eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
909 عکس
242 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
ببینید دلتون باز بشه:)))) @CafeYadgiry🤍🖤
دلم برای این قاب پرمیکشع:) @CafeYadgiry❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این منم ... وقتی میگی پاشو بریم دور بزنیم:))) @CafeYadgiry🤍
ماها تو فصل پاییز:) @CafeYadgiry😻
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدربا فرهنگ لغت ماماناتون آشنایید؟🤣🤣 @CafeYadgiry💗
رازهای 20شدنت تو امتحانات😈. _توی اتاقی ك درس میخونید وسایل مزاحم و مانع مثل ِ؛ تلفن ثابت ، تلفن همراه ، تلویزیون ، و ... رو از خودتون دور کُنید 📲✨. _نوشتن ِ افکار مزاحم روی برگه مرتباً فکرتون رو از درس دور میکنه ✍🏻💕. _نمونه سوالات ِ امتحانی سال های قبل رو تهیه کُنید تا بتونید بهتر مرور کنید و با نحوه ی سوالات اشنایی کامل تری داشته باشید 🤍🌚. -همیشه به خودت بگ ك تو تونستی و میتونی با درس خوندن درست نمره بهتری داشته باشی 😌💗. -با اطمینان ِکامل سر جلسه امتحان حاضر باش و همیشه مثبت اندیش باش . @CafeYadgiry♥️
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_290 بادیدن ارسلان اخمی بین ابروهام نشست!! زیرلب ازشدت تعجب اسمشو صدا زد
•{🖤🤍}•• ‌ اخم غلیظی کردم که گفت: _آرامو هنوزم میخامش ! مرد باش و بکش کنار ! حرصی بلند شدم که صدای افتادن صندلی به طور وحشتناکی بلند شد! جلوش وایستادم و دستمو به یقش گرفتم!!! خونم به جوش اومده بود و توانایی کشتنشو داشتم! +بی نا *مو * سی تو ذاتته !!!!. تو میدونی ! میدونی من و آرام نزدیک سه ماهه ازدواج کردیم! بچمون هم بخاطر توئه بی همه چیز مرد ! میخای کفر منو دربیاری! ولی اینو نمیزارم بی جواب بمونه! اینو نگه میدارم! فشاری به دستم وارد کرد و دستمو پرت کرد! _دستتو بکش ! آره ! خودم کشتمش! چون بهش گفته بودم دهنتو باز نکن و فوضولی نکن! تو کتش نرفت! حالا هنوز تموم نشده ! خدا که چه عرض کنم! اون رفیقای مذهبی نمات هم دوست داشتن که نزاشتن بری زیر خاک ! سرشو خم کرد و سیگاری گوشه لبش گذاشت...! _نمیزارم اینجوری بمونه ! سر آرام با کسی شوخی ندارم ! جاش اینجاست ! تو خونه من ! البته قبلا یدفه اومده بود... عکساشم رو میزه... پوزخندی زد : دلت تنگ شده براش یه نگا بنداز دلت واشه! دستامو مشت کردم برای فرود بردن رو صورتش اما با اسم عکس ؛ مات و مبهوت بهش خیره شدم که سمت میز رفت ... پاکتی رو برداشت و پرت کرد به سینم...! _بشین ! بادقت نگاه کن ! نشستم رو صندلی ! عکسارو از تو پاکت درآوردم که با دیدنشون ؛ لحظه ای روح از تنم جدا شد!!!! _پشت عکسارو بخون ! یادش بخیر!!! خیره شدم به ارسلان و بعداز چندثانیه پشت عکس رو نگاهی انداختم! ~مهر 1402 ~ کافه من و پناه من !!!!:) این دست خط خوده آرام بود! به چشمام شک کرده بودم! اینکه واقعا درست میدیدن؟؟ هرچی بیشتر عکسارو ورق میزدم ، از حجاب آرام کاسته میشد!!!! ولی ... ولی ایناکه آرام نبود نه؟؟ عکسارو چپوندم تو پاکت و پرت کردم تو صورت ارسلان!! +آرام ریز تا درشت گذشته رو به من گفته ! هیچ لزومی نداره قضیه به این نهمی رو بهم نگه و پنهون کنه! الانم اگر نزدم اینجا نکشتمت فقط بخاطر آرامه ! چون میدونم تنها میمونه !! اینم میدونم که بالاخره میشم قاتل جونت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا