eitaa logo
💕رفاقت تا شهادت💕
445 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
سلام رفیق چطوری🙂 +میخوام تو رو به رفقام آشنا کنم🤝 -رفیق هات کی هستن؟! +رفیق های من خیلی مردن،خیلی آقا، یعنی ته معرفت و مردانگی:) _عه جدا؟ حالاکو معرفی کن بشناسیمشون +بیاتا با رفیقام آشنات کنم رفیق روزی های سختی من (شهدا)هستن همراه شهدارفاقت تا شهادت🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلا شما فکر میکردید روزی رهبر بشید؟؟😱🙈 با سوالش همه خجالت کشیدیمممم😰😓 یک بار ما خدمت حضرت آقا بودیم اجازه داشتیم سئوال بپرسیم.دربین ما یکی یه سوالی پرسید که ما رومون نمی‌شد بپرسیم یا برامون سخت بود این سوال. برگشت گفت که حضرت آقا! اصلاً شما فکر می‌کردید که رهبر بشین؟! مثلاً شما 12-13سالتون بوده فرض کنید در مدرسه‌ی علمیه‌ای در مشهد داشتید درس می‌خوندید اصلاً می‌تونیستید تصور کنید که شما یه روزی می‌شید رهبر؟! بعد ما گفتیم که ببینیم ایشون چه جوری جواب می‌دهند! ایشون یه کمی فکر کردن و گفتن اگر اجازه بدین یک جوابی به شما بدم که این جواب رو سال‌ها پیش به یک دوستم دادم-این دوست حضرت آقا مرحوم شدند...-ایشون گفتند من در مدرسه سلیمان‌خان مشهد-اگر اشتباه نکنم- داشتم درس می‌خوندم، روزها می‌رفتیم سر درس و شب‌ها هم طبیعتاً برای درس فردا باید درس قبلی رو مباحثه می‌کردیم و آماده می‌شدیم. یکی از نکات درس اون‌روز رو من متوجه نشده بودم و هر چه تلاش می‌کردم متوجه نمی‌شدم. تو حجره هی می‌رفتم سمت چپ و راست و خلاصه شرق و غرب حجره رو می‌رفتم و این رو می‌خوندم که متوجه بشم ولی نمی‌شدم. هم‌حجره‌ای ما اون‌شب نوبت شام او بود یک دفعه عصبانی شد و گفت آسد علی آقا بگیر بشین دیگه! این املت از دهن افتاد. هِی می‌ری این ور هی می‌ری اون‌ور! آخه چی‌کار می‌خوای بکنی تو؟! یه دونه چیزو نفهمیدی! منم نفهمیدم هیشکی تو کلاس نفهمید بیا بشین غذا از دهن افتاد. بعد ایشون گفت من همون جوابی رو می‌دم که به اون دوستمون دادم- اون دوستمون گفت چرا این رو داری این قدر می خوونی؟! توی این مدرسه سلیمان خان مگه چند نفر قراره بعد برن معمم بشن؟ چند نفر از ما وقتی معمم شدیم قراره توی این لباس باقی بمونیم؟خوب قضایای رضاشاه هم گذشته بوده و یه چنین تصوراتی هم بوده-چند نفر ما اگر موندیم قراره بریم امام جماعت یه مسجد سر کوچه بشیم؟ چند نفر از ما اگر امام جماعت سر کوچه شدیم اصلاً میآن از ما سوال می کنند؟ آقا کدوم ما می‌خواد مجتهد بشیم؟ تازه اگر که مجتهد شدیم کدوم ما می‌خواد مرجع بشه که این مسئله واجب باشه برامون که بدونیم؟! اصلا کسی کاری نداره به ما که! شما نمیایی بشینی سر سفره شام! حضرت آقا گفتن من یه جوابی می‌دم که اون رو به شما می‌دم، گفتیم بفرمائید! ایشون فرمودند که به ایشون گفتم که -اون زمان تازه بالغ بودم- گفتم من پیش از بلوغم نماز خووندن رو شروع کردم و هر روز در قنوت نمازم دعایی می‌خوندم که این دعا رو برای شما می‌گم. گفتیم بفرمائید! ایشون فرمودند دعای من در قنوت نمازم این بود: اللهم اجعلنی مجدد دینک و محیی شریعتک این رو گفتند و به ما اشاره کردند ما نرسیدیم به اونجا متاسفانه، ما خیلی دوست داشتیم به جاهایی برسیم که نرسیدیم. و این برای ما خیلی شیرین بود که یک نفر