eitaa logo
🇵🇸 کانال رسمی فهالنج 🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
93 فایل
به کانال رسمی فهالنج خوش آمدید💛 تاسیس:۱۶ فروردین ۱۳۹۷ شروع فعالیت: ۱۴۰۱/۰۷/۰۳ #ارتباط‌بامدیر👇 (‌ نظر ، پیشنهاد، انتقاد) @aliazarcheh_1 تبادلات 👇👇👇 @aliazarcheh_1
مشاهده در ایتا
دانلود
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند، نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد در امان است! اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند. چنگیزخان به آن ها نوشت: با همشهریان مخالف بجنگید، و هر چه غنیمت به‌دست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز. ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند. اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند! چنگیز در توجیه این اقدام در برابر مزدورانی که به او کمک کرده بودند، جمله‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان به برادرانشان خیانت نمی‌کردند! *این عاقبت خود فروشانِ وطن‌فروش است* 📚الكامل في التاريخ 👤عزالدین بن اثیر 🔴به پویش بپیوندید. 🇮🇷ایتا👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1950416898C581df0f7f1
حکایت زیبای “دعای مادر” پزشک و جراح مشهور (د.ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت . بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم . دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟ یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است  ، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود . ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد . کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است … دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند . پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری . دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود . که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد . پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت : بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود. پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است . ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا دکتر ایشان گفت : چه دعایی ؟ پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند . به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم . میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از الله خواسته ام که کارم  را آسان کند . دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت : به والله که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند. ✔️ همیشه ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند . 🌸🌺🌸🌺 💚🙏 @c_r_fahalonj
*اصالت چیست* گویند روی درب قصر شاه، لڪه سیاهے افتاده بود. خادمین دربار نتوانستد لڪه را از بین ببرند تا اینکه مرد فقیری از موضوع مطلع شد گفت من مے دانم چرا درب قصر سیاه شده است مرد فقیر را به قصر بردند او به پادشاه گفت داخل درب قصر،ڪِرمے لانه دارد ڪه مشغول خوردن  آن است! پادشاه به او خندید وگفت: مردک !مگر مے شود داخل درب، ڪرم زندگے ڪند؟ مرد گفت من یقین دارم که چنین است پادشاه گفت بسیار خوب! دستور مے دهم درب را بشڪنند اگر ڪرمے نباشد، گردنت را مے زنم مرد پذیرفت چون درب را شڪافتند دیدند ڪِرمے زیر قسمت سیاهے لڪه رنگ وجود دارد. پاسخ او شاه را خوش آمد و دستور داد مرد فقیر را به آشپزخانه برده مقدارے از پس مانده غذاها به او بدهند! روز بعد شاه سوار بر اسبش از کنار مرد رد می شد به او گفت این بهترین اسب من است، نظر تو چیست؟ مرد فقیر گفت شاید در سرعت بهترین باشد ولے ایرادے نیز دارد پادشاه سوال ڪرد اے مرد بگو ببینم چه ایرادے دارد؟ گفت: این اسب حتی در اوج دویدن هم ڪه باشد اگر رودخانه اے ببیند به درون آب مے پردپادشاه باورش نشد! براے اثبات ادعاے او، سوار بر اسب از ڪنار رودخانه گذشت ناگهان اسب با دیدن رودخانه، سریعا خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایے مرد فقیر متعجب شد و دستور داد ڪه مجدداً به عنوان پاداش از پس مانده غذاها به مرد فقیر بدهند. روز بعد خواست تا او را بیاورند وقتے فقیر را نزد پادشاه آوردند ؛ از او پرسید: مردک بگو دیگر چه مے دانے؟ مرد ڪه به شدت ترسیده بود گفت: مے دانم ڪه تو شاهزاده نیستی!! پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افڪند ولے چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود در پے ڪشف واقعیت نزد مادر شتافت و گفت:راستش را بگو من ڪیم این درست است ڪه شاهزاده نیستم؟! مادر بعد از ڪمے طفره رفتن گفت:حقیقت دارد پسرم! من و شاه از داشتن بچه بے بهره بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده هاے شاه هراس داشتیم؛ وقتے یڪے از خادمان دربار تو را به دنیا آورد، تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شده ایم بدین صورت پادشاه از راز شاهزاده نبودن خود باخبر شد !! پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سِرّ داناییش پرسید..... مرد فقیر گفت: علت سیاهے درب را از آنجایے فهمیدم ڪه تا چیزے از درون خراب نشود از بیرون تباه نمے شود! علاقه اسب به آب را از پشمی بودن پاهایش فهمیدم. یحتمل در دوران ڪُره گی در چراگاه از شیر گاومیشے تغذیه ڪرده لذا بخاطر ناثیر آن شیر به آب تنے علاقمند است. پادشاه پرسید : اما"""اصالت"""  مرا چگونه فهمیدی؟! فقیر گفت: من پاسخ دو سئوال مهم زندگیتان را دادم ولے تو به جاے پاداش مناسب، غذاے پسمانده به من دادے چون این ڪار تو را دور از ڪرامت یک شاهزاده دیدم فهمیدم تو شاهزاده نیستی ✓یادمان باشد بنیادی ترین ""خصایص ما انسان ها  ذاتی"" است هیچگاه آدم های ڪوچک با قرار گرفتن در جایگاه بزرگ، بزرگ نمے شوند همچنان که بزرگ زادگان در مقام کوچک، ڪوچک نمے شوند   نه هرگرسنه اے، فقیراست                      و نه هر بزرگے، بزرگوار ✓مهم ""اصالت"" و ""ریشه""" آدماست و اینڪه در چه مڪتب و مسلڪے و در چگونه محیطے تربیت یافته اند!! من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس، کس نمیگردد از این بالا نشستنها من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم که کس، ناکس نمیگردد از این افتان و خیزانها 👤صائب تبریزی 💚🙏 @c_r_fahalonj🌷