13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤مصاحبه شهید منصور عابدی چند روز قبل از شهادت ،
🎞 تصوير رزمنده پورهادي پشت سر شهید عابدي دیده می شود
🌴 دوران جنگ تحمیلی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔍 #شبهه :
پرسش :"از کوروش کبیر پرسیدند:
چرااااا زنان شما پوشش سر ندارند؟
کوروش فرمود: 💮پوشش بانوی سرزمین من، "پلک های مردان" سرزمینم است ... "💮
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت :9⃣1⃣
#فصل_سوم
رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد.
ادامه دارد...✒
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهدا
در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا #اباعبدالله_الحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه.روز سوم وقتی خواست از خانه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت.
می گفت : مثل ارباب همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم.
از آن روز بیشتر از قبل مفهوم #کربلا و #تشنگی و #امام_حسین علیه السلام را فهمید.
#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽
🚫شایعه:
سوغاتی قالیباف برای بشار اسد از ایران:
۷۲ میلیون دلار نقد!
صفحه شمارش معکوس که بعضی اخبار محرمانه درون حکومت را منتشر میکند، نوشته:
محمدباقر قالیباف، رئیس #مجلس شورای اسلامی، در سفر به سوریه، سوغاتی ویژهای برای بشار اسد، قصاب دمشق داشت: ۷۲ میلیون دلار پول نقد!
این مبلغ به طور نقدی، چند روز پیش از سفر قالیباف و با هماهنگی و همکاری بیت رهبری، از منابع صندوق بازنشستگی کشوری و صندوق ذخیره فرهنگیان در اختیار تیم همراه قالیباف قرار گرفت و در چندین چمدان در هواپیمای همراه با رئیس مجلس به #سوریه منتقل شد.
یک نامه که شخصا توسط سیدعلی خامنهای خطاب به بشار اسد نوشته شده نیز همراه با این پولها، در دیدار روز چهارشنبه قالیباف با اسد به او تحویل داده شد.
❇️پاسخ:
1️⃣جالب است که سایت ها و کانال هایی که همواره چنین ادعاهای کذبی را منتشر میکنند، هیچ گاه خودشون را موظف نمیدانند که در برابر ادعاهای خود مستندی را ارائه نمایند!
2️⃣جالبتر اینکه در اينجا برای تحریک بیشتر مخاطب، از صندوق بازنشستگی و ذخیره فرهنگیان اسم میبرند!
اینها از یک طرف مدعی هستند که نهادهای زیر نظر رهبری ثروت مملکت را غارت میکنند و از طرفی دیگر رهبری را نیازمند این صندوق ها معرفی میکنند.
ضرب المثل دروغگو کم حافظه است، اینجا مصداق پیدا میکنه!
3️⃣چند سؤال:
آیا پولها حتماً باید توسط قالیباف آنهم بصورت چمدانی! منتقل میشد و هیچ راه دیگه ای وجود نداشت؟
ماجرای نامه چی؟
آیا نمیشد #قالیباف زبانی پیام رهبری را منتقل کند؟
ظاهراً اینها از همه مسائل محرمانه و پشت پرده خبر دارند!
پس چرا از محتوای نامه چیزی منتشر نکردن؟!
4️⃣امروزه راحت ترین کار اینه که گوشی را دستت بگیری و توهمات خودت رو بدون ارائه هیچگونه سند و مدرکی به عنوان اخبار پشت پرده و محرمانه منتشر کنی!!!
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#شهید عشق ذوالفقاری 💚
#عکس_نوشته
#استوری
سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
می گویند
سری را که درد نمی کند
دستمال نمی بندند🤕
ولی
سر من دردمی کند برای سربندی
که نام مقدس تو روی آن حک شده باشد
و چادری که
هیچگاه از سره زینب و اولاداباعبدالله نیفتاد
"یا حسین"🏴
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت :0⃣2⃣
#فصل_سوم
انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید.»
بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.»
آن قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد.
ادامه دارد...✒️
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ آنچه از #کانادا نمی دانید
✅ این شهروند اصیل کانادایی چند سال در خاورمیانه بودند و حالا برگشتند به کانادا و مقایسه ای بین #ایران و #کانادا بر طبق تجربیات خود کرده اند که شنیدنی است.
💬 #خارج_بدون_روتوش
#خاطرات_شهید
●پارچه لباس پلنگي خريده بود. به يڪي از خياط ها داد وگفٺ: يڪ دســٺ
ُ لباس ڪردي برايم بدوز.
