🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
اي جوانان نكند در رختخواب ذلت بميريد كه حضرت علي عليه السلام در محراب عبادت شهيد شد. اي جوانان مبادا كه در غفلت بميريد كه امام حسين عليه السلام در ميدان نبرد شهيد شد. اي جوانان ، مبادا كه در حال بي تفاوتي بميريد كه علي اكبر در راه حسين عليه السلام و با هدف شهيد شد.
#شهيد_هادي_علي_دوست
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد حجت گلستاني
تاریخ و محل شهادت
18/3/60 روستاي دارلك
گروه
شهيد مبارزه با ضد انقلاب
زندگینامه
شهید حجت گلستانی، سال ۱۳۴۱ش در شهرستان ارومیه در خانوادهای متدین و متوسط چشم به جهان هستی گشود. بعد از دوران کودکی به تحصیل پرداخت ولی در سال سوم دبیرستان بهعلت عشق و علاقهای که به انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب از خود نشان میداد، درس و تحصیل را رها کرد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. او سرباز راستین انقلاب و امام (ره) بود و در حوادث انقلاب شکوهمند اسلامی پا به پای مردم انقلابی در به ثمر رساندنش تلاش نمود و بعد از انقلاب نیز خود را یکسره در خدمت اهداف آن قرار داد. در وصیتنامهای که از خود به یادگار گذاشت، صداقت، پاکی و اخلاص یک رزمنده صادق اسلام که چگونه عاشقانه جان خود را در طبق اخلاص نهاده و تقدیم انقلاب و آرمانهای بلند آن نموده، پیداست. حجت گلستانی، سرانجام بعد از دو سال تلاش صادقانه در راه اعتلای انقلاب اسلامی در تاریخ هجدهم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی حین درگیری با عناصر ضدانقلاب در سن نوزده سالگی در روستای دارلک به شهادت رسید.
#شهید_حجت_گلستانی
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
حق با من بود. هر وقت فکرش را می کردم می دیدم حق با من بوده.ولی چیزی نگفتم. بالاخره فرمانده بود.یکی دو ماه هم بزرگ تر بود.فکر کردم « بذار از عملیات برگردیم،با دلیل ثابت میکنم براش.» از عملیات برگشتیم. حسش نبود. فکر کردم «ولش کن. مهم نیست. بی خیال.» پشت بی سیم صدایش می لرزید.مکث کرد. گفتم « بگو حاجی . چی می خواستی بگی؟ » گفت «فانی! دو سال پیش یادته؟ توی در؟ حق باتو بود. حالا که فکر می کنم ، می بینم حق با تو بوده. من معذرت میخوام ازت .
#شهید_حسین_خرازی
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
آقای چریک
جاده رسیده بود به خرابههای آخر جزیرهی مینو. اکبر کاراته گفت: حاجی، من میخوام یه گراز بگیرم. حاجی گفت باشه بگیر. اکبر رفت بالای لودر که خاکارو پهن کنه. با حاجی نقشهای کشیدیم. اکبر کاراته خاکو پهن کرد و اومد پایین. گفتم: اکبر نمیترسی؟ گفت: اصلاً، من اصلاً نمیترسم. نه حاجی. حاجی گفت: آره، اگه گراز میخوای از این سوراخ نگاهش کن. اکبر سرشو کرد داخل سوراخ دیواری که دیدهبانها درست کرده بودند. نگاه کرد و گفت: کو گراز؟ داشت حرف میزد که داد زدم اکبر، عراقیا! و بعد حاج مهدی با چوب خرما زد روی پاهای اکبر. اکبر خواست سرشو از سوراخ دربیاره که سرش محکم خورد به بالای سوراخ. جیغی زد و روکرد به جاده. اکبر فرار می کرد، میدوید و جیغ میزد، که آرپیجییی روبهروش خورد به سر نخلی. سر نخل اومد طرف اکبر. اکبر برگشت طرف من و حاجی، و داد میزد: غلط کردم که گراز بگیرم! یا اباالفضل! حالا عراقیا میخورندم! حاجی گفت: بهبه عجب نترسیدی آقای چریک!
