eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
691 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد سيد موسي پريشي تاریخ و محل شهادت 10/3/60 گروه دفاع مقدس زندگینامه يکم فروردینماه ۱۳۴۰ش در خانواده‌ای از سادات شهر اشکنان کودکی چشم به جهان هستی گشود که او را موسی نامیدند: شهید سیدموسی پریشی. سیدموسی در کانون معنوی خانوادهاش با تعالیم روح‌بخش اسلام آشنا گردید. در نوجوانی بهخاطر بیان شیرین و صوت زیبایش، به روستای پسبند می‌رفت و از روی کتاب برای مردم روضه می‌خواند. سال‌ها بعد، در عنفوان جوانی با آوازه‌ بت‌شکن قرن، خمینی کبیر (ره) آشنا شد و بهواسطه شجاعتی که در پاره کردن تصویر فرعون زمان از خود نشان داد، تحت تعقیب مأموران خودفروخته رژیم فاسد شاه قرار گرفت. پس از آن‌که در بهمنماه سال ۱۳۵۷ش باغ آرزو‌هایش شکوفه داد و انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی نهائی دست یافت، همواره در خدمت انقلاب اسلامی بود. با شروع جنگ خانمانسوز رژیم متجاوز عراق علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، خدمت مقدس سربازی را برگزید. سیدموسی پس از طی دوره‌ آموزشی در بهبهان، به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و نُه ماه در جبهه‌ جنوب به دفاع از انقلاب و مرزهای میهن اسلامی پرداخت. شهید پریشی به نماز اول وقت اهمیت فراوان می‌داد و در خدمت به والدین از هیچ کوششی دریغ نداشت. سیدموسی پریشی، سرانجام به پیمانی که با خدای خویش بسته بود، جامه‌ عمل پوشید و در بامداد روز دهم خرداد‌ماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن بیست سالگی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و از ستاره‌های پرفروغ آسمان ایرانزمین گشت. پیکر مطهر شهید سیدموسی پریشی در گلزار شهدای زادگاهش، اشکنان به خاک سپرده شده است. 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 محمدرضا وقتی که عازم سوریه بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه محرم اینجا نیست و نمی تواند به هیئت برود .در تماس هایی که با ما و خانواده داشت هم همیشه این ناراحتی را بیان میکرد. یکی از شب های محرم به هیات میثاق باشهدا رفتیم.استاد پناهیان آن شب از اخلاص میگفت بعد از اتمام هیات ، محمدرضا تماس گرفت و به او گفتم امشب خیلی به یادت بودیم. انگار که رزق او بود که به او صحبتهای آقای پناهیان را منتقل کنم. گفتم: "محمدرضا ،اگر میخواهی شهید بشی، باید خالص بشی" آخرین تماسش با مادرش، سپرد که دعا کن شهید شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید اخلاص داشته باشی . محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود: "این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم ... الان دیگه سبکبار سبکبارم"تخففوا تلحقوا...سبکبار شوید، تا برسید...شرط شهادت، خلاصه شده در همین جمله امیرالمومنین علی علیه السلام،سبکبار شدن... خالص شدن... و شهدا این را خوب فهمیدند و عمل کردند ... 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 اگر جهانخواران بخواهند درمقابل دین ما بایستند، ما در مقابل آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی کامل آن‌ها از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می‌شویم، یا از مرگ شرافتمندانه استقبال خواهیم کرد، اما در هرحال پیروزی با ما خواهد بود... همیشه و در تمام حالات به فکر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)باشید، مدافع خوبی برای ولایت... 🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 قلیه‌پیتو پاشید پاشید که قلیه‌پیتو رسید. این را اکبر کاراته گفت و قابلمه را گذاشت زمین. حاج مسلم گفت: قلیه‌پیتو نه. جغوربغور. اکبر کاراته گفت: بلند شید برادرا بلند شید نمازتونو بخونید که قلیه‌پیتو رسید. بعد دستی به شکمش کشید و گفت: ُمردم از گشنگی! قابلمه را برداشت. نفس عمیقی کشید و گفت: به‌‌به چه قلیه‌پیتویی. پیرمرادی از لای پتو آمد بیرون. خمیازه‌ای کشید و گفت: قلیه‌پیتو چیه؟ اکبر کاراته گفت: جگر، سیب‌زمینی و آب. حاج مسلم، گفت: قابلمه رو بذار اون‌جا اون کنار. اکبر کاراته قابلمه را گذاشت کنار سنگر و آمد عقب. همه بیدار شدند و با هم دست کشیدند به شکمشون و گفتند: به‌به چه غذایی! داشتند حرف می‌زدند که پیرمرادی داد زد: موش! موش! اکبر کاراته سر برگرداند. موش ایستاده بود روی تخته‌ای، بالای قابلمه‌ی جگر. حاج مسلم گفت: تکون نخور! اکبر کاراته جیغی زد و گفت: برو گم شو موش! پیرمرادی گفت: مواظب باش! در این حال، کسی آمد داخل سنگر. موش ترسید و خواست برود بالا، که نتوانست. لیز خورد و آمد طرف پایین. اکبر کاراته دوید طرفش. خواست بگیردش. موش سرازیر شد طرف قابلمه. اکبر کاراته دست دراز کرد و رفت جلو. خواست بگیرداش که پاهایش در هم پیچ خورد و اول موش و بعد اکبر کاراته افتاد داخل قابلمه. همه با هم گفتیم: اَاَاَه! 🌷 @byadshohada 🌷
🍃حجاب زمانی زیباست که با عجین شده باشد. 🍂 حیا که نداشته باشی چادر سیاه هم محجبه ات نمیکند. ✋️حضورمان در فضای مجازی بی فایده است اگر ندانیم دشمن حیائمان را نشانه گرفته است 🔥 به من محجبه نمیگوید چادرت را بردار چون میداند او این کار را نخواهم کرد. 🙆میگوید عکست را در معرض دید نامحرم قرار بده. 👫 میگوید شوخی و صحبت با نامحرم در این فضا اشکالی ندارد. 🙈 میگوید با ناز و ادا صحبت کردن در پست ها و نظرها بی اشکال است. 😎 میگوید دلبری از پسرهای مذهبی در فضای مجازی اشکالی ندارد. ❌ میگوید تو عکسی که میخواهی را بگذار. ❌ طوری که دوست داری صحبت کن. ❌ بیخیالِ حیا و عفتت. ✍️ و اینطور میشود که کم کم شاهد کم شدن حیائمان میشویم... و امان از روزی که حیا برود.... 🌷 @byadshohada 🌷
🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند. 🌷 @byadshohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور. اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد عباس شيرازي تاریخ و محل شهادت 17/3/64 گروه دفاع مقدس زندگینامه حجت الاسلام عباس شيرازي از فضلاي مبارز حوزه علميه قم بود كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در پستهاي تبليغي خدمات ارزندهاي انجام داد و از دو سال قبل[ سال62]، در سمت قائم مقام سازمان تبليغات اسلامي مشغول انجام وظيفه بود. وي همچنين از اعضاي شوراي عالي تبليغات به شمار ميرفت و سرانجام در سفري كه به منظور بررسي مسائل تبليغي رزمندگان اسلام، به جبهههاي جنوب داشت، بر اثر سانحه تصادف جان به جان آفرين تسليم كرد و در حرم مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاك سپرده شد. @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 انسان با عمر كوتاهش بايد از اين دنيا توشه و آذوقه اي براي آخرت بردارد كه در غير اين صورت هلاك خواهد شد. 🌷 @byadshohada 🌷
آنان ڪہ یڪ عمر مرده اند یڪ لحظہ هم نخواهند شد... شهادت یڪ عمر زندگے است نہ یڪ اتفاق... 🌷 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 نماز_اول_وقت ✍دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. " 🌷 @byadshohada 🌷
🌷به یاد شهدا🌷: 😊 لبخند شهدایی 😊 پس کو این امام جماعت؟ همه به‌ردیف نشسته بودند تو صف نماز جماعت. آقای صفری گفت: پس کو این شیخ مهدی؟ اکبر کاراته گفت: داشت شنا می‌کرد. آقای صفری گفت: شنا؟ و بعد با اکبر کاراته و من اومد، رفتيم تا شیخ مهدی رو بیاریم. شیخ مهدی انگار نه انگار وقت نمازه، وسط کانال آب برای خودش شنا می‌کرد. آقای صفری را که دید، از آب دوید بیرون. زود لباسشو پوشید و دوید طرف سنگر. آقای صفری گفت: خجالت بکش شیخ مهدی! شیخ مهدی دوید، ایستاد جلوي بچه‌ها تا دو رکعت نماز مستحبی بخونه. اکبر کاراته نگاهش می‌کرد. رفت به رکوع؛ که ديدند خیسی شورتش زده به شلوارش. اکبر کاراته بلند گفت: بچه‌ها نماز نخونید. نمازتون باطله! حاج عباس‌علی گفت: چرا اکبر؟ اکبر کاراته گفت: مگه نمی‌بینید؟ شیخ مهدی جیش کرده! صدای خنده سنگرو پر کرد. شیخ مهدی نتونست خودشو کنترل کنه. خندید و خندید و بعد نشست. اکبر کاراته گفت: حالا امام جماعت خوب می‌خواید، من. برم جلو؟ طاهری گفت: نه بابا، این که شیخمون بود این بود، وای به حال تو! 🌷 @byadshohada 🌷
