زد فرهاد در را باز کرد و یک طرف صورت و تمام جلوی پیراهنش غرق خون بود.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#جانبازان، سالکانی هستند
که در طی طریق، از کاروان شهادت جا مانده اند
و خدای سبحان چنین مقرر داشته است که مرغ روحشان
چند صباحی دیگر در قفس تن و در حصار خاک باقی بماند...
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس🌷
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
تبریک به تو که
در میان شعله های آتش،
پیام آور ایستادن
و سرخ زیستن هستی
۷ مهر روز آتشنشان ،
تجلی ایمان ، ایثار، شجاعت،
عشق و علاقه گرامی باد... 💐
هدیه به روح همه شهدای آتشنشان صلوات بر محمد و آل محمد
#شهید_بهنام_میرزاخانی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
▪️ دست نوشته تکاندهنده شهیدی که هنگام بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد
🔹 ۱۲ فروند هواپیما ساعت ۵ غروب منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد.
🔹 نعمت الله ملیحی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک مانده بود كه درع مل دم نايژکهای ريه تاول میزد و در بازدم تاولها پاره میشد ! به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت و کمتر صحبت میکرد.
🔹 در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آب کردند.
🔹 او از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت :" جگرم سوخت، آب نیست ؟! " و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