فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🏴 سالگرد وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
🌸 #مقام_معظم_رهبری 🌸
موضوع: مقام و منزلت حضرت #خدیجه (س)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فــــرازےازوصیتنــــــامــــہ🇮🇷
🖊 《انشاءالله پرهیزگار باشید و تقوا پیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت میکنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صله رحم سفارش میکنم》↻
▓ مــــدافــع حــــــرم
#سرهنگشھیدمجتبــیذوالفقارنسب
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
میگویند که در زمان موسی خشکسالی پیش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن.
موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست.
آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد
موسی معترض پروردگار شد، خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود
هیچوقت نا امید نشوید، شاید لحظه اخر نتیجه عوض شود
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ShabeAsheghi2.mp3
2.35M
🔊 شب عاشقی
🎙 به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت نود و پنجم:
یه دنیا از خودگذشتگی
یه روز یکی از بعثیای شکنجه گر بنام علی انبری از ایشون خواست که افرادی رو معرفی کنه و ایشون حاضر نشد ، محمود میری رو برد بیرون و یکی دو ساعت بعد که برگشت، بشدت بیحال بود. بچه ها اطرافشو گرفتن و گفتن چی شده. پیراهنشو بالا زد. اون نانجیب با انبردست تمام سینه این مجاهد مقاوم رو زخمی کرده بود و جاهایی پوستش کنده شده بود. به همین خاطر به علی انبری معروف شده بود. این صحنه رقت انگیز باعث شد خیلی از بچه ها به گریه بیفتند و از ایشون بخوان که از این به بعد به نوبت افراد رو معرفی کنه. این صحیح نیست که همه زحمتا دوش تو باشه و به جای همه ما کتک بخوری و شکنجه بشی. اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود و تا آخرین روزی که ارشد آسایشگاه بود کسی رو لو نداد بجز یک مورد که داستانش از این قرار بود:
طبق معمول یکی از مسئولین عراقی از ایشون خواست که امروز باید یکی رو لو بدی و الّا خودت شکنجه میشی. ایشون قول داد که امشب رو بهش فرصت بدن و دقت بکنه ببینه کی خلافی می کنه و شلوغکاری می کنه فردا معرفی می کنه. خیلی مضطرب بود و تو خودش رفته بود. با بعضی از افراد از جمله من که خیلی باهاش دوست شده بودم مشورت کرد و گفت من یه فکری دارم اگه شما موافق باشید فردا یکی رو معرفی کنم که مستحق کتک خوردنه. یکی بود که بعلت ترس و بزدلی با یکی از جاسوسا همکاری کرده بود و چند نفر رو لو داده بود و کتک خورده بودن. به هر حال مسبب اذیت و آزار چند نفر بیگناه شده بود. همه متفقا موافق این پیشنهاد بودند و نظر دادند که شما حق داری فردا ایشون رو معرفی کنی و همین اتفاق افتاد. اون آقا رو بردن بیرون و محمود مثل مرغ سرکنده بشدت بیقرار بود. می پرسیدیم چته؟ چرا اینجوری شدی؟ می گفت اگه بکشنش چی! اگه بشدت شکنجه اش بدن چی؟ من مقصرم می گفتیم خب به درک. حالا که مجبوریه بذار اون کسی که واقعاً گناهکاره و باعث آزار دیگران شده کتک بخوره شاید آدم شد و توبه کرد.
خیلی دلداریش دادیم تا مقداری آروم شد. کجای دنیا اینقد ایمان و اخلاص و دلسوزی حتی برای یه فرد مجرم وجود داره. این فقط تو مکتب ناب اسلام و فرهنگ عاشورایی بسیجی معنا و مفهوم پیدا می کنه که چنین شاگردهایی رو تو مکتبش رشد میده و تحویل بشریت میده. اون آقا برگشت و مفصلا با کابل زده بودنش و گریه می کرد. حال محمود بدتر شد و خودشو مقصر می دونست و ملامت می کرد. راسته که ترسوها هزار بار می میرن و افراد شجاع فقط یه بار. همین کتک خوردن و درد کابلایی که خورده بود اون رو سر جاش نشوند و یکی از بچه ها شد و دست از همکاری برداشت و دیگه کسی رفتاری منفی ازش ندید.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
من بہ این نتیجـہ رسیده ام
ڪہ شهادت دست خودمان است
انتخاب شهــــادٺ را خداونـد
به عهده خودمـان گذاشته است
ایـن مـا هسـتیم ڪہ میتوانیـم
شـرایـط آن را فراهــم ڪـنیـم
مـا هستیم ڪہ تعـیین ڪنندهی
این مسـئله هسـتیم ...