🌷 @byadshohada 🌷
روزہ دارم من و
افطارم از آن لعل لب است
آری ! افطارِ رطب
در رمضان مستحب است . . .
#طاعات_قبول
#التمــاس_دعا
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
بسيار تقيد داشت كه پدر و مادرش از او راضے باشند. همچنين خيلے به خواندن نماز اول وقت تقيد داشت.
بسيار اهل مطالعه بود، كم مےخوابيد و بيشتر به خودسازے مےپرداخت. مريم استثنايے نبود اما خيلے خودساخته بود؛
نفرت از غيبت، محبت خالصانهاش به ديگران، هيچ چيز را براي خود نخواستن از شاخصههاے اخلاقي او بود.
شهيده مريم فرهانيان همواره مےگفت برخے سكوتها و حرفهاے نابهجا، گناهان كوچكے هستند كه تكرار مےكنيم و برايمان عادت مےشود، گناهان بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مےشود، اين گناهان كوچك هستند كه متوجه نمےشويم.
#شــهيدهمريـمفـرهانـيان
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد مصطفي چمران
تاریخ و محل شهادت
31/3/61 دهلاويه
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
دكتر مصطفي چمران در سال 1311 ش در تهران به دنيا آمد. پس از پشت سرگذاشتن تحصيلات ابتدايي و متوسطه، وارد دانشكده فني دانشگاه تهران گرديد و پس از احراز رتبه اول دانشگاه، بورس تحصيلي در آمريكا را اخذ كرد. در امريكا به تشكيل انجمن اسلامي دانشجويان ايراني و انتشار ماهنامه و فعاليتهاي متعدد ضدرژيم پهلوي پرداخت. دكتر چمران سپس راهي مصر گرديد و پس از گذراندن دوره نظامي چريكي، جهت ياري برادران لبناني به آن كشور رفت. وي به مدت هشت سال در آن ديار ماند و همگام با امام موسي صدر خدمات شاياني به ملت مظلوم آن سامان ارايه كرد. دكتر مصطفي چمران پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پس از 22 سال دوري از وطن به كشور بازگشت و معاونت نخستوزيري را برعهده گرفت. وي بعدها نماينده امام در شوراي دفاع، وزير دفاع و نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي گرديد و مشغول به خدمت شد. دكتر مصطفي چمران همچنين ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز سازماندهي كرد و ضربات متعددي بر پيكر ارتش متجاوز بعثي وارد نمود. حضور اين سردار رشيد اسلام در جبهههاي نبرد و نيز فرو نشاندن غائله پاوه و سركوب عناصر ضدانقلاب در كردستان از جمله صفحات درخشان زندگي اين شهيد والا مقام ميباشند. سرانجام اين عارف و فرمانده سلحشور در حالي كه چند روز قبل، منطقه عملياتي دهلاويه را از لوث وجود دشمن بعثي پاك كرده بود، در آخر خرداد 1361 در اين منطقه به ديدار معبود شتافت و پيكر پاكش در گلزار شهداي بهشت زهرا، جاي گرفت.
#شهید_مصطفی_چمران
🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
چه خوبست از خود گذشتن و به ملکوت پيوستن، چه خوبست از هيچ به همه چيز رسيدن و چه خوبست از فنائى به جاودانه رسيدن و چه زيباست شهادت.
#شهيد_مصطفى_ابراهيم_آبادى
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
عجب رازداری هستی!
پاشو پاشو بریم!
اینو اکبر کاراته گفت: رانندهی آمبولانس گفت: من از جام تکون نمیخورم. اکبر کاراته گفت: چرا؟ راننده گفت: خب دیگه. اکبر کاراته گفت: اگر نیایی، مجبورم به فرمانده بگم!
- خب بگو! برو به هرکس دلت میخواد بگو.