قبل از بلوغ یک آرزویی داشته باشه که وقتی یک روزی بعد از هزار اتفاق عجیب در عالم، بعد از هزار اتفاق محیر العقول در عالم، یک روزی شد رهبر مملکت، تازه بگه به اون آرزویه نرسیدیم! ان شاءالله خدا آرزوهای ما رو بزرگ کنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امـروز تولد داش ابرامـه😍 هادی دلـها شد چون.... یـه شب که آقا ابراهیـم میان خونه و میبیندکه کـسی خونـه نیست؛برای اینـکه نماز صبحـشون قضا نشه میرند مسجد محلشون و دم در مسجد استراحت می‌کنند تا وقتی مردم میان برای نماز بیدار بشند....✨👌 [هـدیه به روح شهـید صل‍وات🌸💕] 🌿 https://eitaa.com/byatbashohada/1712
ابراهیم می‌گفت: به حجاب احترام بزاریدکه حفظ آرامش وبهترین امربه معروف برای شماست... شهید ابراهیم هادی شادی روح پاکش صلوات🌷🕊 https://eitaa.com/byatbashohada/1712
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک لحظه فقط بیا مرا یاری کن یک حس قشنگ در دلم جاری کن در روز تولدت ، داداش ابراهیم دلتنگ توام ، خودت بیا کاری کن💛 یکم اردیبهشت، تولد قهرمان کانال کمیل مبارک 🎉🌺 https://eitaa.com/byatbashohada/1712
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 『❥』 حرمت روزم شب کرده حسین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆ثواب این سه تا تذکر لسانی به حرام شرعی سیاسی کشف حجاب هدیه به شهید ابراهیم هادی به مناسبت تولد آقا ابراهیم🌹 انشاءالله آقا ابراهیم دعا گو‌ ما باشند.😔 ~اگر آقا ابراهیم بودند قطعا این روزا امربه معروف میکردند وجز آمرین بودند.. /. https://eitaa.com/byatbashohada/1663
🔰حضرت علی علیه السلام فرمودند: 🍃 هرگاه از كارى هراس و بيم داشتى، خود را در آغوش همان كار بيفكن، چرا كه سختى پرهيز و هراس، بزرگتر از خود آن چيزى است كه از آن مى‏ ترسى. 📚 نهج‌البلاغه، حكمت ۱۷۵ https://eitaa.com/byatbashohada/1663
💕رفاقت تا شهادت💕
#روایت 🔰حضرت علی علیه السلام فرمودند: 🍃 هرگاه از كارى هراس و بيم داشتى، خود را در آغوش همان كار ب
🕊 خودمونی این روایت شریف اینه موقع کار سخت ، ازش نترس و بزن تو دل کار... حقیقتا هم راهکار همینه این امروز و فردا کردن باعث میشه اون کار بیش از حد بزرگ نشون داده بشه. https://eitaa.com/byatbashohada/1663
امام‌خامنه‌ای: شخصیتِ « شهید هادی » به قدری جاذبه دارد که آدم را مثلِ مغناطیس به خودش جذب می‌کند. ‌‌https://eitaa.com/byatbashohada/1566
گفتند كه چيزي از شهيد اورنگي نمي دانيم و در تحقيق ها هم به جايي نرسيديم، اما در بررسي دقيق متوجه شديم كه در عكس ها، يك نفر هميشه در كنار اوست، اويي كه هيچ نام و نشاني از او در دست نبود. خيلي گشتيم، اما راه به جايي نبرديم و هيچ يادمان نبود كه دامان تو را بگيريم، اما تو[شهيدمحمود اورنگي] شاهد همه ي ماجرا بودي و فرصت به التماس ما نرسيد. به سراغ همان دوست رفتي (در خواب) كه: «چرا نيستي؟ كارت دارم، سري به ما بزن!» و آن دوست از قزوين با پدرت در تبريز تماس گرفت كه حاجي چه خبره؟ و او گفت كه برو بچه هاي يادواره ي شهداي مارالان در به در دنبالت هستند! بيا و برايشان از محمود بگو! آيا همين از تو بس نيست؟ راوي : شهيد محمود اورنگي ‌‌https://eitaa.com/byatbashohada/1566