تا خالــص نشـوی
خـدا تـو را بر نمی گزینـد ،
لـذا بایـد سعـی ڪنیـم ڪہ
خـداونـد عاشــقمان بشـود
تا مـا را ببــرد ...
#نابغه_دفاع_مقدس
#شهید_سردار_حسن_باقری
#شـهادت_فڪه۱۳۶۱
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام شهید با لهجه قمی
🌷 شادی روح شهدای گردان کوثر🌷
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
شانزدهم اردیبهشت سالروز شهادت مهندس شهید سید مجید شریف واقفی
(کسی که دانشگاه صنعتی شریف به نام اوست)
شادی روحش صلوات🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
کمال الملک نقاش چیره دست ایرانی، برای آشنایی با شیوه هاوسبکهای نقاشان فرنگی باروپا سفرکرد.
زمانیکه درپاریس بود فقر دامانش راگرفت وحتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت.
یک روز وارد رستورانی شدوسفارش غذا داددرآنجا رسم بودکه افراد متشخص پس از صرف غذا پول غذارا روی میز میگذاشتندومیرفتند.
اما کمال الملک پولی دربساط نداشت بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده واز داخل خورجینی که وسایل نقاشی درآن بودمدادی برداشتو پس ازتمیز کردن کف بشقاب عکس یک اسکناس را روی آن کشید، بشقاب را روی میزگذاشت وازرستوران بیرون آمد،گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را بردارد ولی متوجه شد که پولی در کارنیست و تنها یک نقاشیست بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه اورا گرفت وشروع به دادوفریاد کرد، صاحب رستوران جلوآمد وجریان راپرسید.
گارسون بشقاب را نشان دادوگفت اینمرد شیادست بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده ،صاحب رستوران مردی هنرشناس بود،دست درجیب برد ومبلغی پول بکمال الملک داد.
بگارسون گفت، بگذار برود این بشقاب خیلی بیشتر از یک پرس غذا ارزش دارد، امروزه این بشقاب درموزه لوور پاریس نگهداری میشود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجاب در قرآن
اگر حجاب برای این است که خانم در جامعه حضور نداشته باشد،
یک روایت دینی، یک سند، یک آیه قرآن بیاورید که گفته باشد: خانمها در منزل و جلوی محارم خود حجاب داشته باشند.
اسلام حجاب را مطرح کرد چون می خواهد زن در جامعه حضور داشته باشد.
اما به چه صورت؟
حجاب برای این است که...
👤 دکتر شاهین فرهنگ
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت نود و ششم:
همه چیز به عدالت
محیط اسارت رو میشه مصداق مدینه فاضله ی افلاطون دونست. بشر تصور میکنه که نمیشه عدالت واقعی در زمین اجرا بشه. ولی بچه بسیجی عکس این نظریه رو در اسارت به اثبات رسوندند. همه چیز به عدالت بین افراد تقسیم می شد. ناگفته نمونه این بحث به محیط داخلی و فضای داخلی آسایشگاها مربوط میشه نه رفتار بعثی ها.
قسمت کننده های غذا نهایت تلاششون رو میکردن که صمون ،غذا، میوه، تاید و صابون و هر چیزی که داده میشد رو به عدالت تقسیم کنن. چون صمون ها کوچیک، بزرگ داشت. همه اونا رو کنار هم می چیدن و بزرگ کوچیک می کردن و به هر کسی سهمش به عدالت داده میشد.
برنج هم اینگونه بود. آشپزها وقت کافی نداشتن که دقیقا توی همه ظرفها (قصعه) یه اندازه برنج بریزن و بعثی ها رو سرشون بودن و عجله می کردن. وقتی که مسئولین غذا وارد آسایشگاه می شدند، مسئول تقسیم غذا قصعه ها(ظروف غذا) که ده تا بودن رو کنار هم می چید و همه رو یه اندازه می کرد و اگه ظرفی کمتر توش بود از ظرفی که بیشتر داشت برمی داشت و تو اون یکی می ریخت و با دست کاملا تخت و تراز می کرد که به یه گروه کمتر نرسه و به گروه دیگه بیشتر.