- اکبر کاراته گفت: خب بگو چه مرگته؟ چرا نمیآیی؟ راننده گفت: یه رازه. اکبر کاراته گفت: فقط به من بگو. راننده گفت: به کسی نمیگی؟
- اصلاً. مگه دیونهام! من رازدار این مقرم و بچههاش. راننده گفت: قول دادی باشه؟ اکبر کاراته گفت: من امینِ امینم. راننده گفت: پس نمیگویی؟
- نه که نمیگم.
- حتی به فرمانده؟
- آره بابا، به هیچکس.
راننده مِنمِنکنان گفت: راستش من میترسم!
هنوز حرفش تموم نشده بود که فرمانده و بچهها رفتند طرفشان و داد زدند: اکبر کاراته چرا نمیآیید؟ اکبر کاراته بلند گفت: آخه این رانندهی آمبولانس میترسه.
هنوز حرفش تموم نشده، راننده گفت: عجب رازداری هستی اکبر کاراته !
🌷 @byadshohada 🌷
#حجاب
#حجاب_وصیت_شهدا
یک #دختر_چادری
اگر #واقعا چادری باشد
دغدغه اش در خیابان
پاک شدن
خط خطی های #صورتش نیست!!!
#عقب_نرفتن_چادرش_است.
•═• •• ••◈◈•• •• • •═•
🍃🌹🍃
@byadshohada
گفته بود
اگر در ماه مبارک رمضان شهید شوم
#زحمت تشیع پیکرم را به مردم نمیدم
در ماه مبارک رمضان شهید شد
اما طبق قراری ک با خدا داشت
«پیکرش بعد ماه رمضان تفحیص و تشیع شد #شهید_جواد_محمدی
@byadshohada
سلام بزرگوارا،طاعات قبول.امشب دعا برای ظهورامام زمان علیه السلام فراموش نشه میگن ندای اسمانی حضرت جبرئیل تو شب بیست وسوم رمضان که شب جمعه هست اتفاق میافته امسال عجیب شبیه هست به اون شرایط احادیث،ان شالله که اتفاق بیفته چون علامت حتمی ظهوره خیلی مهمه ،باید وقت شنیدن صدا سجده کنیم وبگیم سبحان القدوس ،سبحان القدوس ،سبحان ربنا القدوس.تا آسیب نبینیم ،وجزمومنین باشیم ان شاالله.اگه امشب همون شب موعودباشه ان شاالله،ندای آسمانی نزدیک سحره تاقبل از طلوع آفتاب هم ممکنه اتفاق بیفته.والله اعلم. التماس دعای ظهور.
🌷 @byadshohada🌷
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور. اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
✍خدایا، اگر انسان از اول که بدنیا می آید از عظمت و هیبت تو؛ پیشانی خود، این مقدس ترین جوارح بدن را به خاک نهد و به سجده رود تا آخر دنیا ذکر تو را کند، هنوز هم کم است و اصلا تو به وصف تمام موجودات عالم از اول تا آخر نمی آیی.
✍خداوندا، اگر قرار باشد من الان بمیرم. امشب چه طور فشار قبر را تحمل کنم، فشار قبری که مغز انسان را از فشارش به بیرون می ریزد. من چه طور فراق تو و عذاب تو را تحمل کنم، با این همه گناهانم فردای قیامت چطور می توانم جوابگوی سوالاتت باشم.✨
#شهید_عبدالرسول_ناوک
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🌻 سیره شهدا 🌻
همیشه با محاسن شانه کشیده، تمیزو لباسهای مرتب در جامع حاضر می شد. می گفت: این فکر غلط است که ما نباید آراستگی ظاهر داشته باشیم. حزب الهی بودن یعنی نظم و انضباط باطن و ظاهر.