روز بعد لباس را تحويل گرفٺ وپوشــيد. بسيار زيبا شده بود. از مقر گروه خارج شد. ساعتے بعد برگشت. با لباس سربازي!پرسيدم: لباست ڪو!؟
●گفت: يڪے از بچه هاي ڪرد از لباس من خوشش آمد. من هم هديه دادم به او!
ســاعٺش را هم به يڪ شخص ديگرداده بود. آن شخص ساعٺ را پرسيده بود و ابراهيـم ساعت را به او بخشيده بود!
اين كارهاے ساده باعث شد بسيارے
از ڪردهــای محلے مجذوب اخلاق ابراهيم شــوند و به گروه اندرزگو ملحق شــوند.
📚سلام بر ابراهیـم،جلــد1
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت :1⃣2⃣
#فصل_سوم
لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.»
ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.»
خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»
خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.»
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.»
با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»
ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!»
ادامه دارد...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
●می دانستم که حسین شهید شده است. محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم. در آنجا به طوری که اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.
●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.
●چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.
✍روای: مادر شهید
📎پ ن :شهیدسیدمحمدرضا دستواره قائم مقام لشکر۲۷محمدرسول الله «ص»
#شهید_محمدحسین_دستواره
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽
⛔️شبهه:
عجب شیرتوشیریه👇
محمدعلی نجفی، فساد سازمان قضائی نیروهای مسلح را افشا کرد!
پس از افشاگریهای انجامشده مبنی بر اینکه «محمدعلی نجفی» شهردار اسبق تهران برای کاهش فشار نهادهای اطلاعاتی تهدید کرده که نقش «میترا استاد» همسر سابقش را فاش میکند، ابراهیم رئیسی رئیس دستگاه قضایی ناچار به واکنش شد.
محمدعلی نجفی تهدید کرده بود رابطه جنسی میترا استاد همسر سابق خود با «غلامعباس ترکی» دادستان نظامی تهران را فاش می کند؛ این افشاگری باعث بحران در سازمان قضایی نیروهای مسلح شده ....
(خلاصه شده)
❇️پاسخ :
در تیرماه 1399 شایعه فوق در فضای مجازی و سایتهای ضد انقلاب بدون ارائه هیچ منبع قابل اعتمادی منتشر شد. این درحالی بود که مجازات اعدام محمدعلی نجفی، با گذشت اولیای دم میترا استاد منتفی شد.
👈 وکیل مدافع محمدعلی نجفی با اشاره به انتشار خبری مبنی بر «تهدید #نجفی به افشاگری در صورت صدور حکم اعدام» گفت که گذشت اولیای دم میترا استاد و منتفی شدن قصاص، جعلی بودن این خبر را نشان میدهد.
🔹حمیدرضا گودرزی در گفتوگو با ایسنا با بیان اینکه ساعتی قبل از زندان اوین با موکلم محمدعلی نجفی تماسی داشتم، اظهار کرد: از روز گذشته در فضای مجازی مطالبی موهوم و دروغین و مجعول از طرف موکلم عنوان شده که مدعی شده بودند "چنانچه مجازات اعدام برایم رقم بزنند جرایم رخ داده توسط برخی از افراد را در مورد همسرم با مستندات ارائه میکنم" که اینک با تکذیب این خبر جعلی و ساختگی به اطلاع عموم می رساند همین که با گذشت اولیای دم خانم میترا استاد موضوع مجازات قصاص موکلم منتفی شده و پرونده از جهت مجازاتهای حبس در دیوان عالی مطرح رسیدگی است؛ به خوبی نشان میدهد که مجازات #قصاص و اعدام به طور کلی در پرونده منتفی شده و به خودی خود این موضوع جعلی و دروغین بودن خبر را نشان میدهد.
🔹 وی افزود: مراتب را در راستای #احترام به حقوق عمومی و حفظ حقوق افرادی که از آنها به ناحق در این خبر جعلی نامبرده شده است اعلام می دارم و مراتب تکذیب و جعلیت خبر را به اطلاع عموم می رسانم.
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#فرازے_ازوصیت_نامہ;
راه علیاکبر را انتخاب کردهام
و عشق حسین است که مرا به این سو میکشاند؛
تاآنجا که بتوانم در جبهه میمانم،
دنیای اینجا فرق دارد!
#غواص_شهید_جعفر_روستا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
دختر دانشجو از استادش [شهید دیالمه] سوالی میپرسد
شهید دیالمه سرش را پایین میاندازد و جواب میدهد ...