البته در کنار اجرای عدالت در تقسیم، ایثار هم بود و خیلی وقتا افراد از سهم اندکشون به مجروحها و بیمارها میدادن.
در تقسیم میوه که خیلی کم و معمولا ماهی یه بار بیشتر نبود، باز قسمت کننده ها میوه ها رو کنار هم می چیدن و با وسواس کامل و تا جایی که می تونستن، سعی میکردن حقی از کسی ضایع نشه. انگور و خرما رو دونه دونه میکردن و به دانه های بزرگ و کوچیک تقسیم می کردن و دانه شمار در بین افراد تقسیم می کردن.سهمیه انگور و خرما آنقد کم بود که امکان خوشه ای تقسیم کردن وجود نداشت و به هر اسیر بین ده تا پانزده دونه انگور و سه چهار تا خرما بیشتر نمی رسید.
در تقسیم مواد شوینده مثل تاید و صابون هم به همین صورت عمل میشد. در اسارت بجز تعداد کمی از جاسوسا که ریزه خوار بعثیا و ویژه خوار داخل آسایشگاها بودن، چیزی بنام رانت و زرنگ بازی نبود. ژن، همه مون یه جور بود و ژن بد و خوب نداشتیم. دله دزدی و سوء استفاده هم اصلا تو ذات بچه ها نبود. حتی در خوابیدن و جای خواب هم افراد ملاحظه همدیگه رو می کردن. برای همدیگه یه محیط دوست داشتنی، همراه با صمیمیت، عدالت و در عین حال از خودگذشتگی و ایثار ساخته بودن. به جرات میتونم ادعا کنم، چنین محیط پاک و با فضیلتی رو فقط در لابلای اوراق کتب اخلاقی و نظریه فیلسوفان آرمانگرایی مانند افلاطون میشه پیدا کرد و تجلی واقعی آن در قطعه ای از بهشت دنیایی یعنی اردوگاه تکریت یازده بود.
بچه ها از جهنمی که جلادان بعثی برامون ساختن، با عملی ساختن آموزه های ناب دینی، اون رو مبدل کردن به قطعه ای با صفا از بهشتی که هر انسان در زندگیش آرزوی اون داره.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
◽️اگر ما به این حرکت امام حسین مومن هستیم و معتقد هستیم که در خط امام حسین حرکت میکنیم، باید واقعا حسینی باشیم نه یکذره کمتر و نه یکذره بیشتر.
◽️زمان را باید همیشه مُحرم فرض کنیم و همه زمین را کربلا و هر روز را عاشورا و در این عاشوراهای مکر، شتابان به دنبال رویارویی با جبهه کفر و ظلم باشیم.
◽️ما حسینی هستیم و حسینی عمل میکنیم، مقاومت و جنگ مردانه و با شرافت تا آخرین گلوله و اگر گلولهها هم تمام شد با سلاح اصلی و آخرین، یعنی خونمان، خط جهاد را متصل میکنیم به خط شهادت.
#شهید_غلامعلی_پیچک
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@dars_akhlaq.mp3
1.91M
🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴
💐🎙 #مقام_معظم_رهبری
💢 موضوع:عوامل ثبات و زوال ایمان
🌹 بسیار زیباست 👌👌
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شـهید
●خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه الغبیری بود.همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول ص دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند .همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید
●به جهاد مغنیه..جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!!...
طرح جهاد، شهادت بود.
✍راوی:مادربزرگ شهید
#شهید_جهاد_مغنیه
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
حاﺝ ﺁﻗﺎ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ می ﻜﺮﺩ:
ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺘﯿﻢ:
ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﻩﻫﺎ، ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻢﻫﺎ، ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ.
ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ، ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑُﻬﺘﻤﺎﻥ ﺯﺩ، ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ، ﻣﺎ رﯾﺶﺳﻔﯿﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﮐﺮﻧﺶ ﻭﺍﺩﺍﺷﺖ.
نوﺷﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ.