دنیـا همین اسـت؛ تا آدم عاشقِ دنیاست و بـه این دنیا چسبیده، حـال و روزش هـمـین است.امـا اگر انسان سرش را به سـمتِ آسـمـان بـالا بـیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد، مطمئن بـاشد زندگی‌اش عـوض مـی‌شـود و تـازه مـعـنی زندگی کردن را می‌فهمد... 🕊 «شهید ابراهیم هادی🕊🌹» https://eitaa.com/byatbashohada/1566
طوری درس بخوانید نگن بچه های حیدر بی سوادن!! علامه طباطبایی https://eitaa.com/byatbashohada/1566
معرفی شهید ❤️
💕رفاقت تا شهادت💕
شهید حسن باقری  نام و نام خانوادگى: حسن باقرى نام پدر: رمضان تاریخ و محلّ تولّد: 20/9/1343، رقّه محل شهادت: شلمچه تاریخ شهادت: 9/11/1365 آخرین سمت: قائم مقام تخریب لشكر 5 نصر حسن باقرى  فرزند رمضان  در بیستم آذرماه سال 1343 درروستاى رقّه از توابع شهرستان فردوس به دنیا آمد.(1) دوران ابتدایى را در دبستان 22 بهمن روستاى رقّه گذراند.قبل از انقلاب شعار «مرگ بر شاه» مى‏نوشت و به بچّه‏ها یادمى‏داد كه بگویند: «مرگ بر شاه» با شروع جنگ تحمیلى به خاطر عشق به اسلام و فرمایش امام به جبهه رفت و در عملیّات بستان شركت نمود. بعدها درعملیّات‏هاى دیگرى از جمله: عملیّات بیت‏المقدّس، والفجرمقدّماتى، والفجر 1، والفجر 2، والفجر 10 و كربلاى 5 به عنوان بسیجى شركت كرد و چندین مرتبه مجروح شد. پس از آن عضو ثابت كادر بسیج سپاه پاسداران فردوس گردید. مدّتى به عنوان مسئول پایگاه بسیج روستاى آیسك فردوس انجام وظیفه نمود. پس از آن عضو رسمى سپاه پاسداران فردوس شد و براى آموزش اعزام گردید.سپس در واحد تخریب لشكر 5 نصر خراسان به خدمت مشغول و به قائم مقامى گردان تخریب لشكر پنج نصر منصوب شد. با خانم فاطمه ایّوب زاده پیمان ازدواج بست كه ثمره‏ى این ازدواج یك دختر بود كه بعد از ده روز فوت كرد. در تمام صحنه‏ها چهره‏ى ایشان خندان بود و همواره به ماتوصیه مى‏كرد كه از مشكلات نترسید. شب كه در معرض دید دشمن قرار مى‏گرفتیم مى‏گفت: قرآن بخوانید، آیه‏ى و جَعَلْنا ... رابخوانید.» دوستان واحد تخریب او مى‏گویند: به «شیر جبهه» معروف بود. مسؤلیّتش را به مانمى‏گفت: هر چه مى‏گفتیم: چه كاره‏اى؟ مى‏گفت: در جبهه فقط یك سیخ به زمین مى‏زنم؛ یعنى بسیجى ساده‏ام و فقط بعد از شهادتش فهمیدیم چه كاره است.» شهید بسیار شجاع و صبور بود. بحرانى‏ترین مشكلات را به حساب نمى‏آورد. پدرش را زمانى از دست داد كه در جبهه بود؛ براى ختم ایشان به روستا آمد و سپس به جبهه برگشت. بعد ازمدّتى همچنین مادر و سپس تنها فرزندش  كه ده روزه بود  را نیز از دست داد، امّا باز هم به جبهه رفت.ذبیح اللّه خلیلى  از همرزمان شهید  مى‏گوید: «عملیّات كربلاى5 به اتمام رسیده بود و بچّه‏ها از نظر جسمى و روحى خسته بودند ومن هم از این قاعده مستثنى نبودم. البتّه من قصد گرفتن ترخیصى داشتم. شهید حسن باقرى زمانى كه از تصمیم من براى این كار آگاه شد، گفت: نرو. از او اصرار بود و از من انكار. راستش آن موقع دلیل این همه پافشارى را درك نمى‏كردم. آن قدر من به نیّت و هدفم تأكید كردم كه به مرخصّى گرفتن من رضایت داد و گفت: پس حالا كه این قدرمصرّى، مرخصّى بگیر و برگرد و بعد از «والفجر 10» با راحتى وآسودگى خیال برو. شنیدن نام آن عملیّات آن هم در آن موقع و باتوجّه به این كه