eitaa logo
‌•بَچّهِ‌هِیئَتی•
2.2هزار دنبال‌کننده
868 عکس
288 ویدیو
2 فایل
• مَـنْ مـاٺَ عَـلے حُـبِّ حَسَـــنْ ..(:¹¹⁸ @Yasine133 @Sobhan_118 - اگه کآری داشتین ... - اتاقِ‌روضه: [ @hazine69 ] - رحمت‌ به پدرُ‌ مادرِ‌ اونی‌ که‌ کپی‌ نمیکنه ! * ساکن‌مشهدُالرِّضا ، دانشجو‌ زبان‌خارجی 📚📍
مشاهده در ایتا
دانلود
‌•بَچّهِ‌هِیئَتی•
درسته شبِ جمعه ها هیچ‌جآ مثه #کربلا نمیشه ولی حرمِ امام‌رضا مثه یه خونه برا نوکرایی که جآموندن... م
ولی فقط اون لحظه که روضه حضرت رو دآرن میخونن و جلو چشمت دختر بچه‌ها تو صحن بدو بدو میکنن..💔!
4_5836823652904998486.mp3
3.62M
به قَلبِ‌عآشقِ عَجِلِ‌وَلیکَ‌الفَرَج...💔 به نمازِ نشسته عَجِلِ‌وَلیکَ‌الفَرَج...💔 به‌ شرمندگی عَجِلِ‌وَلیکَ‌الفَرج...💔 به خونِ دلِ عَجِلِ‌وَلیکَ‌الفَرج...💔 به حقِ رُخِ کبودِ عَجِلِ‌وَلیکَ‌الفَرج...💔 خدایا به حقِ اَشک‌های مابقیِ‌ طولِ غیبت مولارو بَر ما ببخش...💔 @Calbe118
الهی به به به ...💔🚶‍♂
برآدر باشه خوآهر ...💔:)
شکر خدا که شُد شب دفن تَنَت همبازی ؛ سفرِ رفتنت بخیر....🥀 @Calbe118
به یاد کودکی‌اَش؛ از می‌خواند چه خاطراتِ عجیبی ز همسفر دارد....🥀
lll_1565200759_Ataei-Shab1Moharram13975B015D.mp3
7.04M
اینجا جای آوردن نیس گشتم دیدم ؛ تو کوفه جای زن نیس... 💔🚶‍♂ @calbe118
و دختری بود ؛ که از کِثرَتِ آغوش‌ها ، پاهایش به زمین نمی‌رسید💔(:
از بس که زخمی شد تنم؛ دیگر نیستم... بر روی قبرم جای نامم؛ نام تو تحریر شد بابا .....(:🥀
خادمِ حرمِ بی‌بی نقل میکرد ... میگفت اینجا هر بچه‌ای بیاد برا خآنوم عروسک میاره.. یه شب دید یه دختر‌بچه اومد ؛ ی چیزی رو تو دستش هی به سینه‌اش فشار میده .. میگه رفتم جلو ببینم ماجرا چیه ..؟ دست گذاشتم رو سرش گفتم خوش اومدی دخترم این چیه تو دستت ؟ یهو بغض صداشو گرفت.. گفت عمو دیشب بابام از این خانوم برام تعریف کرد.. عمو برا روسری آوردم...💔(:
ولی حالا که دارم نگاه میکنم ؛ یه جا دیگه هم از گفتن سخته.. چهل‌منزل هروقت تازیانه میخورد هی میگفت أينَ‌عَمّیَ‌العَبّآس؟ از رو نی هی چشماشو می‌بست ‌‌‌‌...💔(:
روضه‌خون میگفت: عمه‌سادات دید یه دختر بچه داره از دور میاد .. به خرابه که رسید هی نگاه میکنه انگاری دنبال کسی میگرده ، حضرت‌عَقیله جلو رفت .. + دنبال کسی میگردی اینجا..؟ دختر‌بچه گفت: کجاست..؟! عمه‌جان رو کرد بهش گفت با رقیه چیکار داری؟ گف اومدم باهاش بازی کنم دیشب این بچه ها بازی راهش ندادن من دلم سوخت امشب عروسکمو آوردم باهم بازی کنیم اشکای عمه جاری شد +دیر اومدی دختر ؛ باباش اومد دنبالش رو با خودش بُرد ..💔:)!
دیگه فردا همه میرسن؛ زینب میرسه.. اُمِ‌کلثوم میرسه.. رُبآب میرسه.. سکینه میرسه.. ولی...(:
- جهآن نیارزد به یک تارِ مویِ‌ ³¹⁵'♥️'
نیم بند روضه شب جمعه.."! مآدر سوزش سیلیِ تورا ؛ هم احساس کرد💔 .
برای حضورت دور تا دور خیام ؛ برای طنینِ [ منم‌ ، عباس‌بن‌علی ] ... ؛ برای وقتی در تاریکیِ صحرا به خیمه‌اش سر میزنی و همبازیِ‌ اصغر می‌شوی .. برای آغوشی که همیشه به روی گشوده است .. و برای کوتاه بودنِ عُمرِ این " برای‌ِها " گریه میکنم 💔 .