بابام ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ، نمی شود.
ﮔﻔتم: ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭ، پدﺭ ﮔﻔﺖ: ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﺶ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ.
بابام ﮔﻔﺖ: ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ.
بابام ﮔﻔﺖ: ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ، ﺑﻨﺸﯿﻦ. ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪﺍً ﻗﻀﺎ ﻣﯽﮐﻨﯽ.
دیدم ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔتم ﺑﺎﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﭘﺪﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ.
ﺍﻣﺎ ﮔﻔتم: پدﺭ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ.
ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺳﺎﮐﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺯﯾﭗ ﺳﺎﮎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﺁﺏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ . ﺯﯾﺮِ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺳﻄﻞ ﺑﻮﺩ، ﺁﻥ ﺳﻄﻞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﺩﺳﺖِ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺳﻄﻞ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ .
ﻗﺮﺁﻥ ﯾﮏ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: "ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻬﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،" ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ، ﺷﯿﺮﯾﻦﮐﺎﺭﯼ کنید ،
ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ،
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟
ﮔﻔت : ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ، ﻭﻟﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺁﺏ ﺑﻪ ﻛﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﭽﮑﺪ . ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ، ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ .
ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﯾﮏ ﻛﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﻔﺖ .
ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ، ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ .
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ. ﻣﺪﺍﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ.ﻣﻬﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺖ.
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ؟ ﺻﺒﺮ ﻛﻦ، ﻣﻦ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻢ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ، ﺁﻓﺮﯾﻦ .
ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﻣﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ.
ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﯽﻫﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﯾﻜﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ.
ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻏﯿﺮﺗﯽ، ﭼﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩﺍﯼ، ﭼﻪ ﺻﻼﺑﺘﯽ، ﺁﻓﺮﯾﻦ، ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﺣﺠﺖ ﺍﺳﺖ. ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ.
ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ .
ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ .
می ﮕﻔﺖ: ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رزق_معنوی🌱
🕊پیامبر اکرم(ص):
"کسی که با زن نامحرمی شوخی کند، در مقابل هر کلمه ای که در دنیا به او گفته است، هزار سال در دوزخ حبس میشود."
📘 ميزان الحكمه، ج ۱۲، ص ۴۲۵
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت نود و هفتم :
هر ۱۸ نفر یه تیغ
یکی از عذاب آورترین برنامه هایی که بعثی ها هر هفته بهمون تحمیل کرده بودن. تراشیدن سر و ریش به شکلی کاملا شکنجه وار بود.بیش از یه سال به هر آسایشگاه ۱۲۰ نفری بین شش تا هفت عدد تیغ بیشتر نمی دادن و همه افراد رو مجبور می کردن که سر و ریش و موهای زائد رو با همون تعداد کمِ تیغ بتراشند.
بصورت میانگین به هر ۱۸ نفر یه تیغ می رسید و هر نه نفر مجبور بودیم با یه نصفه تیغ هم موی سر هم ریش و هم موهای زائد رو بزنیم. اوایل که بلد نبودیم تیغ با همون یه نفر اول کند میشد و بقیه بنام اصلاح واقعا شکنجه میشدن و هر کاری می کردیم تیغ روی سر و صورت نفرات بعدی کار نمی کرد و به همراه مو هر بار مقداری از پوست کنده میشد.
بعد از هر اصلاح سر و صورت همه افراد خون مالی و تکه پاره میشد.بیشتر وقتا درد و عذابی که از تراشیدن سر و ریش می کشیدیم کمتر از کابل خوردن نبود و حتی در مواقعی زجرآورتر بود. هر چه التماس می کردیم که با پول خودمون تعداد بیشتری تیغ برامون بیارن گوششون بدهکار نبود و توجه نمیکردن.
راهی بود برای شکنجه کردن اسرا به دستِ خودشون، بعضی وقت ها که سرِ کسی رو می تراشیدم، میدیدم که دستاشو کناره تشت گرفته و از شدت درد بی اختیار اشکاش داره میزیره داخل تشت. اگه هم نمی زدیم بهانه میفتاد دستشون و بعنوان تمرد کاری به سر فرد میاوردن که به مرگِ خودش راضی بشه. در سالهای بعد به مرور بهتر شد و به تدریج هر دونه تیغ شد برای ده نفر و پنج نفر و در اواخر اسارت برای دو نفر.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ڪلام_شهید :
از #بزرگترین خطراتے
ڪہ انقلاب را تهدید مےڪند،
آفت نفوذ خطوط انحرافے در خط
اصلے #انقلاب یعنے همانا خط امام است؛
پس خط امام را دنبال ڪنید و امام را تنها نگذارید، ڪہ نمےگذارید.
