🌱
مهدی میگفت :
حضرت آقا یا نماینده ایشان امر کنند که برو رفتگر محله باش نظام به جارو کردن خیابان نیاز دارد من میروم.
#مطیع_امر_ولایت_بود...♡
#شهید_مهدی_نوروزی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تیپ بزن!
🎙به روایت: حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهدا📖
مصطفی می جنگید و جنگها برایش همه یا هیچ بود. این نبود که حالا میجنگم و یک جایی کوتاه می آیم. مصطفی می جنگید تا به هر آنچه که معتقد بود در مجموعه ای که در آن خدمت می کند برسد. نرسیدن در مرام او نبود. می جنگد حتی به قیمت آنکه از مجموعه اخراج شود. برای همین مصطفی از روزی که من یادم هست در معرض اخراج بود. می جنگید و هی می آمد بالاتر. میدانید برای چه؟ برای اینکه جنگ همه یا هیچ می کرد و همه را بدست می آورد. وقتی من و مصطفی با هم آشنا شدیم او یک کارشناس جزء بود. غیر از خدا هم هیچ کس را نداشت.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 نژادهای مختلف نشانه قدرت خداست...
📍وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ
(سوره روم آیه ۲۲)
📍ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ [ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ] ﺍﻭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﻭ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎﺳﺖ ; ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ [ ﻭﺍﻗﻌﻴﺎﺕ ]ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺍﻧﺎﻳﺎﻥ ✳✳✳
📍ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ" ﻓﺨﺮ ﺭﺍﺯﻯ" ﺩﺭ ﺫﻳﻞ ﺁﻳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ، ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ" ﭼﺸﻢ" ﺣﺎﺻﻞ ﺷﻮﺩ ﻳﺎ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ" ﮔﻮﺵ"، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﭼﺸﻢ ﺭﻧﮕﻬﺎ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﻬﺎ ﻭ ﺷﻜﻠﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ، ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﮔﻮﺵ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺁﻭﺍﺯﻫﺎ ﻭ ﺁﻫﻨﮕﻬﺎﻯ ﺻﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻳﻌﻨﻰ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﻋﻀﻮ ﻛﻮﭼﻜﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻫﻨﮓ ﺻﺪﺍﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻫﺎ ﺷﻜﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺕ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻧﻴﺰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ- ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﻣﻔﺴﺮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ- ﻛﻪ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺍﻟﺴﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﻴﻞ ﻋﺮﺑﻰ ﻭ ﻓﺎﺭﺳﻰ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺭﻧﮕﻬﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﻧﮋﺍﺩﻫﺎ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻧﮋﺍﺩﻯ ﺭﻧﮕﻰ ﺩﺍﺭﺩ.✴✴✴
#کلام_وحی
💢اولین تجربه #حجاب به من آموخت که عاشق #حجابم باشم
💬از زبان دختر تازه مسلمان ایتالیایی
🔻وقتی من در سال ۲۰۰۲ مسلمان شدم فک می کردم می تونم یه مسلمان کامل باشم حتی بدون #حجاب
🔻من هنوز نمی دونستم خدا از ما خواسته موها و انداممون رو از نامحرم بپوشونیم.هنوز اعتقادات مسیحیت در من وجود داشت.در مسیحیت فقط کافی ایمان در قلبت❤️ باشه ینی همون "دلت پاک باشه"
🔻من کم کم سعی کردم اطلاعاتم رو در مورد دین اسلام بالا ببرم و از تنها مرکز کتب اسلامی "میلان" کتاب هایی راجع به دین اسلام می گرفتم .مسئول کتابخونه دختری مسلمان و #محجبه بود
یک روز ازش خواستم که به من روسری سر کردن رو یاد بده. اون هم به من یاد داد که چجوری روسری سرم کنم و با هم دوست شدیم و من رو دعوت کرد تا با هم به مسجد🕌 بریم
🔻اینجوری شد که من کم کم #حجاب رو پذیرفتم و الان وقتی می خوام از خونه بیرون برم همونطوری که هیچ وقت کفش 👞پوشیدن رو فراموش نمی کنم روسری سر کردن رو هم فراموش نمی کنم
🌐منبع:
https://aboutislam.net/reading-islam/living-islam/first-day-with-hijab-learning-to-love-the-scarf
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوچهارم
💢فرار دانشجوئی (۵)
بالاخره بعد از مشورت به این نتیجه رسیدیم که سه نفره نقشه عملیاتِ فرار رو عملی کنیم. روز ۲۱ بهمن ۶۸ رو برای فرار انتخاب کردیم. شبها نگهبانا دستمون رو با دستبند به تخت قفل میکردن. ما هم مرتب نگهبانو صدا می زدیم و از خواب بیدار می کردیم و برای دستشویی باز میکردن. دیگه نگهبانا عاصی شده بودن و تصمیم گرفتن که برای راحتی خودشون دستامون رو باز بگذارن تا هر وقت نیاز به دستشویی داشتیم خودمون بریم و مزاحم خواب اونا نشیم. این فرصت خوبی رو برامون فراهم کرد تا بدون ور رفتن برای باز کردن دستبند بتونیم راحتتر نقشه فرار رو ادامه بدیم.