از روزها من جمعہ ها را دوست دارم این جمعہ هاے آشنا را دوست دارم هر صبح جمعہ ندبہ میخوانم برایت ازکودکے ام، این دعا را دوست دارم 🌷 @byadshohada 🌷
🌷باماباشهدابمانید👇 🌷 @byadshohada🌷
♦️دوستان این همه زحمت میکشیم مطالب رو مینویسیم لطفا شماهم مطالب رو درگروهایتان یا به دوستانتان ارسال کنید☑️ ممنون و سپاسگزارم 🔹اجرتون باشهدا
از آیه قران مثال می زد و می گفت: خدا در قران گفته اگر بعد از من سجده بر کسی واجب باشد آن هم پدر و مادر است. خیلی تأکید به احترام پدر و مادر داشت. از عشق زیادی که به او داشتم راضی شدم برود سوریه چون نمی توانستم ناراحتی اش را ببینم. خیلی خیلی به رضا وابسته بودم. 🌷 @byadshohada 🌷
اگر دوست شهیــــد داشته باشی... کم کم شبیـهش می شوی... آنقدر شبــــیه که حتی... ظاهرت هم شبـــیه او می شود... تا آنجا پیــــش خواهی رفت که... دوست شهیــدت ، شهیـــدت می کند... ... 🌴🌸🌴🌸 🌷 @byadshohada🌷
✍️وداع، تلخ‌است‌وشیرین! تلخ، برای اوڪه مےماند وباغم‌فراق سرمیڪند وشیرین، برای اوڪه به شوق وصال میرود سوی دلـدار.... 🌷 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 🔰فرمانده گردان یا زهرا (سلام اللہ علیها) 🍃ولادت : ۱۳۴۳/۴/۲۱ - اصفهان 🍂شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵-ارتفاعات شهر بانہ 🍁آرامگاه : اصفهان - گلستان شهدا 🔰 🌺شهید به حضرت زهرا (سلام الله علیها) علاقه ی وافری داشتند و در غالب مداحے هایشان از مصائب ایشان مےخواندند . 🌺همچنین ایشان وصیت نمودند ڪہ بروی سنگ قبر ایشان بنویسند : 🌺ایشان به نماز اول وقت اهمیت فراوانے مےدادند . و قرآن ڪریم را بسیار تلاوت مےنمودند. 🌺همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز مےپرداختند . صدای گریہ های ایشان بعضا موجب بیدار شدن دیگران مےشد. 🌺این عبادت و راز و نیاز با معبود تا طلوع آفتاب ادامہ داشت . 🌺ایشان در جبهہ بارها مجروح شدند به گونه ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شدند . و هر بار پیش از بهبودی ڪامل باز بہ جبهہ عزیمت ڪردند 🌷 @byadshohada🌷 بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 💠 🌸مےخواست برای عروسیش ڪارت دعوت بنویسہ اوّل رفتہ بود اهل بیت . یڪ نوشتہ بود برای امام رضا (ع) مشهد . یڪ ڪارت برای امام زمان (ارواحنا فراه ) مسجد جمڪران . یڪ ڪارت هم به نیّت حضرت زهرا (س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومہ . 🌺 قبل از عروسے اومده بود بہ ڪہ در عروسیش شرڪت ڪردند ! شهید گفتہ بود قصد مزاحمت نداشتم فقط مےخواستم احترام ڪنم . 🌸حضرت بودند : "چرا دعوت شما را رد ڪنیم ؟ چرا بہ شما نیایم ؟ ڪے بهتر از شما ؟ ببین همه آمدیم "«شما عزیز ما هستے» 🌺امام خطبہ را خواند، مصطفے بہ امام عرض ڪرد ، ما را نصیحتے بفرمایید . امام (ره) نگاهے بہ عروس ڪردند و فرمودند ، خدا بہ شما دهد . 🌸 تنها بعد از عروسیش بود ڪہ دست خانمش را گذاشت تو دست مادر و گفت : دلم مےخواهد برای مادرم دخترخوبـے باشے . بعد هم منطقہ . و همانطور ڪہ آرزو ڪرده بود پیڪر پاڪش هرگز پیدا نشد . 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 برداشت من از زندگی ، از آنچه خواندم و لمس کردم خلاصه اش این است که: تنها راه سعادت ، رسیدن به کمالِ بندگی خداست. بندگی او در اطاعت از اوامرش و ترک نواهی می باشد. همه دستور های اسلام در این دو جمله خلاصه می گردد: فرمانبرداری از خدا و نافرمانی از شیطان ! سفارشم این است : مردم! به یاد خدا و روز جزا باشید. پیرو ائمه اطهار باشید 🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 اوایل ڪہ بہ گردان تخریب رفتہ بودم، یڪے از دوستان جدیدم یڪ پاے خود را در عملیات از دست داده بود. بعد از این ڪہ صمیمے تر شدیم، از او خواستم برایم جزییات مجروح شدنش را توضیح دهد. او هم با ڪلے طفره رفتن، آخر این طور گفت: «راستش من قبل از این ڪہ از ناحیہ ےپا زخمے بشوم، شهید شدم! بہ اتفاق چند نفر از دوستان رفتہ بودیم آن دنیا». بعد ڪہ تڪلیفمان روشن شد، خواستیم برویم بهشت، همہ ڪہ داخل شدند، تا من خواستم بروم داخل، در را بستند و پایم ماند لاے در و از بالای ران قیچی شد! ناچار برگشتم بہ دنیا تا پرونده ام را تڪمیل ڪنم. 🌷 @byadshohada 🌷