eitaa logo
کانال توسل به شهدا 🌹🌼🌹
10.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
704 ویدیو
27 فایل
بسمه تعالی 🌺هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند🌺 🌷چله صلوات،زیارت عاشورا ، هدیه به۱۴معصوم وشهدای والامقام روزی دو قسمت داستان‌های شهدای📚 ادمین 👇 @R_keshavarz_sh @K_khaleghiBorna
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20220716-WA0016.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🚩 ✅ با نوای علی فانی 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣👇📣👇📣👇📣👇📣 در وصف فضیلت دعای یا من اظهر الجمیل که هر روز قبل از معرفی شهید در کانال بار گذاری می‌شود ✅ توصیه میشود حتما ببینید 👇👇👇
31.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🍃 فضیلت دعای مهم یا من اظهر الجمیل 🎞 حاج آقا فرحزادی 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 فضیلت دعای یا من اظهر الجمیل دعای شریف یا من اظهر الجمیل در بیان بزرگان دین فضیلت‌های زیادی دارد. 💢 علامه مجلسی نقل می‌کند که عمر بن شعیب می‌گوید جدم از پیامبر بزرگوار اسلام شنید که: «روزی حضرت جبرائیل بر من نازل شد در حالیکه شادمان و خندان بود بر من سلام کرد من نیز جواب سلام او را دادم و گفتم علیکم السلام یا جبرائیل. جبرائیل عرض کرد: 🔆“همانا خداوند عزوجل هدیه‌ای برای تو فرستاده و آن کلماتی از گنج‌های بهشت است که خداوند به تو کرامت فرموده است.” گفتم آن کلمات چیستند؟ گفت: آن کلمات این‌ها هستند بگو (دعای من اظهرالجمیل را خواندند) حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود: ثواب این کلمات چیست؟ جبرئیل گفت: هیهات، هیهات که کسی بتواند آن را به شماره آورد. اگر تمام ملائکه هفت آسمان و هفت طبقه زمین بخواهند ثواب آن را توصیف نمایند تا روز قیامت قادر نیستند حتی جزئی از یک جزء این کلمات را توصیف کنند. 💎 يَا مَنْ‏ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ‏ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ‏ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَى وَ يَا مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا يَا رَبَّنَا وَ يَا سَيِّدَنَا وَ يَا مَوْلَانَا وَ يَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا أَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ أَنْ لَا تُشَوِّهَ خَلْقِي بالنَّار” 💎 ای که زیبایی را آشکار کنی و زشتی را بپوشانی و از من پرده حرمت را ندری، ای بزرگوار گذشت، ای نیکو درگذرنده، ای فراخ آمرزش، ای به مهر گشاده دو دست با رحمت، ای صاحب هر راز، ای نهایت هر گلایه، ای بزرگ احسان، ای آغاز کننده هر نعمت پیش از لیاقت آن، ای پروردگار، ای آقا، ای مولا، ای نهایت، ای فریادرس، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و از تو می‌خواهم که مرا در آتش دوزخ قرار ندهی. 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت 31 و 32 و 33
داستان«» 🎬: غروب تاسوعاست، امام در خیمه خویش نشسته است، رباب علی اصغر را در آغوش دارد و جلوی خیمه است و چشم به خیمه امام دارد که ناگهان صدایی در دشت می پیچید: خواهر زادگانم، عباس کجایی؟ عبدالله و عثمان ای فرزندان ام البنین ای کسانی که از مادر به بنی کلاب میرسید کجایید؟! همهٔ سرها به سوی خیمه عباس می گردد، اما رباب خیمه حسینش را مینگرد چون خوب میداند که عباس لحظه ای از حسین جدا نمی شود و هم اینک هم در اطراف خیمه میگشت. رباب زیر لب زمزمه میکند: شمر،این ملعون نقشه ها دارد، او رجز خوانی عباس را دیده و خوب فهمیده که هر قدمی عباس به سمت سپاهیان عمرسعد بردارد، دل سپاهیان از هراس به لرزش می افتد،آخر عباس فرزند علی ست ، او شیرمردیست که رسم شمشیر زنی را در محضر مادر که یکی از شمشیر زنان قَدَر بنی کلاب بود آموخته و جنگاوری را زیر دست پدرش علی تعلیم دیده، پس اگر عباس با حسین باشد،یعنی حسین یک لشکری قدر قدرت دارد، اگر عباس با این کاروان باشد، دل کودکان و بزرگان و پیران به او قرص است، پس باید به نحوی او را از حسین جدا کند. باردیگر صدای شمر بلند میشود: کجایی عباس؟! عباس خود را پشت خیمه مولایش پنهان کرده، گویی خوش ندارد بی اذن حسین با کسی هم‌صحبت شود، حسین که خوب اخلاق این دریای ادب را می داند، ندا میدهد: عباسم! درست است که شمر آدم فاسقی ست، اما صدایت میکند، برو ببین از تو چه می خواهد. امام امر می کند و عباس دست بر چشم مینهد، پس می گوید: چه می خواهی شمر؟ شمر قهقه ای مستانه میزند و میگوید: ای عباس! مادر تو از قبیله من است و پس تو خواهرزاده ام محسوب می شوی، ببین که دور و بر حسین کسی نیست و هر کس با او باشد کشته میشود، پس من نخواستم این قامت رشید، این قمر زیبا، اسیر خاک شود، جای تو در افلاک است نه خاک داغ کربلا، برایت امان نامه آورده ام، به سمت ما بیا و از کشته شدن در امان باش... با شنیدن این سخن، قلب کودکان نینوا می گیرد، آخر عباس علمدار آنهاست، عباس سقای کودکان است که اگر نبود این چند شب اخیر کودکان از تشنگی هلاک میشدند، انگار عباس چشم امید اهل حرم است... عباس نگاهی به سپاهیان انبوه شمر میکند و دلش از بی کسی حسین سخت میگیرد و با صدایی که لرزه بر اندام لشکریان و لرزه بر زمین کربلا می اندازد می گوید: نفرین خدا برتو و بر امان نامه ات، ما در امان باشیم و فرزند پیامبر در ناامنی باشد؟! دستانت بریده باد ای شمر! تو می خواهی ما برادر خود را رها کنیم؟! هرگز... شمر که رجز خوانی عباس را میبیند و خوب میفهمد که وفای این جماعت رنگ و روی عهد الست را دارد، خجل به سمت لشکرش برمی گردد و عباس به سمت حسین می رود و حسین عباس را در آغوش می گیرد و او را می بوسد، گویی به او می گوید ممنونم ای تمام لشکرم...ممنونم ای پناهگاه امن حسین و براستی که عباس به آغوش حسین و حسین به آغوش عباس پناه می آورد. شب شده و همه مشغول عبادتند،انگار از رخصت حسین مبنی برعبادت، متوجه شده اند که امشب آخرین شبی ست که در زمین خاکی می توانند با خدای خویش خلوت کنند و فردا شب همه در آغوش آرام خدا جای دارند. فریاد هلهله و جشن و پایکوبی ازسمت لشکرعمرسعد بلند است و گویی که لشکر شیطان است که قهقه میزند، زیرا فردا قرار است خون خدا را روی زمین داغ کربلا بریزند و این طرف صدای راز و نیاز امام و یارانش بلند است و انگار ملائک آسمان هم با آنها همنوا شده اند، چرا که زیباترین و خالص ترین عبادت ها را به عینه می بینند. رقیه در خیمه رباب است و مشغول بازی با علی اصغر، رباب که کاملا متوجه شده فردا قرار است چه شود، نگاهی به این دو کودک می کند و زیر لب می گوید: فرداشب شما دوتا با درد یتیمی چه میکنید؟! اشکش جاری می شود و ناگهان قلبش مانند گنجشککی بی قرار خود را به قفس تن می کوبد و باز دلتنگ حسین است. رباب رو به رقیه می گوید: رقیه جان، عزیزکم بیا باهم برویم و پدرت را ببینیم، رقیه خوشحال از جا برمیخیزد و میگوید، برویم...علی اصغر هم ببریم، سکینه که شاهد ماجرا ست و گویا او هم دلتنگ پدر است از جا برمیخیزد و همراه آنها میشود. از خیمه بیرون می آیند که در نور مشعل های روبه رو قامت حسین را میبینند، انگار قصد دارد به خیمه سجاد برود و احوال فرزندش را که در تب شدید میسوزد بگیرد. رباب نگاهی به بچه ها می کند و میگوید ما هم به خیمه سجاد میرویم، او در دل می گوید: انگار بیماری سجاد حکمتی دارد، خدا می خواهد که زمین خالی از حجت خدا نباشد و امامی از نسل فاطمه، بعد از حسین بر روی زمین باقی بماند. وارد خیمه میشوند و رقیه با خوشحالی جلو میرود خود را در آغوش پدر که در حال احوالپرسی از سجاد است می اندازد و میگوید: خدا را شکر، عمه ام زینب هم همین جاست... 