مقداری خوابیدم و منتظر موندیم تا نگهبانا و سایر بچههای بستری شده خواب برن. بعد از اینکه کاملا مطمئن شدیم همه خوابن پا شدیم ، غافل از اینکه نزدیک صبح شده بود و چون ما ساعت در اختیار نداشتیم نمیدونستیم چه ساعتی از شبه. هنوز مردد بودم و بین موندن در اسارت یا آزادی و در صورت گیر افتادن اعدام، باید یکی رو انتخاب می کردم. هاشم گفت منتظر چی هستی راه بیفت بالاخره تصمیممو گرفتم و بسم الله گفتیم و از اتاق زدیم بیرون . هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دستهای از سربازا سرِ راهمون سبز شدن. سریع رفتیم کنار یه درخت و در تاریکی قایم شدیم تا نگهبانا رد شدن و به راهمون ادامه دادیم. از سیم خاردارای انتهای بیمارستان به هر زحمتی بود رد شدیم. کمی زخمی شدیم، ولی اصلا برامون مهم نبود شوق آزادی زخما رو التیام میداد. از سیم خاردار که رد شدیم تازه متوجه شدیم وسط یه پادگان بزرگ نظامی هستیم.
از مسیری که حدس می زدیم بسمت بعقوبه هست راه افتادیم و حدسمون درست بود. چیزی نگذشت که یه گله سگ دنبالمون کردن. پا به فرار گذاشتیم ولی دست بردار نبودن و پارس میکردن و چیزی نمونده بود لو بریم. بهناچار با سنگ دنبال سگها دویدیم و اونا ترسیدن و فرار کردن. به یه ردیف سیم خاردار دیگه رسیدیم و با چه مصیبتی از اون رد شدیم.
از دور جاده ای رو دیدیم که ماشینا در حال رفت و اومد بودن و مطمئن شدیم راه رو درست اومدیم. از عرض جاده عبور کردیم و کمی صبر کردیم تا یه اتومبیل اومد. دست بلند کردیم و اونم وایساد. من چون عرب بودم جلو نشستم و هاشم و مسعود هم نشستن ردیف عقب. سلام کردم و با عربی از راننده خواستم که ما رو به شهر مندلی ببره. نگاهی به ساعت ماشین کردم دیدم حدود ساعت ۴ یا ۵ صبح بود. مغزم سوت کشید. کمتر از یه ساعت به طلوع آفتاب مونده بود. سرم رو برگردوندم عقب هاشم یه تیغ جراحی رو نشونم داد و اشاره به راننده کرد، یعنی بزنمش؟. با اشاره ابرو گفتم نه.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ما سینہ زدیم بے صدا باریدن
ازهرچه که دم زدیم انها دیدن
ما مدعیان صف اول بودیم
از اخر #مجلس_شهدا راچیدن
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽
⭕️ در حالی که خود صاحب شرکت فایزر گفته که من مسئولیتی در قبال عوارض واکسن نمی پذیرم، و در حالی که گفته من خودم از این واکسن تزریق نمی کنم، نابخردانی چون زیباکلام، حجاریان، تاجزاده و...، مدام برای آن تبلیغ می کنند که مصداق بارز پاچه لیسی مفرط کدخدا و #خودتحقیری هستند!‼️
#واکسن_ایرانی
#واکسن_خارجی_آلوده
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نخستین انتشار...
🔺حاج قاسم سلیمانی پیامی را که برای شهروند سوری در بوکمال (البوکمال) گذاشت می خواند.