📎پ ن: کسب رتبه ۱ کنکور سراسری ریاضی،دانشجویی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شیریف،سخنگوی دانشجویی دانشگاه با رسانه های بین المللی، شادی روحش صلوات🌷
#شهید_محسن_وزوائی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ماه_رمضان_در_جبهه_ها
ايستاده بود يك گوشه و مےگفت:
«اين ها رو بذاريد اينجا ڪنسروها رو بذاريد توی قفسہ ، سيب و خيارها رو بذاريد اون ڪنار هندوونه ها رو بذاريد جلو يخچال.»
بارها را كہ خالے مےڪرديم، گفتم :
« عمو، اين جا عجب چيزهای خوبے داريد ها، لااقل بيا و يكی، دوتا از اين هندوونهها رو بده ما هم بخوريم.»
كف گير را برداشت و زد پشت دستم، گفت :
« بيخود ! اين ها مال عزيزهای منه كہ اينجا روزه مےگيرن.»
📚 يادگاران، جلد ۱۵ ص، ۶۸
#شهيد_حسن_اميری
#معروف_به_عموحسن
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شنیدنی
هدیه جالب یک دانشآموز به شهید حسین خرازی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
در یک شهربازی، پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.
بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد.
سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد.
بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.
پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود. تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید:
ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید، بالا می رفت؟
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان، نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت:
پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد.
چیزی که باعث رشد آدم ها می شود رنگ و ظواهر نیست.
رنگ ها و تفاوت ها مهم نیستند.
مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هر چقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه جایگاه و مرتبه والاتر و شایسته تر میشه.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور.
اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خبر #آمدنت آمده، از راه بیا
سر بزن از دل یک #جمعه ناگاه بیا
ماه کامل نشود🌖 تا تو نیایی آقا
تا که کامل بشود نیمه این ماه #بیا
عهدکردیم و شکستیم وگذشتی صدبار
باز هم با دل آلوده ما♥️ راه بیا
نفس آلوده زمینگیر #گناهیم ولی
دیگر ازدست همه خسته شدیم آه بیا
راهگمکرده این جاده پر پیچ و خمیم
ای #هدایتگر هر بنده گمراه بیا
چاه غفلت شده سهم همه ما #بیتو
یوسف قافله یک سر به لب چاه بیا😔
جمعهها رفت ولی #جمعه موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعه دلخواه بیا
گفت شاعر: خبر آمد خبری در راه است
خبر آمدنت آمده از راه #بیـــــا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهدا
●واقعه پاوه در ماه رمضان بود .
● شهید فلاحی می گفت: "روزه بودیم ، خوردنی نداشتیم . رفتیم آب پیدا کردیم توی آفتابه های دستشویی ها ، یک جرعه وقت سحر و یک جرعه افطاری می خوردیم."
●چند روز در اونجا بدون غذا و مهمات بودیم .
یک خلبان شجاع گفت : "من می روم ؛ شهید محمد نوژه رفت هواپیمایش را زدند و شهید شد . یک خلبان دیگر گفت من از هشت هزار مهاجم می گذرم و می روم ، نان ، خرما و پنیر بسته بندی برداشت و رفت و تصمیم داشت مجروحان را برگرداند . این خلبان محمد جعفر مهدوی ملک کلاهی خلبان هوانیروز بود.
●کمک خلبان او هم محمد وجدانی نام داشت و اهل رفسنجان بود . کمک ها را رساند و خیلی ناراحت کننده تر از آن چه که در فیلم چ دیدید، تکه تکه شد.
📎پ ن: این خلبانان شجاع جانشان را در کف اخلاص گذاشتند و به شهید دکتر چمران و نیروهایش کمک رساندند و به فیض شهادت نائل شدند .🌷
روایتی از #امیر_سرتیپ_دربندی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