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: تمام سپاه در خیمه ای گرد هم امده اند، هرکس از دیگری میپرسد که امام می خواهد چه بگوید؟! و اغلب فکر میکنند امام می خواهد نقشه جنگ را طرح کند، با ورود امام به خیمه، همهمهٔ جمع خاموش میشود، همگی سراپا گوش میشوند، بوی سیب بهشتی در خیمه پیچیده و آرامش است که موج میزند. امام جلوی یاران اندک خود میایستد و میفرماید:«من خدای مهربان را ستایش میکنم و در تمام شادی و غم او را شکر می گویم،خدایا شکر که به ما فهم و بصیرت دادی و ما را از اهل ایمان قرار دادی» امام لحظه ای سکوت می کند و بین یارانش چشم می گرداند...بریر را زهیر را حبیب را و یک یک یاران را می نگرد و سپس نگاهش روی عباس می ماند و می فرماید:«یاران خوبم! من یارانی به خوبی و باوفایی شما نمیشناسم،بدانید که ما فقط امشب را مهلت داریم و فردا روز جنگ است، من به همه شما اجازه میدهم تا از این صحرا بروید، من بیعتم را از شما برداشتم،بروید که هیچ چیز مانع شما نیست این تاریکی شب را غنیمت شمرید و از اینجا بروید و مرا تنها بگذارید» یک لحظه سکوت بر خیمه حاکم میشود و ناگهان صدای گریه همه بلند میشود عباس که طاقت ندارد تنهایی حسینش را ببیند از جا برمیخیزد و میگوید:مولای من! خدا آن روز را نیاورد که ما زنده باشیم و شما در میان ما نباشی ،عباس هنوز می خواهد سخن بگوید که گریه امانش نمیدهد...امام به عباس نگاه می کند و چشمانش پر از اشک می شود و اشک هایش را با دست میگیرد ناگهان فرزاندان عقیل ازیک طرف، مسلم بن عوسجه ازیک سمت،زهیر و بریر و حبیب و...هرکدام از سمتی بلند می شوند و همراه با هق هق شان ارادتشان را به حسین می گویند، آری اینان عهدشان رنگ و بوی عهد الست را دارد آن زمان که آتش عشقی افروختند و عاشقان سراز پا نشناخته خود را به آن آتش جان آفرین سپردند. حال که حسین چهره های مصمم یارانش را میبیند به هرکس جایگاهش را در بهشت نشان میدهد و پیرمردهایی چون حبیب و بریر با شوخی و خنده صحبت از حوریان بهشتی میکنند که حبیب نگاهش به نگاه مولایش می افتد و میگوید: به خدا قسم که دیدار هزاران هزار حوری بهشتی لذت یک نگاه حسین را ندارد.. خیمه پر ازشور و شوق است و براستی که ستاره ای شده در زمین و بوی عرش خدا و بهشت برین را می دهد... امام نقشه جنگ را طرح میکند و دستور میدهد فاصله بین خیمه های زنان و کودکان با یاران کم شود و دور تا دور خیمه را خندق بکنند و عده ای هم مأمور شدند تا خار و خاشاک از بیابان جمع کنند و در خندق ها بریزند، امام تاکید میکند که سربازان ما کم و سربازان دشمن زیاد است و فردا ممکن است بخواهند از همه طرف به ما حمله کنند، پس زمان جنگ، هیزم ها را آتش بزنید تا نتوانند از همه طرف یورش بیاورند و شاید امام می خواست با جمع آوری خار و خاشاک اطراف،فرداشب تیغ و خار کمتری به پای کودکان مظلوم کربلا فرو رود... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: صدای ملکوتی اذان صبح در صحرا می پیچید، صدایی که بیش از همیشه بر دل کاروان حسین مینشیند، گویی خدا آنها را به خود می خواند و با این آوا به آنها میفهماند که تا ساعتی دیگر در آغوش امن خودم جای دارید.. امام به نماز می ایستد، یاران و اهل حرم پشت سر ایشان به نماز می ایستند، آخرین نماز صبح حسین تمام میشود. رباب از هرطرف سرک میکشد تا دلبرش را که انگار میهمان یک روزه اش است ببیند، اما فقط بوی ایشان را حس میکند که ناگهان امام از جای برمیخیزد، گویی او از دل اهل حرمش خبر