eitaa logo
داستان های عبرت انگیز
2.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
🔎اگر داستان عبرت انگیزی در زندگی شما اتفاق افتاده برای ما بفرستید، منتشر می کنیم شاید یه نفر نجات پیدا کرد. لینک پیام به ادمین https://harfeto.timefriend.net/17156321536646 تبلیغات 👇 https://eitaa.com/tablighat_arzan3
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕پرفسور حسابی نقل می کند : در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گدراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند، ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره… به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست… در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است… من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره… به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد… دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم… یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر میکنیم… من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟ تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم… با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟ پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود… پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد و با زبان محلی صحبت میکند… من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم هیچکس را دست کم نگیرم! و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم... @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 شیخ رجب علی خیاط و زنی آتشین! ✍️ فـرزند شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید پدرم چیزهایی می‌دید که دیگران نمی‌دیدند. 🔸یکی از دوستان پدرم نقل می‌کرد. یـک روز بـا جـنـاب شـیـخ بـه جـایـی می‌رفتیم کـه دیـدم جـنـاب شـیـخ بـا تعجب و حیرت بـه زنی کـه موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه می‌کنـد. از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: تو هم میخواهی ببینی من چی می‌بینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند. 🔹شیـخ رجبعلی فرمـود این زن راه می‌رود و روحـش یقـه مرا گـرفته او راه می‌رود و مـردم را هـمـینـطـور با خـودش به آتش جهنـم می‌بَرَد. 📚 کتاب بوستان حجاب ص ۱۰ @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا همه کارهایت درست است☘ 👌روزی مردی زیر سایه درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدوتنبل هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:" خدایا! همه کارهایت عجیب و غریب است ! کدوی به این بزرگی را روی بوته ای به این کوچکی می رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی !" همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت بر سرش افتاد . مرد بلافاصله از جاجست و به آسمان نظر انداخت و گفت :" خدایا!خطایم را ببخشای! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو ، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی بر سر من آمده بود ." @cafedastan
هدایت شده از تبلیغات
🕋فوق العاده است : همه چی در باره امسال(۱۴۰۲) 😍😍بفرمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1308688696Ce16b49f1d1 🕌بی نظیره: اگه میخوای به اماکن و بری/ بزن رو لینک👇↙️ http://eitaa.com/joinchat/1308688696Ce16b49f1d1
هدایت شده از تبلیغات
ریپ 🕋🕌 روابط خوب شده ، بیا سفر عربستان و سوریه/ تا دیر نشده بزن فوری↙️ http://eitaa.com/joinchat/1308688696Ce16b49f1d1
💎پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله: جَلاءُ هذهِ القُلوبِ ذِكرُ اللّه‏ِ و تِلاوَةُ القرآنِ؛ صيقل دهنده اين دلها، ياد خدا و تلاوت قرآن است 📗 [تنبيه الخواطر: ج2 ، ص122] @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا