#معرفى_كتاب 📚
کتاب صوتی #قصه_های_شب_یلدا🍉
🔹دربرداندهی سه داستان کوتاه با موضوع شب یلدا و تاریخچه این شب باستانی است که برای شما روایت میشود شب یلدا شبی است که معمولا به نقل داستان و خواندن حافظ میگذرد.
@caffeketaaab☕️📚
#يک_قاچ_كتاب 🍉
،،،شب یلدا بود. قرار بود مثل هرسال همه جمع شوند خانهی مادربزرگ. این اولین شب یلدای بعد از رفتنش بود و به قول بابا نباید چراغ خانهاش خاموش میماند.
روی کرسی، پر شده بود از خوراکیهای رنگارنگ. قبلاز اینکه باقی مهمانها بیایند، بابا کرسی را روبهراه کرده بود و من و مامان همه چیز را چیده بودیم روی آن. مثل هرسال. اما این شب یلدا، مثل دیگر شب یلداها نبود. هرکس از راه میرسید، همین را میگفت. همهچیز را میشد خرید و روبهراه کرد الّا مادربزرگ را. فکر کردم امسال دیگر از قصه خبری نیست. حتماً این فکر توی سر نازنین و حامد و سارا هم وول میخورد که آنقدر آرام و ساکت نشسته بودند زیر کرسی و به در و دیوار خانه نگاه میکردند.
کمی بعد همه داشتند از خوراکیهای شب یلدا میخوردند، از خاطرههایشان در خانهی مادربزرگ حرف میزدند و میخندیدند. دلم نمیخواست همه چیز مثل همیشه باشد. دلم میخواست دربارهی مادربزرگ حرف بزنیم. دربارهی شیرینیهایی که خودش برای شب یلدا میپخت. دربارهی تخمهها و بادامهایی که خودش بو میداد. کنجد و شاهدانههایش. دربارهی لواشکهایش که مثل قصههایش توی دهانم آب میشد و مزهیترش و شیرینش هنوز زیر زبانم بود. دربارهی قصههایش. زیرچشمی به حامد نگاه کردم. حالا دیگر داشت به زورِ دندانهایش یک پستهی دهان بسته را مجبور میکرد که بخندد... ،،،
#قصه_هاى_شب_يلدا (صوتى)👂
#كتابراه