فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشداری از مقام معظم رهبری به جوانان!!
سیاست امروز سیاست، آندلسی کردن ایران است..
https://eitaa.com/bytoshohada
(زندگینامه دانشجوی شهید حاج حمید رضا غفوری شعرباف به قلم استاد حسن رحیم پور ازغدی / سال 1366)
قسمت اول:
بسمه تعالی
الذين آمنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل الله بأموالهم وأنفسهم أعظم درجة عند الله وأولئك هم الفائزون
وقتی آفتاب چهارم دیماه 65 غروب میکرد، بچه های غواص در باتلاقهای شلمچه و اروند متلاطم طلوع میکردند، بچه هایی که تاریخ را نوشتند و با آنچه در رگهایشان جاری بود ، زیرِ ادعانامه ی عقیدتی خود را امضا کردند.
چه حمیدها که خود را به عشق خویش تفویض کردند، رفتند و پشت سر خویش را نیم نگاهی هم نینداختند.
بچه هائی که به عافیت، ایمان نیاوردند و تکلیف شرعی و مسئولیت های انقلابی را به بازی نگرفتند.
بچه هائی که علی ( علیه السلام) گرسنه ی آنان بود و به یاد آنان بر منبر کوفه اشک ریخت.
بچه هائی که در یک جمعه ی موعود، از قتله گاههای خویش با پیکرهائی خونبار محشور میشوند و در رکاب مهدی بزرگ(عج)، زمین را پاکسازی میکنند.
بچه هائی که درست در آن لحظه ایکه بر آنان میگرییم بر ما میخندند.
این بچه ها هر کدام ستاره اند.
از تک تاره های سرخ شلمچه، یکی هم ، طلبه فاضل، مجاهد پاکباز ، رزمنده اهل معرفت، حاج حمید رضا غفوری ، چارمین شهید خانواده ی رزمنده پرور خویش بوده است که شهاب وار درخشید و روشن کرد و سوخت.
حمید در خرداد 43 در خانه ائیکه از صدای قرآن و عطر اهل بیت(ع) آکنده بود، چشم باز کرد تا در سال 65، با افتخار و بی سر، پا به ملکوت بگذارد.
ابن بچه میدانست که قلب تاریخ میشود، نمیدانست؟!
اگر نمیدانست پس آن صلاحیت های عمیق اخلاقی و اعتقادی چه بود که در خویش پرورش میداد؟
از سالها قبل از میقات آتشین و کربلائی ی خویش، حاج حمید ، کربلایی شده بود.
بچه ایکه در حسینیه گوشت میرویاند، آیا میتواند آن گوشت ها را لانه تیر و ترکش یزید در راه کربلای حسین نکند؟
حمیدی که با قرآن بزرگ شده بود، آیا میتوانست به زندگی فکر کند و قرآن را آماج ضربات استکبار و صهیونیسم جهانی ببیند؟!
حمیدیکه در سن پانزده سالگی در کوچه پس کوچه های مشهد، داد میکشید(حکومت اسلامی) آیا میتوانست انقلاب را پس از حاکمیت ، تنها بگذارد؟
(زندگینامه دانشجوی شهید حاج حمید رضا غفوری شعرباف به قلم استاد حسن رحیم پور ازغدی / سال 1366)
قسمت دوم:
""صلاحیت های اخلاقی حاج حمید""
هرکس با او معاشرت داشته این چند خصلت او را بی وقفه تصدیق میکند:
1- سکوت و بی ادعائی :
زبان حمید به هیچکس در شناختن فضائل او، کمکی نکرد. حمید را از زیر زبان خودش نمیشد بیرون کشید. چشمانش سخن میگفت و خودش،نه. حمید،خدا را میدیده است و گرنه مشکل است آدم، اعمالش را جلوی چشم و گوش مردم حراج نکند و همه چیز را برای خدا نگه دارد. آنچه از زندگی نامه ی علمی و نظامی و اخلاقی او میخوانید بسختی به دست آمده است و همین بهترین دلیل برای قدرت کتمان خویش در او بود.
2- پاسخ صریح و سریع به مسئولیتهای شرعی:
حمید مِس مِس نمیکرد. از زندگی توقع نداشت، رفیق افکارش بود ، میگشت مسئولیت پیدا کند و مایه بگذارد . صدای مارش عملیات از رادیو ، بدنش را به لرزه میانداخت و احساس ترس میکرد، چرا که عقب افتاد؟! عقب ماندن از یک عملیات، برای او جنبه ی عقب افتادن از همه چیز را داشت.
3- عطوفت و گذشت اخلاقی:
شاید هرگز تندی نکرده باشد. اصلا میدانست عصبانیت چیست؟! مطمئن نیستم. چه انفاق های مالی و علمی که در محیط دانشگاه ، در غربت ، در شهر، در جبهه کرد و خود نیز از یاد برد. خضوع در برابر والدین و اساتید، کوچکی در نزد دوستان ( به حدّی که آدم توهّم بزرگی میکرد) و دلباختگی به خدمت و تلاش، همگی از اخلاق مترقی او مایه گرفت. وقتی غریبهای درمانده را به کناری میکشید و با حجالت و احساس شرم (چرا؟) به آنان کمک مالی میکرد، خرج سفر و امکانات و بلیط میخرید ، فرشتگان در نامه ی عمل او چه مینوشتند؟
وقتی در دانشگاه ، مشکلات بچه ها را در چشمانشان ، بیصدا میخواند و در خلوت به آنان نزدیک میشد و تقاضا میکرد که که کاری را از او بخواهند، حمید چقدر اوج گرفته است؟!
4- تعبد و تهجّد:
حمید از شب، روز میساخت. شب را بیدار میکرد تا باهم قآن بخوانند. به شب میگفت میآیی اشک مرا بگیری؟!
هوای نفس حمید از دست حمید همیشه عصبانی بوده است.
برای شناخت او همین یک جمله بس است و و و و و
(زندگینامه دانشجوی شهید حاج حمید رضا غفوری شعرباف به قلم استاد حسن رحیم پور ازغدی / سال 1366)
قسمت سوم:
""صلاحیت های علمی حاج حمید""
هوش و تلاش دو عنصر ذاتی بودند که بر تارک استعدادات او میدرخشیدند. این آمادگی و سرعت انتقال و حافظه ی قوی را از دوران کودکی که قرآن میخواند تا پایان دوران تحصیلی دبیرستان ( رشته ریاضی فیزیک) نشان داد.
وقتی با ابزار قابلیت درسی وارد دانشگاه امام صادق ( علیه السلام) در تهران شد ( سال 61) با جدّیت، تیز هوشی و درک درستی که از تحصیل علوم اسلامی داشت، استعداد خاصّ خویش را ناخواسته به تماشا گذارده بود. حاجی حمید از دانشجویان ممتاز دانشگاه بود و طلبه ای بود که سالها روی ادبیات عرب ، انگلیسی، فقه،اصول،کلام،تاریخ،علوم قرآنی و روائی، حدیث و اقتصاد وقت گذارد و هرگز ضعف نشان نداد. از بچه های شناخته شده نزد مدیریت دانشگاه ، اساتیدش و ... بود.
پس از گذراندن دوره ی عمومی ، رشته اقتصاد اسلامی را برگزید وبا دیدگاه فوق العاده ای متون اقتصاد تطبیقی و مبانی فقهی اقتصاد مدرن را مطالعه میکرد.
دست بچه هائی را که مدتی درس خود را فدای جبهه میکردند ، میگرفت و با اصرار عقب افتادگی دوستان رزمنده را تدارک میکرد.
شبهای زیادی را لابلای کتابهایش به دست صبح میسپرد.
(زندگینامه دانشجوی شهید حاج حمید رضا غفوری شعرباف به قلم استاد حسن رحیم پور ازغدی / سال 1366)
قسمت چهارم:
""صلاحیت های سیاسی تبلیغی و نظامی""
گرچه خود را در حضور تبلیغی محدود نمیکرد و عقیده داشت طلبه باید خصلت های عملیاتی را هم در خود ایجاد کند ، اما دستی پُر از تحلیل های مستند سیای در رابطه ی با مسایل انقلاب داشت.
تسلط به زبان عربی و انگلیسی به او قدرت تبیین و تبلیغ آرمانهای اسلام و انقلاب را داده بود. در سفر تبلیغی که از سوی بخش تبلیغات خارجی به مکه مشَرّف شد ، روز و شب در حال فعالیت و رساندن پیام از جمهوری اسلامی به دیگر مسلمانان تشنه و جویای حقیقت بود. در رابطه با جنگ ، میتوانست یکساعت بی وقفه ، به زبان عربی یک تحلیل جامع و مستدل و شرعی به آنان ارائه دهد و این کار را چندین نوبت در مکه و مدینه کرد.
سال 65 که برای بار دوم به او پیشنهاد اعزام تبلیغی به حج را کردند، علی رغم چیدن مقدمات سفر، ناگهان تجدید نظر کرد و جبهه را به حج ترجیح داد. میگفت: ( متقاضی حج از متقاضی جبهه بیشتر است، حال آنکه نیاز جبهه بیشتر است).
یک نمونه از گزارشهای تحلیلی اش ، نتیجه یک دوره مطالعه در تاریخ جنبشهای فرقه ای و سیاسی لبنان و برکات حزب الله و انقلاب امام خمینی در جنوب لبنان و جبل عامل بود.
