#ندای_وظیفه
#قسمت_نوزدهم
قلب:فقط یه مشکلی اینجا وجود داره....
عقل:چی؟؟
قلب:یادته نجات بهت چی میگفت؟
عقل:ما در این چند مدت خیلی باهم صحبت کردیم کدومو میگی؟
قلب:همشو میگم خخخ.....بابا منظورم اون وقتیه که نجات میگفت قلب با اینکه میدونه من بیشتر بدردش میخورم بازم میره سر وقت شهی.....
عقل:آهان خب یادم اومد....حرف تو چیه؟
قلب:حرفای نجات درست بوداا.... ولی میدونی به این راحتیا هم نیس....
عقل:چی راحت نیست؟
قلب:نجات راست میگه که من میدونم اون بیشتر بدردم میخوره ولی مشکل اینه که وقتی من نگام به شهی هست دیگه اصلا متوجه نجات نیستم.....
عقل:یعنی چی؟تو اونو قشنگ میشناسی و میدونی هست و میدونی بدردت میخوره ولی متوجهش نیستی؟؟؟
قلب:باور کن همینجوریه..... میدونی من نمیتونم همزمان دوتا چیزو نگاه کنم و بهشون توجه کنم یعنی اصلا اون یکی رو نمیبینم و متوجه وجودش نمیشم انگار اصلا نیس.....
عقل:اینجور که خیلی سخت شد....
قلب:گفتم به این راحتیا که نجات میگه نیس.... من بد هستم قبول ولی نه به این راحتی....
عقل:منظور نجات هم این نبود که تو بد هستیا....
قلب:میدونم....نجات با ادب تر از این حرفاست.... حالا میگی من چیکار کنم؟ اصلا میتونم کاری بکنم؟؟
عقل:راه که قطعا هست....
قلب:چی؟
عقل:میدونی این جور که تو گفتی یعنی وقتی به شهی توجه داری دیگه به منم نگاه نمیکنی....
قلب:....آره....
عقل:یعنی نه من نه نجات....
قلب:.....
عقل:یعنی یکی غیر از ماها باید بیاد کمک.....
قلب:کی؟؟؟
عقل:یکی که از اوضاع همه ما با خبر باشه.... بدونه هر لحظه حال تو چجوریه..... وضع من چجوره..... شهی داره چیکار میکنه.....
قلب:داریم همچین کسی؟؟
عقل:آره....دقت کن....همین چند وقتی که به من و نجات نگاه نمیکردی چی میشد یهو به خودت میومدی؟؟
قلب:خیلی عجیب بود....یهو یکی به مهدی میگفت آقا شما قلبت پاکه برا ما هم دعا کن....اصلا این جمله رو که میشنیدم.....
عقل:چقدر از این اتفاقا برات افتاده؟
قلب:زیاد..... انگار یکی همیشه حواسش بهم هست.....
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَآئِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (اعراف/٢٠١)
ادامه دارد.....
@CALL_OF_DUTY_1