eitaa logo
《CafeNovel࿐
19 دنبال‌کننده
788 عکس
85 ویدیو
1 فایل
꧁﷽꧂ 🌻تاریخ تولدت چنل: 1400/10/7 🌻خوش اومدید🎉 🌻اينجا برا عاشقان رمانه🦋 🌻ارسال آثار: @Queen_as 🌻 @Naia_lisa_807 🌻 🌻مدیریت کل:💻 @Queen_as🌻 🌻معاون:💻 @Naia_lisa_807🌻 🌻گپ کانال:👥 https://eitaa.com/joinchat/572457120G887698e279 🌻
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 ♠️ قسمت بیست و پنجم انچنتر در دور اول شکست خورد. دوباره گلمراک کراور کنار رفت و پیلیجر ها کراسبویشان را کنارش گرفتند. 🏹 انچنتر: خب گلمراک نایتراکسی بیا جلو و با من مسابقه بده. چقدر برام آشنایی! با ترس و لرز جلو رفتم و شروع به خواندن یه آهنگ کردم: وقتشه بگی یه کلام 🙂 میتونم کارو بدم انجام 😁 اما لازم نیست باشی تنها چون.. دوستایی داری که باهات بشن همراه 😉 انچنتر: بدک نبود اما قراره ببازی 😈 و شروع کرد به خواندن: من گنگم خفنم 😎 یه اژدها هستم 🐲 قمه ام تو دستم 🔪 تکیه به درختم 🌲(چقدر آهنگایی که میسازم مزخرفه 😐) یهو خشکم زد.. قلبم درد شدیدی گرفت.. یهو انجیرا اومد.... بلندگورو از دستم گرفت و یهو تند تند گرفت خوند: تو این دنیا تکم یه مافیای خفنم 😎 یه جوری میام جلو بهت میگم Hello 😈 پنجه هامو در میارم چشاتو در میارم 👀 من یه کابوسم برای تو تا شبتو بکنم خراب.... 😏 و سپس بلندگو رو روی زمین انداخت. انچنتر داشت به اون بلندگو نگاه میکرد 😳باورش نمیشد باخته بود.. 😳یهو عصبانی شد بلندگورو پرت کرد و گفت: بگیریدشون 😡 گلمراک نایتفاکسی پرید و با شمشیرش ضربه ای رو به گردن پیلیجر زد ⚔ گفتم: بدویید شمشیراتونو هم دربیارید.....!!! ادامه دارد..... کپی حرام😐🔪❌
💎 ♠️ قسمت بیست و ششم به یه پل خراب رسیدیم. ایلیجرا پشت سرمون بودن 😰 روبینارو تو دستام گرفتم و گفتم: بدویید از پل با سرعت رد شید! 😨 گلمراک نایتفاکسی: آخه نایتراکسی الان...... سریع از روی پل دویدیم اما پیلیجر آرمور دایموندی به طناب اونور پل تیر زد.. طناب پاره شد و به داخل دره سقوط کردیم.سعی کردم با تبدیل شدن به راکسل پیکاک استار اونارو بگیرم اما شنلم پاره شد و در حالی که تیر خورده بودیم..... بی جون روی زمین افتاده بودیم. تکه های پل ریخته شده روی زمین کنار ما بود. احساس میکردم که بال هام شکسته شدن. نایتفاکسی بلند شد. 🤕 نایتفاکسی 🦊: ایی ایی وای سرم.. 🤕عه خواهر حالت خوبه؟ 😧 من: هییی چیی نیست حاالللم خوووببه 🙂فقط پام درد شدیدی میکنه 🤕 یهو چیزی شبیه به استخوان به سمت سر نایتفاکسی پرت شد و به سرش خورد و بیهوش شد.یهو یک عالمه اسکلتون با آرمور های خاص و با تکه های امرالد بلندمون کردن و بردن. حسابی ترسیده بودم و کاری نمیتونستم بکنم جز شنیدن صدای به هم خوردن استخوان ها. 😰 مارو جلوی پادشاهشان انداختن. یکی از سرباز ها: قربان چند نفر رو داخل دره بیهوش دیدیم و آوردیم پیشتون. 🗡 پادشاه: خوب ببینید شاید مردن. یهو من سرمو بالا گرفتم: سلام ببخشید ما نمردیم 🤕 پادشاه: ببینم اسمت چیه و بگو برای چی وارد قلمرو من شدین؟ 😠 من من کنان گفتم: ما ما ما داشتیم از از از دست ایلیجرا فرار میکردیم پل شششکست و ما داخل دره شما افتادیم 🙁 به کنارم نگاه کردم: دوستای دیگه من کجان؟ پادشاه: ما فقط تو و اون روباه پلیر نمارو و این روباه کوچولو رو پیدا کردیم. 😒 من : وای نه انجیرااااا چارلیییی 😨😱 🖤➖🔮 از زبان گلمراک میوتی : چشمانمو باز کردم: چارلی! چارلی! بیدار شو نایا و فانر پیشمون نیستند 😶 توی یه زندان افتاده بودیم.. تاریک و خلوت.. دست و پاهامونو به زنجیر بسته بودن . یهو دیدم که چند اسکلتون با آرمور ها و سلاحهای خاص و تکه های دایموندی از جلوی سلولمون رد شدند.... ادامه دارد.......... کپی حرام 😐🔪❌
💎 ♠️ قسمت بیست و هفت از زبان انجیرا: سعی کردم نگاهی به سلول های دیگه هم بکنم.. نه خبری از نایا بود نه فانر... فقط جنازه هایی رو میدیدی که نصف گوشت فاسد بود نصف اسکلت ☠یهو اسکلتون ها مارو گرفتند و پیش پادشاه اسکلتون های دایموندی بردند.. مارو انداختند و پادشاه اسکلتون های دایموندی نگاهی کرد: خب خب خب ببینم اینجا چیداریم؟ یه اندرمن که خیلی خودشو لوس کرده...... عصبانی شدم و حرفشو قطع کردم: لوس خودتی بچه ای که سال ها نور رو ندیده 😒😡 یهو یه اسکلتی با نیزه اش محکم به سرم زد جوری که از درد آن چشمامو محکم بستم... پادشاه ادامه داد: میدونید میخوایم باهاتون چیکار کنم؟ میخوام به اسکلت تبدیلتون کنم تا عضو ارتش من بشین تا بتونم پادشاه اسکلتون های امرالدی رو شکست بدم 😈 چارلی: انجیرا نقشه ای داری؟ درحالی که سرم خیلی درد میکرد : صبر کن مارو زندان ببرن شاید بتونم فکری کنم🤕😵😬 💚➖💎➖🦊 از زبان نایا (یا خودم): به پادشاه اسکلتون های امرالدی رو کردم: شما میدونید چارلی و انجیرا کجان؟ 😧 پادشاه اسکلتون های امرالدی: احتمالا دست یکی از بدترین دشمنانمون افتاده 🙁😡 یهو ترس و استرسم بیشتر شد: نکنه گیر ایلیجرا افتادن نکنه فهمیدن اون ها انجیرا و چارلی هستن؟ 😱😰 پادشاه دستامونو باز کرد: نه اینطور نیست اونا گیر پادشاه اسکلتون های دایموندی افتادن 😡البته که ایلیجر ها هم یکی از دشمنانمون هستن. خیالم راحت شد و گفتم: پس چطور میشه اونارو نجات داد؟ 😕 گفت: اونی که شماها دارید یه تکنو بلوک است؟ فانر: بله پادشاه ادامه داد: چرا شماها از تکنو بلوکتون برای ارتباط با اونا استفاده نمیکنید؟ حتی میتونید به یه ماب باهاش تبدیل بشید و برید نجاتشون بدید 🙂..... ادامه دارد... کپی حرام😐🔪❌
🎆چالش داریم نوع سین زنی 🌀برای شرکت 👈 @mim_gamer2007 🦄برای اولین بزرگترین اتحاد ماینکرافتی ایتا ☂برنده چی میبره 🫐یه جایزه خوشمزه 🪅۳۰۰۰ تومن وجه نقدی💸 👇 https://eitaa.com/joinchat/504823924C11563613ad 🌌چند روز دیگه هم مسابقه دارن بین ماینر ها ، میخوان ببینن بیشترین اطلاعات عمومی ماینکرافت رو کی داره 😉تو این گپ👇 https://eitaa.com/joinchat/2228093100C630087a533 شرکت کننده: HM
سلام دوستان ادمین هستم و احتمالا رمانمو خوندید 🙂 اگه نظری درباره رمان دارید به این آیدی پیام بدید 😁 @Naia_lisa_807
《CafeNovel࿐
گممون نکنید عشقام
🌻یه کانال پیدا نمیکنی که:🤔 🌻رمان هاتو بزاره🤪 🌻رمان های دیگران رو بزاره که بخونی😉 🌻خود ادمیناشم رمان بزاره که بخونی و الهام بگیری😍 🌻دیگه نگرد😐 🌻میپرسی چرا؟🤨 🌻چون من پیداش کردم😃 🌻بهترین کانال رمان توی ایتا😘 🌻زود بزنم روی لینک🙂 🌻 @CafeNovel1 🌻