#شهید_عبد_المهدی_مغفوری
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد اصغر احمدي
تاریخ و محل شهادت
27/3/60 دارخوئين
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهید اصغر احمدی، سال ۱۳۳۸ش در اصفهان چشم به جهان هستی گشود. دوران کودکی را در جمع خانوادهای مهربان و صمیمی سپری کرد و تحصیلاتش را تا کلاس سوم راهنمایی ادامه داد. سپس بهعلت مشکلات مالی ترک تحصیل نمود و در یک کارگاه طراحی فرش مشغول بهکار شد. بهعلت فشار زیاد کار، چشمانش ضعیف گشت و بههمین علت، به یک مغازه فرشفروشی رفت. یک سال بعد، احمدی از این مغازه هم بیرون رفت چرا که رفتار صاحب مغازه را غیراسلامی یافت. اصغر در زمان مبارزات مردمی نهضت فراگیر حضرت امام خمینی (ره)، به مبارزه علیه رژیم فاسد شاهنشاهی پرداخت. سال ۱۳۵۶ش، در خیابان عبدالرزاق اصفهان توسط ساواک دستگیر شد و خیلی زود بهعلت نداشتن مدرک از زندان رهائی یافت. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در سال ۱۳۵۹ش استفاده از سلاحهای مختلف را فراگرفت و برای عضویت در سپاه پاسداران ثبتنام نمود که بهعلت ضعف بینائیاش پذیرفته نشد، از اینرو به بسیج رفت و دوره فشرده ۴۵ روزهای را در پادگان فرحآباد گذراند. سپس به میدان رزم شتافت و فقط یک مرتبه برای دیدار با خانوادهاش به شهر بازگشت. مادر مصرانه از او خواست که در خانه بماند. اصغر در پاسخ اصرارهای مداوم مادر، گفت: «مگر میشود که انسان یک نمازش را بخواند و نماز دیگر را نه.» احمدی سرانجام در تاریخ پانزدهم فروردینماه به جبهه دارخوئین رفت و مردانه در مقابل دشمن بعثی ایستاد. بیست و هفتم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی، روز وصل اصغر بود. روزی که او در عملیات فرماندهی کل قوا، بال در بال ملائک به دیدار حق شتافت. جوان بیست و دو ساله ایران اسلامی بر اثر اصابت گلوله از خاک به افلاک پر کشید و بار دیگر شیعه علی (ع) بودن را به جهانیان اثبات نمود.
#شهید_اصغر_احمدی
@byadshohada
😊 لبخند شهدایی 😊
بخورید و بیاشامید اگر دیدید
سال 66 در منطقهٔ ماووت، عراق ماشین غذا را زده بودند. داغ شکم جداً سخت است، خدا برای هیچکس نیاورد! وقت غذا شد، مثل بچههای مادر ازدستداده، هر کس گوشهای زانوی غم بغل گرفته بود. شعار آن روز ما این بود:«بخورید، بیاشامید اگر دیدید و دستتان به آن رسید!»
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
✍یڪ روز «امیر» بہ یکے از دوستانش ڪہ بہ دلیل اقامت زیاد در جبهہ و نرفتن بہ مرخصے براے خانواده اش اظهار دل تنگے مے ڪرد، گفت: «سعے ڪن همیشه خداوند را در وجودت احساس ڪنے اگرزیاد بہ خانواده ات وابستہ باشی، محبت خداوند دردلت ڪمتر مے شود.
.
باید محبت خداوندرا چون لیوان پر آبے تصورکنے ڪہ محبت بہ خانواده و دوستان مثل ریختن سنگ ریزه در آن است. هر قدرسنگ ریزه در لیوان بیشتر ریختہ شود، آب بیشترے از آن سرازیر مےڪند».
#شهید_امیر_اربابے
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
خدایا! نمیدانم وقتی که مرگ به سراغم میآید، من در چه حالی هستم، اما خدایا!دوســت دارم در آن حــال، لبهایم به ذڪر یا زهرا «س»مشــغول باشـد و دلم از نور محــبت علـی و فــرزندان علــی «علیــهـم صلوات الله»لبریز باشـد. خــدایا! در دلـم تقاضـایی اســت کــه نمــیتوانم آن را بـر
زبان آورم و آن تمـنای شــهادت اســت.
خدایا آیا من لایق شــهادت هســتم؟
#شهید_سید_مصطفی_موسوی
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
حاجی، اکبرت کور شد!
اکبر کاراته گفت: حاجی نمیشه. حاجی گفت: برو بالا. برو بازی در نیار ترسو! اکبر رفت بالای لودر. هردقیقه دهها گلوله میخورد دوروبرمان. کمی کار کرد که گلولهای خورد کنار لودرش. لودر ایستاد. اکبر با دست جلوی صورتشو گرفته بود و به خودش میپیچید. تند آوردیمش پایین و گذاشتیماش داخل تویوتای حاج مهدی. حاجی به من گفت: سوار شو. سوار شدیم و با سرعت راه افتادیم. اکبر به خودش میپیچید و میگفت: حاجی کور شدم. حاجی حلالم کن! محسن، اکبر کاراته هم رفت. داشت جیغوداد میکرد، که حاجی تویوتا را از جاده انداخت پایین و رفت طرف کانال آبی. گفتم حاجی کجا میری؟ گفت: اورژانس.
اکبر کاراته هنوز مینالید و میگفت: خدایا اکبر کاراته رو ببخش! حاجی، اکبر کاراته هم کور شد.
دیدم حالاست که تویوتا بیفتد توی کانال آب. داد زدم: حاجی حالاست که بیفتیم توی کانال! هنوز حرفم تمام نشده بود که اکبر کاراته دستاشو عقب گرفت. تیز نگاهی به جلو کرد و گفت: حاجی راست میگه! حالا میافتیم توی کانال! هنوز حرفش تمام نشده بود که حاجی زد روی ترمز و گفت: بله! مگه تو کور نشده بودی؟ اکبر کاراته درِ تویوتا را باز کرد. هلام داد پایین. پا گذاشت بهفرار و گفت: برو کنار که حالا حاجی نابودم میکنه!
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
شهیدحسین خرازی میگفت:
جنگ، معامله با خداست.
خدا = خریدار
مـــا = فروشنده
سند = قرآن
بـهـا = بهـشت
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.
#شهید_حسین_خرازی
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد رسول زينلي
تاریخ و محل شهادت
23/3/67 شلمچه
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهید رسول زینلی، سال ۱۳۴۶ش در شهرستان رهنان از توابع استان اصفهان و در خانوادهای مذهبی و مؤمن چشم به جهان هستی گشود. دوران کودکی را در کنار پدر و مادر و تربیت دینی آنها سپری کرد و با فرارسیدن هفتمین بهار زندگی جهت آموختن علم و دانش راهی مدرسه گردید و تحصیلات خود را تا دوره راهنمایی ادامه داد که این دوران مصادف بود با مبارزات انقلابی مردم علیه رژیم فاسد شاهنشاهی. او نیز با اشتیاق در صف مبارزان روحالله (ره) قرار گرفت. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در جهت پیشبرد اهداف والای انقلاب هرچه در توان داشت در طبق اخلاص نهاد و در سال سوم راهنمایی در کنار تحصیل، به فعالیت اقتصادی روی آورد و از دسترنج خویش به جبهههای نبرد کمک مینمود. در سال دوم دبیرستان با عزمی راسخ و بهدنبال شرکت در جمع ارتش بیست میلیونی، عازم جبهههای پیکار حق علیه باطل گردید. در طول دوران تحصیلش در مقطع دبیرستان، چندینبار عازم جبهههای نبرد شد. با اخذ مدرک دیپلم و شرکت در آزمون ورودی دانشگاه، وارد سنگری دیگر از جهاد گردید و از آنجایی که عشق به تعلیم و تربیت دغدغه فکری و روحیاش بود، تحصیل در دانشگاه تربیت معلم شهید رجایی اصفهان را برگزید. اما شور جبههها در سرش بود و عشق به شهادت در قلبش و همین شور و عشق او را چندینبار دیگر به سوی جبههها کشاند. در میدانهای جنگ با رشادتهای فراوان بهعنوان آر.پی.جیزن، معاون دسته و مسئول دسته به انجام وظیفه پرداخت. شهید زینلی در عملیتهای کربلای ۵، والفجر ۱۰ و بیتالمقدس ۷ شرکت نمود. رسول زینلی، سرانجام طی عملیات بیتالمقدس ۷ در منطقه عملیاتی شلمچه در تاریخ بیست و سوم خردادماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی در سن بیست و یک سالگی بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۱۲۰، به درجه رفیع شهادت نائل گردید. مزار شهید رسول زینلی در گلزار شهدای رهنان قرار دارد.
