eitaa logo
💕رفاقت تا شهادت💕
452 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
سلام رفیق چطوری🙂 +میخوام تو رو به رفقام آشنا کنم🤝 -رفیق هات کی هستن؟! +رفیق های من خیلی مردن،خیلی آقا، یعنی ته معرفت و مردانگی:) _عه جدا؟ حالاکو معرفی کن بشناسیمشون +بیاتا با رفیقام آشنات کنم رفیق روزی های سختی من (شهدا)هستن همراه شهدارفاقت تا شهادت🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حلما، دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟ 🇮🇷رسانه‌ای برای نوجوانان ایران عزیز شهیدم🌹
یک‌زمان‌در‌کربلا... دائم‌مرا‌میخواستی...🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی ذهنت باشه که یکی دارد مرا میبیند!❤️‍🩹 دست از پا خطا نکنیم ... مهدی فاطمه خجالت بکشد..💔 https://eitaa.com/byatbashohada/1437
از ما که گذشت...🥀 الهی هیچ کس از سفر جا نمونه ...💔
۲۴رجب سالروز فتح قلعه خیبر بدست مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام است. فقط حیدر امیرالمومنین است.❤️
شهید تورجی زاده: مردم هر وقت کارتون گیر کرد؛ امام زمانتونو صدا کنید، یا خودش میاد یا یکی می‌فرسته که کارتونو راه بندازه..!
بسم‌الله «ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جمله‌ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمی‌دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف‌هایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می‌گرداندند که راننده پنجره‌اش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد. از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن‌ماه می‌خورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال می‌برد؛ وقتی که توی همین تاکسی‌های سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشت‌هایمْ کاغذ آدرس داروخانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های جنت‌آباد شمالی را فشار می‌دادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطه‌ای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله می‌انداخت. پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کم‌حسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع می‌خواست مبل باشد یا قله‌ی سرسره‌ای در پارک. می‌توانست پشت بام خانه‌ای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت. وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایین‌تر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیه‌ای به من نگاه کرد. انگار می‌خواست از دزاژ استیصال صورتم شناسایی‌ام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغ‌سنجی‌اش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. می‌تونید کدملی بچه‌مو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانه‌اش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل می‌کنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشک‌هایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و می‌شد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرص‌های تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانه‌مان، تمام شده بود. صبح زود، کاسه‌ی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئن‌مان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومی‌سازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریم‌ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می‌رود...» نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرین‌تر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانه‌ی محله‌مان به خانه آمد. من رای می‌دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می‌دانم اگر با صندوق‌های خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای ساده‌ای مثل تب‌بر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد... صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسی‌بلندهای نماینده‌ها حرف می‌زد. پسر جوان کنارش که نگاه خیره‌ی معذب‌کننده‌ای به یقه‌ی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمین‌های جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیه‌شان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! اما نمی‌شد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شده‌ی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگ‌های داخلی‌شان داشته باشد. در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسی‌رانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمی‌کنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» با خنده‌‌ام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش می‌دونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش» https://eitaa.com/byatbashohada/1437
🏴 استاد رفیعی تو حرم امام رضا می‌گفتن مدل زندانی که امام داخلش بودن، مطامیر بوده. مطامیر جائیه که غله نگه میداشتن ظلمات محض بوده... خب...حالا هم سطح زمینه؟ نه مثلا ۳۰متر زیر زمین...یه گودال پر از پله بوده که تا ۲۰متریش، پله بوده...ده متر اخرش پله نبوده نردبون میذاشتن زندونی رو منتقل میکردن داخل سیاه چال، بعد نردبون رو بر میداشتن که نتونه بیاد بالا😭 فقط همین؟ نه ته این سیاه چال، مطامیر بوده ، که مثل یه خمره بوده که تهش فراخ بوده و بالاش تنگ نه میتونستن بخوابن، نه وایسن😭 چند سااال... همین؟؟؟ نه😭 امام رو، ته اون سیاه چال زندونی کردن در حالیکه غل و زنجیرِ جامعه به دست و پاشون بوده😭 دستور داده بودن که این غل و زنجیر رو، جوش بدن که باز نشه😭 خدایا عجب صبری داری که با بهترین و محبوب ترین بندگانت اینجوری رفتار میکردن کاظمین هوا گرمه طی چند سال، این غل و زنجیر، به بدن امام.... السلامُ علی مُعَذّب فی قَعرِ السُّجون... سلام خدا بر اون کسی که در ته زندان ها، عذابش میکردن... ادامه ی سلام اومده ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُود
مرضوض، توی عربی، به استخون له شده و خورده شده میگن😭 استخون شکسته نه،له شده... این واژه یِ رَض، توی مقتل ۳ تا از ۱۴معصوم وارد شده یکی حضرت زهرا(س) یکی امام حسین(ع) یکی هم امام کاظم(ع) صلی الله علیک یا اباعبدالله همه اینا رو گفتم برسم به این روایت از امام... یه روز که امام داخل زندان بودن، به مسیب، میگن: من دیگه عمری نمیکنم... دلم برای رضام تنگ شده میرم مدینه!!! مسیب میگه آقا شما با این غل و زنجیر کجا میخواید برید؟ اگه مامور زندان بفهمه، بیشتر اذیتتون میکنه میبینه امام با دستای مبارکشون غل و زنجیر رو باز میکنن دیوار شکافته میشه ایشون میرن و بعد از یه مدت بر میگردن. تو این زمان، مسیب مدام به این فکر میکرده که اگه مامور زندان بیاد، چی میشه؟!! امام برمیگردن و شکاف دیوار بسته میشه بعد مسیب میگه آقا شما که میتونید ازینجا برید بیرون، خب چرا موندین؟ دقیقِ عبارت رو یادم نیست... شنیدم که امام میگن من ، از طرف خدا، بینِ تحمل این زندانِ مطامیر و سختی هاش و کم شدن رنجِ شیعیانم مختار شدم! و بواسطه ی تحملِ زندان ، خداوند یه بخشی از رنج و عذاب شیعیان رو برداشتن برای همین یک عبارت باید جان داد😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راهکار شهادت اشکِ...اشک روضه‌ها و توسل‌هایی که علیرضا رو به شهادت رسوند https://eitaa.com/byatbashohada/1437
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر رأی ندی به چی رای میدی !!!... والا من که رأی نمیدم ! تو رأی میدی! باور کن رأی نمیدم ! باور کن تو رأی میدی! من اصلا پای صندوق نمیرم که رأی بدم میدونم اما رای میدی چطوری😳🤔.....👆 🌹 https://eitaa.com/byatbashohada/1453
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نائب الزیاره همه دوستان ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قمر بنی هاشم یا عباس🌔❤️ ماه دلربای من تولدت مبارک عموی رقیه ❤️ چشم چراغ خانه ی عشق خوش آمدی 💚 نور دل ام البنین. دست یل خیبر شکن برادر زینب به این جهان خوش آمدی🤍❤️ https://eitaa.com/byatbashohada/1453
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خدا وکیلی این کلیپ را نگاه کنید و تا میتونید نشر دهید . تا برا مولامون حداقل کاری کرده باشیم. خیلی جالب و شنیدنی. 🌹السلام علیک یا صاحب الزمان علیه السلام 🤲 https://eitaa.com/byatbashohada/1466