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴اهمیت انفاق
📍وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ
(سوره معارج آیات 24 و 25 )
📍 آنها كه در اموالشان حق معلومى است * براى تقاضاكننده و محروم .✳✳✳
📍داشتن برنامه ای مشخص برای انفاق مال به نیازمندان، از ویژگی های انسان های شایسته و بهشتیان است. پس در هر شرایط اقتصادی که باشیم لازم است بر خود واجب بدانیم مقادیر مشخصی از دارایی های مان را انفاق کنیم. انجام اين كار از يك سو اثر اجتماعى دارد، و با فقر و محروميت مبارزه مى كند، و از سـوى ديـگـر اثـر اخـلاقـى روى كـسـانـى كـه بـه آن عـمـل مـى كـنـنـد مـى گـذارد، و قـلب و جـانـشـان را از حـرص و بخل و دنيا پرستى مى شويد.✴✴✴
#کلام_وحی
🛑 شاه اهمیتی به فساد نمیداد!
🔹 «حسین فردوست» رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه در خاطراتش نوشته: “... همه میچاپیدند ... از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ تنها در بازرسی (قسمت تحقیق آن) ۳۷۵۰ پرونده سواستفاده بالای ۱۰۰ میلیون تومان، تشکیل شد که عموما به دادگستری ارجاع گردید. اما همه پروندهها بهدستور هویدا بایگانی میشد و شاه نیز اهمیتی به این امر نمیداد و این کار از نظرش بیایراد بود!”
منبع: «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص۲۶۶
#واقعیت_های_عصر_پهلوی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوپنجم
💢فرار دانشجوئی (6)
سوتی که کار رو خراب کرد
هوا سرد بود و شیشۀ درای عقب پایین بود راننده گفت : «ارفعوا الجام» یعنی شیشهها رو بالا بکشید. حواسم نبود اینو به فارسی ترجمه کردم و به بچه ها گفتم میگه شیشهها رو بالا بکشید.!! راننده چشماش گِرد شد و ترسید و شروع کرد به التماس کردن که من عیالوارم، بدبختم به من رحم کنید. به سه راهی مندلی خانقین رسیدیم. راننده با التماس گفت اگه میشه همینجا پیاده بشید من از یه مسیر دیگه میرم. چند تا نورافکن سه راه رو روشن کرده بود و یه نگهبان هم اونجا وایساده بود. نگهبان مشکوک شد و کمی به ما نزدیک شد. به راننده گفتم جلوتر برو. اون قدر جلو رفت که دیگه مطمئن شدیم نگهبان بی خیالمون شده و دنبالمون نمیاد. به راننده گفتم اوگف یعنی بایست. به بچه ها هم گفتم پیاده شید. پیاده شدیم و ماشین رفت. نگهبانی که دم سه راه بود مقداری دنبالمون اومد و حتی ایست هم داد اما محل نذاشتیم و فاصله مون رو بیشتر کردیم.
برنامه این بود که هیچگونه درگیری فیزیکی نداشته باشیم.از بیراهه بسمت مندلی راه افتادیم. بارون مسیر حرکتمون رو کاملا گِلی کرده بود و امکان حرکتِ سریع رو ازمون گرفته بود. دیگه هوا داشت روشن میشد. همین طور که از کنار جاده می دویدیم بازم یه گله سگ بهمون حمله کردن. پا به فرار گذاشتیم ولی وِلکن نبودن. به بچهها گفتم تنها راهش اینه که ما بهشون حمله کنیم با سنگ و کلوخ دنبالشون کردیم و اونا هم ترسیدن و در رفتن. مدتی راه رفتیم تا رسیدیم یه زیرگذر.
نماز صبح رو همونجا خوندیم و کمی استراحت کردیم. دیگه نمیشد از کنار جاده رفت. بیابون هم گِلی بود و حرکتمون رو حسابی کُند میکرد. مشورت کردیم و هاشم یه استخاره انداخت و گفت بریم سرِ جاده و تا مندلی با ماشین بریم. رفتیم سر جاده. هوا روشن شده بود و همه ی لباسامون گِلی بود. تا اینجا حدود ۱۵ کیلومتر از بیمارستان فاصله گرفته بودیم و تازه رسیده بودیم نزدیک سیم خاردارای اردوگاه ۱۸ بعقوبه. برای اولین بار بعد از سه سال و خوردهای از بیرون به اردوگاه نیگاه میکردیم و این خیلی باشکوه بود. اولش یه ماشین نظامی رد شد ما سینه ی جاده خوابیدیم تا ما رو نبینه.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