#شهید_رسول_زینلی
🌷 @byadshohada🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
پرتقال گندیده
محمد وایساد دم سنگر. داد زد بگیر! و پرتقال را پرت کرد. صفری پرید و پرتقال را گرفت. اکبر گفت: آباریکالله. محمد پرتقال بعدی را پراند. مجید پرید و قاپ رفت. محمد برای همه یک پرتقال پرت کرد. حالا نوبت اکبر کاراته شد. یک پرتقال ریز برداشت و گفت: اکبر بگیر. اکبر دست دراز کرد. محمد پرتقال را پراند. اکبر تند گرفتش. دید ریز است. سریع پراندش طرف محمد و گفت: لامصّب، یه بزرگ بده! محمد یک پرتقال بزرگ برداشت و پراند براش. صالح پرید و توی راه گرفتش. اکبر لبولوچهاش را کجوراست کرد و گفت: حرومت باشه! محمد خندید و گفت: بگیر! و بعد یک پرتقال گندیده پراند بهطرف اکبر. اکبر پرتقالو گرفت و دوباره محکم پراندش طرف محمد و گفت: مال خودت. پرتقال رفت و رفت تا اینکه خواست بخورد به صورت محمد. محمد سرش را آورد پایین. در این حال، فرمانده پشت سرش ظاهر شد. پرتقال رفت و صاف خورد روی دماغش و پهن شد روی صورتش. اکبر کاراته یک لحظه زل زد به فرمانده. جیغی زد و رفت لای پتو.
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهید سید احمد رحیمی
تاریخ و محل شهادت
شرهانی ، والفجر مقدماتی - 24/1/62
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهید سید احمد رحیمی در سوم فروردین ۱۳۳۸ در خانواده ای متدین و آگاه در شهر بیرجند به دنیا آمد. در آغاز کودکی روانه مکتب خانه شد و قرآن را فرا گرفت تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نزاری، راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مطهری و دبیرستان را در دبیرستان طالقانی بیرجند به اتمام رساند و در سال ۱۳۵۶ پس از شرکت در آزمون سراسری در دانشکده پزشکی تهران پذیرفته شد و مشغول تحصیل گردید. وی که از قبول شدگان سال 56 دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود، در سیزده آبان 58 به همراه تعداد دیگری از دانشجویان پیرو خط امام، لانه جاسوسی آمریکا را به تصرف درآورد. شهید سید احمد رحیمی از برجستگی های اخلاقی، هوش سرشار، قدرت فرماندهی و توان مدیریتی فوق العاده ای بهره مند بود. همین امر باعث شد که بسان ستاره ای نورانی در آسمان اندیشه همشهریان خود همواره درخشان بماند و دوست و دشمن یک دل و یک زبان او را تحسین نمایند و شخصیت چند بعدی وی را بستایند.
پایبندی احمد به مبانی اسلام و دلسوزی اش نسبت به محرومین موجب شد تا فعالیت مذهبی- سیاسی اش را از همان دوران دبیرستان آغاز نماید و اولین مبارزه علنی ایشان در مسجد آیت الله آیتی بیرجند اتفاق افتاد، ایشان پس از پایان نماز مغرب و عشا طی سخرانی مهیجی از وزیر دربار وقت- اسد الله علم- به سختی انتقاد نمود و کسانی را که به ظاهر همراه با انقلابیون و در باطن جیره خوار دستگاه علم بودند مورد خطاب قرار داد و گفت: مردم برای افرادی که گندمهای اسدالله علم در منازلشان انبار شده ارزشی قایل نیستند. این حرکت باعث شد که مأمورین ساواک ایشان را دستگیر نمایند اما با هوشیاری از زندان رهایی یافت، و از آن پس نامش در صحیفه یاران امام ثبت شد.