دختر دانشجو عصبانی میشود و میگوید:
مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمیڪنی؟!
شهید دیالمه گفت:
اگر به تو نگاه ڪنم، اونی ڪه باید نگاهم ڪنه، دیگه نگاهم نمیڪنه ...!(:
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت :2⃣2⃣
#فصل_سوم
زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.»
خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
🔸فصل چهارم
روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم.
در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند. دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان».
آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند.
مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود.
ادامه دارد...✒️
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
قسمتی از وصیت نامه شهید ردانی پور:
خواهرانم✨
در تربيت فرزندانتان بکوشيد و حجاب را رعايت کنيد. زهرا گونه زندگي نماييد و شوهرانتان را به راه
خدا واداريد.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽
⛔️شبهه:
ایران تنها کشوری است که وقتی برای حقوق دیگران (فلسطین و سوریه و...) راهپیمایی میکند، حماسه است اما وقتی برای حقوق خود و مشکلات به خیابان بیایند فتنهگر و خائن هستند
✅ پاسخ:
هیچ کس با پیگیری حقوق و اعتراض مشکلی ندارد، نیروهای انقلابی همیشه پیشگام در همدردی و اعلام حمایت با مظلومان بودهاند، چه در خوزستان، چه در سیستان و بلوچستان چه کشاورزان اصفهانی و....
اما امان از دشمنان ملت که وقتی صدای اعتراضی بلند میشود، سریع سوءاستفاده کرده و اعتراضات مردمی را به اغتشاش تبدیل میکنند. هرچه معترضان نیز فریاد میزنند ما طرفدار نظام هستیم و با بیبیسی و اینترنشنال کاری نداریم، اما باز رسانههای معاند با برجسته کردن چند شعار ساختارشکنانه، اعتراضات صلح آمیز مردمی را به انحراف میکشند. و باعث عقیم شدن مطالبات به حق مردم میشوند!
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
🔻گذرتان به بهشت زهرا تهران افتاد حتماً بر سر مزار این دوقلوهای شهید بروید! برادران دو قلوی شهیدی که هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!!
نوجوانهایی که سال ۶۱ امدادگران خستگیناپذیر گردان سلمان بودند. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولینباری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند. همرزمان این دو شهید میگویند وقتی نامه به خط مقدم میآمد، معمولاً ثابت و ثاقب غیبشان میزد! یکبار یکی از رزمندگان متوجه شد وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکسهایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقولوها دست در گردن هم در کنج سنگر، گریه میکنند.
بعدها که موضوع را جویا شدم، فهمیدم آنها بیسرپرست هستند و هر بار دلشان میشکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست. عکسهای کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شدهاند را بغل کرده گریه میکنند.
چندی بعد ثاقب در مجتمع نگهداری خودش به دلیل مجروحیت دعوت حق را لبیک گفته و ثابت نیز بعد از چند سال تحمل مجروحیت از استنشاق گازهای شیمیایی به نزد برادر میشتابد و او نیز شهد شهادت را مینوشد.
#شهید_ثابت_شهابی
#شهید_ثاقب_شهابی
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهدای_بهزیستی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت :3⃣2⃣
#فصل_چهارم
دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.» همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.» چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⚘﷽⚘
✅ نصیحت بسیار مهم شهدا
جدی گرفته ایم زندگی دنیایی را
و شوخی گرفته ایم قیامت را،
ڪاش قبل از اینڪه بیدارمان ڪنند؛
بیدارشویـــم...
❤️ شهید حسین معزغلامی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽
⛔️شبهه:
فیلم شبکه های اجتماعی
ما باید با واقعیت روبرو شویم که چه پیش خواهد امد و باید بدانیم نیت همینه نیت انقراض بشریته تاکنون حدود دو میلیارد نفر واکسن زدند بر اساس گفته مونتینه (ویروس شناس و برنده جایزه نوبل) هر کسی این واکسن ها رو دریافت کرده باشه در دفعات بعد دچار.....
(خلاصه شده)
❇️ پاسخ :
این شخص نه تخصصی دارد و نه آنچه از قول یک ضدواکسن بیان میکند درست است.
وی دانشمند یا متخصص در این حوزه نیست.
کشیشی است متعصب با لیسانس انسانشناسی ( درحوزه علوم انسانی نه زیستی !)
پدر آلکسیس بوگنولو کشیش مدرس فلسفه اسکولاستیک ( توماس آکویناس ) همان فلسفه حاکم کلیسای قرون وسطی در رم است که قصد دارد با تشکیل ارتش شوالیهای، از کاتالولیک ها دفاع کند.
