زندگی مِلک وقف است دوست من !
تو، حقنداری روی آن فساد کنی و بہ تباهیاش بکشی،
یا بگذاری کہ دیگران روی آن فساد کنند.
حقنداری بایر و برهنه و خلوت و بیخاصیتش نگہداری
یا بگذاری کہ دیگران نگهش دارند.
حقنداری بر آن ستم کنی
و ستم را، روی آن، بر تن و روح خویش، خاموش و سربہزیر بپذیری.
حقنداری در برابر مظالمی کہ دیگران روی آن انجام مےدهند سکوت اختیارکنی و خود را یک تماشاگر ناتوان مظلوم بیپناھ بنمایی.
حقنداری بہ بازیاش بگیری،
لکہدارَشکنی،
آلوده و بیحرمتشکنی،
یا دورَش بیاندازی.
حقنداری در آن،چیزی کہ بہ زیان دردمندان و ستمدیدگان باشد بکاری، برویانی و بارآوری.
حقنداری علیھش حتی در بدترین روزگار و سختترین شرایط اعلامیه صادرکنی،
یا بہ آن دشنامدهی.
حقنداری با رنگهای چرک و تیره شهوت، نفرت، دنائت و رذالت رنگینشکنی.
مگر آنکہ
از بیخ وبن
مِلکِ وقف بودنش را فراموش یا انکارکردهباشی.
کہ در این صورت، البتّہ،
نہ خودِ تو مسألہیی هستے
و نہ آنچہ مےکنی مسألہییست کہ قابل بحث و اعتنا باشد.
در حقیقت،
نبودھیی و نیستی تا چنین و چنان کردنت،
روی زمینی کہ ما مِلکِ وقفش مےدانیم،
چنین و چنان کردنے تلقّی شود.
نیامدھیی، نماندھیی و نرفتہیی.
از هیچ بہ قدرِ هیچ باید خواست، نہ بیشتر...
-📚 #گزیده_کتاب | ابن مشغله | نادر ابراهیمی
☕﴾ @CaffeinGraphic
-عبور باید کرد
و همنورد افقهای دور باید شد
و گاھ در رگ یک حرف خیمہ باید زد.
-✍🏼 #سهراب_سپهری
☕﴾ @CaffeinGraphic
"«عزیز من!
خوشبختی، نامہای نیست کہ یک روز،
نامہرسانی
زنگِ در خانہات را بزند و آن را بہ دستهای مُنتظرِ تو بسپارد.
خوشبختی، ساختنِ عروسکِ کوچکی است،
از یک تکّہ خمیرِ نرمِ رنگینِ شکلپذیر...
بہ همین سادگے، بہ خُدا بہ همین سادگے...
امّا یادت باشد کہ جنسِ آن خمیر، باید از عشق و ایمان باشد
نہ هیچ چیز دیگر...
امّا عزیزِ من!
عروسکهای کوکی، بدترین عروسکهای دنیا هستند؛
چرا کہ بدون ایمان،
بدون عشق،
بدون اراده،
و بدونِ شعور، حرکت مےکنند،
و چیزی از این خطرناکتر،
برای سعادت انسان، وجود ندارد...»"
-📚 #گزیده_کتاب | ابوالمشاغل | نادر ابراهیمی
🌿| #پروفایل | #انگیزشی
☕﴾ @CaffeinGraphic
ـ🌱☕️❲کافئین گرافیک❳
•|🍁|• شجاعت نتࢪسیدن نێست تࢪسیدن است و بر تࢪس خویش آگاهانه غلبہ ڪردن... -📚 #گزیده_کتاب | #نادر_ابرا
نشاط،
نداشتنِ غم نیست
غم داشتن و با قدرتی غریب، غم را پس زدن و مھارکردن است.
-📚 #گزیده_کتاب | ابوالمشاغل | #نادر_ابراهیمی
☕﴾ @CaffeinGraphic
هدایت شده از ـ🌱☕️❲کافئین گرافیک❳
❲بھنامخدایےڪہنجواےدلࢪامےشنود🌱♥️❳
پیروزی تو، میوهٔ درخت استقامت توست!
رگبارها و برف را، توفان و آفتاب آتشبیز را،
بہ صبر و تحمل شکستی.
باش تا میوهٔ غرور و صبرت برسد.
-📚 #گزیده_کتاب | مثل خون در رگ های من | #احمد_شاملو
☕﴾ @CaffeinGraphic
#حس_خوب_امروز
رفتن سر خونہ زندگے خودت...
