بَچّهِهِیئَتي
از گوشه مَحمِل هی نگاه به صحرا میکنه هی نگاه به داداش ... "داداش می کشنت... چه کارا که نمی کنن با ب
#علیاَکبر رفت پای محمِلِ خآنوم ؛ که رکاب بگیره عقلیهبَنیهاشِم با احترام پیاده شه
عمه یه نگاه کرد به اَشبَهُالناس به خاتَم ُ زمزمه کرد ....
"ارباً اربا شدنِ یک تنِ رعنا، #خدارحمکند"