از لحاظ نظامى نام و زمان انجام هیچ عملیّاتى حتّى مدّت‏ها بعد از عملیّات نیز فاش نمى‏شد، برایم عجیب بود؛ چون كاملاً برایم نا آشنا بود كلامش را درك نمى‏كردم و برایم سنگین بود ونتوانستم در عمق كلامش تأمّل كنم تا دریابم چه مى‏گوید. امّا به هرحال من كه اصلاً به قول معروف توى باغ نبودم، از او جدا شدم وترخیصى گرفتم. عملیّات پیروزمندانه والفجر 10 یكى از آخرین عملیّات‏هاى بزرگ بود كه بعد از آن قطعنامه پذیرفته شد. با خودم مى‏گفتم: اى خدا، مگر حسن كه یك انسان معمولى است، چگونه ازعملیّاتى كه هنوز انجام نشده بود برایم اسم برد و گفت: بعد از آن باخیال راحت برو.» حسن باقرى در تاریخ 9/11/1365 و بعد از عملیّات كربلاى 5در منطقه‏ى شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر به درجه‏ى رفیع شهادت نایل و پیكر مطهّرش از حمل به زادگاهش، در بهشت حسین روستاى رقّه دفن گردید. محمّد عابدینى همرزم شهید از شهادت حسن این چنین مى‏گوید: «صبح روز 9/11/1365 بود. شب آن روز من در اهواز بودم.فرمانده‏ى واحد به من سفارش كرد كه به برادر حسن باقرى بگو صبح به اهواز بیاید كه من احتمالاً دو سه روزى مرخصّى یا مأموریّت مى‏روم و باید كارها را هماهنگ كنیم. نیروهاى پشتیبانى ما در دژخرّمشهر بودند. من از اهواز برگشتم خرّمشهر. خواستم استراحت كنم،اطّلاع دادند كه مهمّات بیاورید. شب مین و مهمات لازم را برداشتیم ورفتیم به قرارگاه تاكتیكى كه نزدیكى شهرك «دوئیجى» عراق بود. آنجا مین‏ها را آماده كردم. شهید حسن باقرى هم بود و این‏ها را بابرادران بردیم طرف «نهر جاسم». آن جا را مین مى‏كاشتند و صبح برگشتیم به همان محلّ قرارگاه تاكتیكى كه به ایشان گفته بودند فرمانده در اهواز با شما كار دارد. از جلوى سنگر كه مى‏خواستیم سوار شویم وتعدادى از برادرها مى‏خواستند بیایند كه حركت كنیم به طرف شلمچه و خرّمشهر، دقیقا یادم هست كه نزدیك طلوع آفتاب بود، شهید باقرى گفت: امروز هركس با ما بیاید شهید مى‏شود.دو نفر غیر از شهید باقرى با ما سوار ماشین شدند.
💕رفاقت تا شهادت💕
شهید حسن باقری  نام و نام خانوادگى: حسن باقرى نام پدر: رمضان تاریخ و محلّ تولّد: 20/9/1343، رقّ
ما به طرف پاسگاه شلمچه كه حركت كردیم، كمتر از یك كیلومتر از سنگر دورنشده بودیم كه خمپاره‏اى در سمت راست ما به زمین خورد و همه‏ى ما مورد اصابت تركش قرار گرفتیم. یك وقت احساس كردم كه فردسمت راستم نیست؛ نگاه كردم دیدم كه هست ولى مجروح شده بود.وقتى دود و گرد و خاك حاصل از انفجار كنار رفت و نگاه كردم دیدم شهید باقرى و برادر مجتبى مطیع كه كنار من نشسته بودند مورداصابت تركش‏هاى متعدّد قرار گرفته‏اند و بدون گفتن حتّى یك آه، به همدیگر تكیه داده‏اند و شهید شده‏اند و فرد عقب مجروح شده بود.»(19)شهید در وصیّت نامه‏ى خود مى‏گوید: «اكنون كه براى چند سالى است كه این فیض عظیم نصیبم شده تا در جبهه‏هاى حق علیه باطل خدمت كنم، خداى بزرگ را شكر مى‏كنم كه ما را از كسانى نیافرید كه در برابر خون شهدا ساكت بنشینیم و لیاقت همان را به ما داد كه راه شهدا را كه همان راه امامان است بشناسیم و آن را بپیماییم و مپنداریدكه این را كوركورانه و از روى هوى و هوس انتخاب كرده، بلكه از وقتى كه در قلبم احساس كردم، این را انتخاب كردم