او مدافع دورانی است که مخالفان را با حکم امثال این عالیجنابان، زنده زنده در آتش میسوزانند و طاعون را که بیش از نیمی از مردم اروپا را به هلاکت رساند مجازات خداوند میدانستند.
اکنون نیز این متحجر، بدون تخصص و فهم لازم برای آنچه بیان میکند؛ متوسل به شایعه اینترنتی شده است که کوچکترین اساس علمی ندارد.
آنهم با انتساب دروغ به سخنان مونتنیه
وی مهملی را در باره مرگ قریب الوقوع واکسنزدهها منتشر میکند که هیچ اساس علمی ندارد در حالیکه منحنیهای واکسن در کشورهای پیشرفته نشان از اثربخشی واکسن در کاهش مرگ و میرها دارد.
پی نوشت:
این ابلهان با ترویج افکار غلط موجب شدهاند که عدهای از زدن واکسن خودداری کنند که خود عامل تاخیر در چرخش اپیدمی و ایجاد سویههای جدید خواهد بود.
آمار نشان داده سویههای جدید در کشورهایی رخ داده که کمترین میزان واکسیناسیون در آنزمان را داشتهاند. هند و پرو نمونههای آن هستند.
سرنوشت خود و خانواده را به سخنان پوچ اینگونه یاوهگویان مخبط نسپارید.
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راز سید مسعود رشیدی
جوانی که میگفتند حتی بلد نبود سلام کند، چه بود که بیست وسه روزه خداوند او را خرید و شهید شد؟!
❤️ شهید سید مسعود رشیدی ❤️
👌 حتما حتما حتما ببینید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🍃 عفتـــ مختص زنانــ نیستــ‼️
🍃مرد همـ باید عفیفــ باشد‼️
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت :4⃣2⃣
#فصل_چهارم
طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت.
مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»
رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
ادامه دارد...✒️
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#سلام_امام_زمانم 💚
💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات
💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات
💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد
💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات
💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ
💚وَ آلِ مُحَمَّدٍ
💚وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#فرازی_از_وصیت_نامہ
همسر گرامی! من و تو می دانیم که انقلاب اسلامی که همان اسلام است اکنون در زمان و مکانی واقع شده است که برای پیروزی آن نباید از هیچ کمکی دریغ کرد. باید به دیگران بفهمانیم که اسلام، قربانیان بزرگی از آغاز تاکنون داده و راحت به دست ما نرسیده و باید برای آن، طبق وظیفهای که داریم و خدا از ما خواسته کوشش کنیم. سستی ما در این زمان باعث میشود تا در روز قیامت مورد مؤاخذه و بازخواست خدا قرار گیریم و آن وقت است که پاسخی برای گفتن نداریم.
اکنون که سعادت این را یافته ام که در جبهه ستیز با کفار به مصاف با آنها برخیزم و اکنون که خداوند با ناسپاسی های بسیارم بر من منت گذارده و این نعمت بزرگ را به من عطا فرموده ، بر خود فرض می دانم که هر آن به درگاه خدا استغاثه کنم که ای خدای بزرگ ، من بیگناه نیستم که معذور باشم و نیرومند نیستم که غلبه کنم و گریزگاهی ندارم که بگریزم پس تو مرا بیامرز.
سفارشی به شما امت رزمنده ... این را بدانید که ابرقدرتهای چپاولگر ، سلطه جو، خموشی شما را می خواهند .
حضور خود را در صحنه همچنان حفظ کنید و در برابر مصائب چنان استواری از خود نشان دهید
که آهن از خجلت به آبی مبدل گردد. . به سراغ وصیت نامه های شهدا بروید که سرچشمه گرفته از اسلام و وصیت نامه های ائمه معصومین .
#شهید_منصور_عابدی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۸/۸/۱۰ یزد
●شهادت : ۱۳۶۶/۵/۱۴ سردشت ، عملیات نصر۷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت :5⃣2⃣
#فصل_چهارم
قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود.
صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می کرد. تصویر آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید.
دوستان صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند.
بعد از شام، خانواده ها درباره مراسم عقد و عروسی صحبت کردند.
فردای آن روز مادر صمد به خانه ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گلین خانم همه شان را دعوت کرده.»
چادرم را سرکردم و به طرف خانه خواهرم راه افتادم. سر کوچه صمد را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار.
خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.»
ادامه دارد...✒️
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