#شهید_سید_احمد_رحیمی
🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
حمد و سپاس خداوند متعال را که با عنایت خاصه اش به ملت ایران تهصت اسلام و جمهوری اسلامی را ارزانی داشت. قلب های متفرق را متحد ساخت. و زنگار قلوب جوانان این کشور را زدود و با صبغه الله رنگ آمیزی کرد. پروردگارا تو را سپاس گزارم که توفیق شرکت در عملیات را به من عنایت فرمودی تا بدین وسیله ناخالصی ها و تبعات معاصی را از قلبم بزدایی. بار خدایا اگر صلاح می دانی به تنها آرزوی مانده بر دلم یعنی شهادت فی سبیل الله نیز جامه عمل بپوشان. سخنی با همه آنان که مرا می شناسند. تقوای خدا پیشه کنید و خانه دل را برای او خلوت کنید. وقتی دل از یاد خدا غافل شد، آنگاه خدا شیطان می گردد و شما را تباه می کند. مطالعه در کتاب قلب سلیم و گناهان کبیره را به جوانان پیشنهاد می کنم امیدوارم از آن غافل نشوید. سفارش می کنم شما را به تبعیت از امام امت که به راستی موهبتی آشکار از سوی خداست برهمه جهانیان اگر تمسک به فرمایشات ایشان در جامعه رو به تحلیل نرود یقیناً این مملکت شکست نخواهد خورد. مادر، همسر، خواهران و برادران و دوستانم را به خدا می سپارم و از همه کسانی که مرا می شناسند طلب عفو می کنم.
#شهید_سید_احمد_رحیمی
🌷 @byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
شهيد وطن پور جواني بود خوش برخورد و در عين حال داراي ذوق و سليقه اي خاص. تلاش و فعاليت جزء زندگي او بود. اولين بار که من با او آشنا شدم، در کلاس درس آقاي قراﺋتي بود. ايشان براي آموزش روش تبليغ مي آمدند و در هر جلسه درس يک نفر بر مي خاست و بحثي را مطرح مي کرد. البته به سبک آقاي قرائتي. بعد نقاط ضعف و قوت او مورد بررسي قرار ميگرفت. يک بار نوبت شهيد وطن پور بود. ايشان با لهجه شيرين اصفهاني به ادامه بحث پرداختند و توانستند به سبک آقاي قرائتي بحث نمايند. حتي حرکات و تکيه کلامهاي آقاي قرائتي را نيز به شکل جالبي تقليد ميکردند که بعد از اتمام صبحتهاي شهيد وطن پور، آقاي قرائتي به اين نکته اشاره داشتند و ابراز خوشحالي کردند.
#شهید_سید_سعید_وطن_پور
🌷 @byadshohada🌷
😊 لبخندشهدایی 😊
منطقه پر از عقرب بود . هراز چندگاهی صدای ناله یکی از بچه ها بلند میشد .
یک شب که همه خواب بودیم. با صدای ناله یکی از بچه ها از خواب پریدیم .
با خودمان گفتیم حتما طرف حسابی ناکار شده !
دنبال صدا را گرفتیم .. 'مصطفی بیگی' بود ، داشت نماز شب میخواند
🌷 @byadshohada🌷
اعمال شب و روز عید فطر👆
#امام_على (ع)
اگر بتوانى شب عيد فطر و.. را مراقبت كنى، چنان كن ودر اين شب ها دعا و نمازو قرآن،بسيار بخوان
مصباح المتهجّد ص۵۸۷
🌷عید فطر بر شما مبارک🌷
🌷 @byadshohada🌷