eitaa logo
بین الحرمین
1.7هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
5.8هزار ویدیو
54 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. بیست و پنجم و بیست و ششم ماه محرم اسراء اهلبیت علیهم السلام منازلی را در منطقه سوریه با مصائبی عدیده سپری کردند. بعد ازقریب دعوات کاروان اسراء به رسید، اهل شهر بادشمنان جنگیدند وجماعتی راکشتند. کاروان بطرف رهسپارشد. سرمطهر دراین شهرآیات قرآن تلاوت فرمود مردم نیز ازپیر وجوان بجنگ دشمن آمدند. پیرزنی وقتی تکلم سرمطهر راشنید تیغ برداشت وبادیگر زنها به نیزدارحمله کرد. پا بفرارگذاشت وآنها سرمبارک رابغل کرده وگریه میکردند. حضرت ازروی فرمود ازجانب من راببوس که مرافرصت نمیدهند. شمرلعین بالشکریان به آنها شدند وسر راپس گرفته وآنان را بشهادت رساندند. ازآنجا به آمدند مردم دروازه ها رابستند وازروی پشت بام بدشمن سنگ میزدند وآنان رالعنت میکردند وبرای اسراء گریه میکردند. پس حضرت ام کلثوم علیهاالسلام اشعاری خواندند: "کم تنصبون الأقطاب عاریة کأننا من بنات الروم فی البلدی..." لشکر به شهرحلب وحوالی آن رسیده ومصائب زیادی رخ داد. فی الجمله سرشکستن حضرت زینب، سقط شدن محسن بن الحسین علیهم السلام، واقعه کنیز ودیرنصرانی دراینجا بوده است. ازحلب به رسیدند وبعد به آمدند مردم خبیث این شهربه استقبال أعداءآمده وبر اسراء نظاره وشادی میکردند. حرانی دربین مردم بود، تانگاهش به سرمطهر افتاد ودید که سربریده قرآن میخواند. شهادتین گفت وشیعه شد. سپس البسه ای برای مخدرات آورد وهزاردرهم زر به امام سجاد علیه السلام تقدیم کرد. دشمنان به یحیی جسارت کرده وبه او حمله کردند. اونیز با یارانش شمشیرکشید وبا لشکرجنگید وجماعتی راکشت تاآنکه باشمشیر ونیزه وسنگ اورا زدند. یحیی غرق درخون روکرد به امام سجاد ونگاهی به سرمطهر کرد، سلامی داد وبشهادت رسید. کاروان به رفت وبدستور ملعون شهررا آذین بسته واظهار سرور کردند "وباتوا لیلتهم یختمرون ویرقصون..." شب راتاصبح مشغول شرب خمر ورقص وکف زدن وطرب بودند. سپس به رفتند. اهل این شهرنیز به استقبال دشمن رفته وآب وآذوقه زیادی به آنان دادند. بعدازآن به رسیدند. آنها سپاه دشمن را راه ندادند ودور شهرخندق آتش بپاکرده وآماده جنگ شدند. لشکریان نیز ازطرف شرقی شهرفرار کردند، اماروزهای بعدازطرف یزید به آن شهرحمله شد وجنایات زیادی کردند. کاروان به کفرطاب رسید. آنان نیز دروازه ها وآب رابردشمن بستند وگفتندشما بودید که آب رابراولاد پیامبر بستید، بشما آب نخواهیم داد. 📚ریاض القدس ج۲ص۲۷۸ @bynolharamyn
بیست و هفتم ماه محرم مسیر اسارت آل الله به طرف شام بعد از شهر حلب به آبادی یهودی نشین رسید که والی آن نامش عزیز بن هارون بود. لشکردرپای کوهی شب را اتراق کردند واسراء دور هم جمع شده ودرحال گریه وناله ازمصائب بودند. حضرت شهربانو علیهاالسلام کنیزی داشتند که نامش شیرین بود وازملاحت دوران بود. ودرکربلا واسارت حضورداشت. حضرت شهربانو این کنیز زیبا رابه امام حسین علیه السلام بخشیده بودند وحضرت نیز بلافاصله اورا آزاد فرمود بودند. وحضرت شهربانو میفرمودند: "شیرین آزاد شده حسین است." درآن شب شیرین ازمخدرات اجازه گرفته وگفت باخود دارم اگراجازه فرمایید درتاریکی شب آهسته به این دهات رفته و والبسه ای برای اسراء مهیاکنم که همه چادرها نیم سوخته ولباسها پاره شده است. به اواجازه دادند. جناب شیرین وارد آن دِه شد وبه اتفاق درب خانه عزیزبن هارون راکوبید. صدا زد ای توهستی؟ درب را بازکرده وسلام کرد. بسیار تعجب کرد وپرسید چگونه نام مرامیدانی؟ عزیزگفت امشب درخواب حضرت و رادیدم که سر وپای برهنه وناله کنان درحال گریه بودند. من عرض کردم این حالت از بهرچیست؟ حضرت موسی فرمود مگرنمیدانی که پسرپیامبر آخرالزمان را کشتند واهل وعیالش را اسیرکرده وامشب پایین این کوه جای داده اند. عزیز عرض کرد مگر ودینش حق است؟ حضرت موسی فرمود یقینا بحق است واگر اسلام نیاوری ازاهل دوزخ خواهی بود. عرض کرد نشانه ای بمن بگویید تایقین کنم. حضرت فرمود برخیز الان کنیزی شیرین نام که آزاد شده حسین است درب خانه تورا میزند. اوهمسر آینده توخواهد بود. برو نزد اسیران واسلام بیاور وسلام مرابه علی بن حسین وبه سرمطهر سیدالشهداء علیهماالسلام برسان. ازخواب پریدم وتو درب خانه را زدی. فرمود بیا وخدمت سید وآقای ما امام سجاد شرفیاب شو. عزیز آمد اول هزاردرهم به موکلان سرها واسیران داد تابتواند درحق اهلبیت خدمتی کند. سپس لباسهای قیمتی به اسراء هدیه کرد. خدمت امام سجاد آمد وهزاردرهم تقدیم نمود وبدست حضرت اسلام آورد وسلام موسی وهارون رابه حضرت وبه سرمطهر رسانید. ناگاه شنید ازلبان سربریده صدابلند شد: "سلام الله وسلامی علی موسی وهارون أنّهما من المحسنین" پس از مکاملاتی عجیب ومحزون، امام سجاد شیرین رابه عقد عزیز درآوردند. شیرین میخواست که راه اسارت رادر کنارمخدرات تاآخر باشد ولی امام فرمودند باشوهرخود دراین شهربمان و بااو وداع فرمودند. 📚ریاض القدس ج۲ص۲۶۷ 📚تذکرةالشهداء ج۲ص۳۱۵ 📚دمعةالساکبة ج۵ص۷۱ @bynolharamyn