لماذا لايكتب الأطباء
في وصفات الدواء -عناق-
ـ
چرا پزشكان
در نسخهها -آغوش- تجويز نمیكنند
سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
هر قدر افشردهای دل را، بیفشارم ترا
عمرها شد تا کمند آه را چین میکنم
بر امید آن که روزی در کمند آرم ترا
از لطافت گر چه ممکن نیست دیدن روی تو
رو به هر جانب که آرم در نظر دارم ترا
در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی
بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا
میشود نیلوفری از برگ گل اندام تو
من به جرأت در بغل چون تنگ افشارم ترا؟
از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست
دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم ترا
ناشنیدن میشود مهر دهانم بی سخن
گر غباری هست بر خاطر ز گفتارم ترا
از رهایی هر زمان بودم اسیر عالمی
فارغم از هر دو عالم تا گرفتارم ترا
ای که میپرسی چه پیش آمد که پیدا نیستی
خویشتن را کردهام گم تا طلبکارم ترا
از من ای آرام جان، احوال صائب را مپرس
خاطر آسودهای داری، چه آزارم ترا؟
#صائب_تبریزی
مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو
"من ملک بودم و فردوس برین ..."
اما او
بوسهای داد به من، عرش خدا ریخت بهم
#علیرضا_آذر