بعد از سختےهایی کہ پشت سر گذاشتی(:
☕﴾ @caffeingraphic
ـ🌱☕️❲کافئین گرافیک❳
🌱| پایانها همیشہ آغاز چیزی دیگرند. -📚 #گزیده_کتاب | هفتتا هفتتا | هالی گلدبرگ اسلون 🌱| #حجاب |
-🌱 همیشہ مےاندیشیدم کہ افتراق و جدائی پایان هرچیز است
ولے در آن لحظہ دانستم کہ رشد و تکامل،
خود نیز یک نوع افتراق و جدائی است.
رشد و تکامل یعنے چشمپوشے از گذشتہ.
برای تکامل هرگز پایانی نیست.
-📚 #گزیده_کتاب | بازگشت | اریش ماریا رمارک
-🌱 #انگیزشی | #عکسنوشته
☕﴾ @CaffeinGraphic
آسمان را...!
ناگهان آبی است!
از قضا یک روز صبح زود می بینی
دوست داری زود برخیزی
پیش از آنکه دیگران
چشم خواب آلود خود را وا کنند
پیش از آنکه در صف طولانی نان
باز هم غوغا کنند
در هوای پشت بام صبح
با نسیم نازک اسفند
دست و رویت را بشویی
حوله ی نمدار و نرم بامدادان را
روی هرم گونه هایت حس کنی
وسلامی سبز
توی حوض کوچک خانه
به ماهی ها بگویی
سفره ات را وا کنی
نان و پنیر و نور
تا دوباره
فوج گنجشکان بازیگوش
بر سر صبحانه ات دعوا کنند
دوست داری
بی محابا مهربان باشی
تازه می فهمی
مهربان بودن چه آسان است...
با تمام چیزها از سنگ تا انسان!
دوست داری
راه رفتن زیر باران را
در خیابانهای بی پایان تنهایی
دست خالی بازگشتن
از صف طولانی نان را
در اتاقی خلوت و کوچک
رفتن و برگشتن و گشتن
لای کاغذ های پاره ها
نامه های بی سرانجام پس از عرض سلام...
نامه های ساده ی باری اگر جویای حال و بال ما باشی...
نامه های ساده ی دیگر ملالی نیست غیر از دوری تو...
گپ زدن از هردری
با هر در و دیوار
بعد هم احوالپرسی
با دوچرخه
با درخت و گاری و گربه
با همه با هرکس و هرچیز
هر کتابی را به قصد فال واکردن
از کتاب حافظ شیراز
تا تقویم روی میز
آب پاشی کردن کوچه
غرق در ابهام بوی خاک
در طنین بی سر انجام تداعی ها
با فرود
قطره قطره
قطره های آب
روی خاک
سنگفرش کوچه ای باریک را از نو شمردن
در میان کوچه ای خلوت
رو به روی یک در آبی
پا به پا کردن
نامه ای با پاکت آبی
پاکت پست هوایی
بر دم یک بادبادک بستن و آن را هوا کردن
یادگاری روی دیوار و درخت و سنگ
روی آجرهای خانه
خط نوشتن با نوک ناخن
روی سیب و هنداونه
قفل صندوق قدیم عکس های کودکی را باز کردن
ناگهان با کشف یک لحظه
از پس گرد و غبار سالهای دور
باز هم از کودکی آغاز کردن
روی تخت بی خیالی
روی قالی تکیه بر بالش
در کنار مادر و غوغای یکریز سماور
گیسوان خواهر کوچکترت را
با سر انگشتان گیجت شانه کردن
وانار آبداری را
توی یک بشقاب آبی دانه کردن
امتداد نقشهای روی قالی را
با نگاهی بی هدف دنبال کردن
جوجه ی زرد و ضعیفی را که خشکیده
توی خاک باغچه
با خواندن یک حمد و سوره چال کردن
فکر کردن
فکر کردن
در میان چارچوب قاب بارانخورده ی اسفند
خیرگی از دیدن یک اتفاق ساده در جاده
دیدن هر روزه ی یک عابر عادی
مثل یک یاد آوری
در سراشیب فراموشی
مثل خاموشی
ناگهانی
مثل حس جاری رگبرگهای یک گل گمنام
در عبور روزهای آخر اسفند
حس سبزی
حس سبزینه
مثل یک رفتار معمولی در آیینه
عشق هم شاید
اتفاقی ساده و عادی است
-✍🏻 #قیصر_امین_پور