حمید توفیق شرکت رزمی تبلیغی در چندین عملیات را یافت و در عملیات خیبر به سختی از ناحیه ریه و شکم مجروح شد.
یکی دیگر از فعالیتهای حمید، حضور سه ماهه ی اطلاعاتی ( و احیانا رزمی) به خاطر تسلط بزبان عربی ( و انگلیسی) و داشتن اطلاعات عمیق سیاسی و ذهن تحلیلی قوی ، از طریق قرارگاه، به عنوان رابط با چند واحد عملیاتی چریکی سازمان "حزب الدعوه الاسلامیه " عمل میکرد. سه ماه تمام در پایگاههای پارتیزانی در عمق منطقه کرد نشین عراق در این رابطه فعّال بود.
اطلاعات جامعی از منحنی اضمحلال ضد انقلاب در منطقه و نحوه ی تشدید فعالیتهای مبارزین کُرد عراق و تشکیلات داخلی حزب الدعوه و وضعیت تاریخی منطقه یافته بود که بسیار غنیمت بود.
در فاصله چند شبانه روز راهپیمایی در عمق خاک عراق ، بمدت نه چندان کوتاه آثار جالبی از خود باقی نهاد.
(زندگینامه دانشجوی شهید حاج حمید رضا غفوری شعرباف به قلم استاد حسن رحیم پور ازغدی / سال 1366)
قسمت پنجم:
""و حمید بخودش رسید""
آخرین امتحان موفق حمید، نمایش پرشکوه کربلای 4 بود. حمید، جبهه و جنگ را یک مسئله ی ثانوی تلقی نکرد، هرگز .
حاجی حمید برای حبهه ، اولویت عقیدتی قائل بود، به رفقایش به شوخی میگفت: ( کسی از من شفاعت نخواهد، هرکس میخواهد شفیع داشته باشد، هودش برود شهید شود تا بدینوسیله شفیع خود باشد).
حمید باز هم درس و بحث را ( درست در پنجمین سال تحصیلی دانشگاهی و در مرتبه ی بالای علمی) با دست پس زد و مسلسل را برداشت.
حاجی حمید عقیده داشت کسی که عملیات نبیند، مرد نمیشود . از یقه ی درس و زندگی و چه و چه ، بهانه بیرون نکشید و خود را به آتش زد.
این بار خود را در عمق آب و آتش انداخت.
خود را به منطقه رساند و ماموریت شهادت طلبانه غواصی را پذیرفت تا در نوک عملیات شرق بصره در محور عملیاتی تیپ مقدس امام رضا ( علیه الاسلام) همراه بچه های تخریب و اطلاعات ( این بچه های پاک که عصاره ی تاریخ بشری اند) به اروند زد و به سمت جزیره ماهی غواصی کرد.
در راهکار ، در لحظه ایکه فرشتگان میروند تا به بچه ها سجده کنند، لابلای موانع و سیم خاردار و تله های انفجاری و کمین های دشمن ، در جایی که آب و باتلاق و خاک ، بر پای بچه های امام حسین علیه السلام ) بوسه میزنند، حاج حمید طلبه فاضل ومجاهد بیست و سه ساله ، نیز اسلحه بدوش و نارنجک به کمر جزو غواصان پیشگام عملیات بود که به عنوان یک تخریبچی دست ها را لای سیم های خاردار کرد تا را خدا را بگشاید و ...
در این لحظه سرخ و کربلائی ، شمشیر شمر و خولی ، گلوله های شقاوت بر صورتش نشست و... حمید، جاودانه شد.
بچه ها ، وقتی پس از اتمام ماموریت باز میگشتند، چندین برادر پاک را از دست داده بودند. بچه هایی که در آغوش خدا، در خون تپیده بودند و پیکر هایشان نیز بدست بشر نرسیده بود.
حمید ، دو ماه مفقود الاثر بود و سپس کشف شد که خیلی پیشتر خود را از زمین کنده و بال در بال ملائک ، بال در بال وحید ، بال در بال مجید و بال در بال احمد ، بال در بال حسین بن علی(علیه السلام) پریده است و پریده است.
پس از دو ماه پیکری در خون تپیده با قرآنی خیس از خون و آب در بغل ، با لباس غواصی بتن و بی سر را از آب بیرون کشیدند که بعد مشخص شد، این خاکستر بهدف رسیده همان طلبه پاکباز است که او را " حاج حمید رضا غفوری شعرباف" مینامیدند.
حاج حمید و بچه های رشید دیگری که در آن شام سرخ پر کشیدند، بچه های جنگ بودند و بچه های جنگ باقی خواهند ماند.
آیا بچه های صادق (علیه السلام) مستحقّ شهادت نیستند؟!
و آیا امروز چهار مسلسل، وحید و حمید و مجید و احمد را مردانی هستند که بردارند؟ باید باشند. باید باشند. والسلام