دارد، می ایستد تا همگان سیر او را ببینند، رباب سراپا چشم میشود تا این قد و قامت و این صورت و سیرت آسمانی را سیر ببیند و خاطره اش را در ذهنش تا ابد حک نماید. امام دستان مبارکش را به آسمان بلند میکند و میفرماید:«خدایا! تو پناه من هستی و من در سختی ها به تو دل خوش دارم، همه خوبی ها و زیبایی ها از آن توست و تو آرزوی بزرگ من هستی» رباب زیر لب زمزمه میکند: تو و خدایت هم آرزوی دل بی نوای من هستید، خوشابه حال خدا که اینچنین بنده ای دارد و خوشا به حال من که اینچنین معشوقی دارم. امام نگاهی پر از مهربانی به جمع می کند و می فرماید:«یاران خوبم! آگاه باشید که شهادت نزدیک است، شکیبا باشید و صبور که وعده خداوند نزدیک است، یاران من! به زودی از رنج دنیا آسوده شده و به بهشت جاودان رهسپار میشوید» تا این سخن را می فرماید، یاران از شوق اشک میریزند و صدای نالهٔ زینب و اهل حرم بلند میشود. رباب با چشمانی پر از اشک مولایش را مینگرد و زیر لب شعری می خواند و میگوید: کاش اجازه میدادی شمشیر به دست گیرم و سر از پا نشناخته، سرتا پای وجودم را فدای وجود نازنینت کنم، آخر منِ بینوا بعد از تو چه کنم؟! این دنیا را نمی خواهم اگر حسینم نباشد...مولای من! نذر کرده بودم علی اصغر را بزرگ کنم تا در لشکرت سربازی کند...آیا این نذر باید بردلم بماند...آن سرباز تشنه لب هنوز کودک است و تو حرف از رفتن میزنی...آخر من را چگونه با این تنهایی و این نذر وامیگذاری و میروی...نگاه کن زینبت چگونه شیون می کند، این شیرزن کم سختی نکشیده و کم غصه نخورده...مولایم به خاطر زینبت نرو... اشک از چهار گوشه چشمان رباب سرازیر شده و وقتی به خود می آید که صدای گریه علی اصغر بلند شده.. امام نیروها را سازماندهی میکند و به سه دسته تقسیم میکند، دست راست که فرمانده اش زهیر است و دست چپ که زیر نظر حبیب بن مظاهر است و خود هم در قلب لشکر قرار میگیرد. امام پرچم را به دست عباس می دهد و عباس در کنار حسین قرار میگیرد، او اینک هم سقا هست و هم علمدار و در کنار مولایش قرار می گیرد تا مبادا تا عباس هست، چشم زخمی به حسین برسد،او با خود میگوید: عباس به این دنیا نیامده مگر برای اینکه سر و دست و چشم و وجودش را فدای وجود نازنین پسر فاطمه نماید.....عباس آمده تا هم پناه و امید کودکان کربلا باشد و هم پناه بی پناهی های حجتش ، مولایش حسین.... امام دستور میدهد تا هیزم های داخل خندق را آتش بزنند شمر جلو می آید تا ببیند چه خبر است و تا خندق های پر ازآتش را میبیند و تیزبینی حسین را مشاهده میکند، با عصبانیت فریاد میزند:ای حسین! چرا زودتر از آتش جهنم به پیشواز آتش رفته ای؟! سخن شمر دل ها را به درد می آورد چرا که حسین کجا و آتش دوزخ کجا؟! حسین خود پناه دلسوختگان و شیعیانش ازآتش است...حسین سید جوانان اهل بهشت است...مسلم بن عوسجه تیر در چله کمان میگذارد تا به سزای این گستاخی، شمر را راهی جهنم کند که امام می فرماید: صبرکن و دست نگهدار، نمی خواهم آغازگر جنگ ما باشیم. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرف 🌷 شهید بزرگوار در حاجت دهی معروفه. همسر شهیدبزرگوار بارها از کرامت شهید تعریف کردند. شب شهادت سردار دلها،دقیقا قبل از ساعت شهادت سردار، خواب شهید می‌بینند که در حیاط در میزنند.ایشون در رو باز می‌کنند می‌بینند شهید سید حسین و شهید ابوالقاسم رضایی(باجناق شهید) هردو کنار همند.بعد از سلام و احوالپرسی به این دو شهید تعارف کردن که وارد منزل شوند شهید عزیز هدیه ای به همسرشان میدهند و میگویند که باید بریم مأموریت داریم.خیلی کار داریم و به این مضمون که سرمان شلوغه و انگاری عجله داشتند. همسر شهید تعریف میکنند بعد از این خواب که بیدار شدم خیلی آشفته و پریشان تلویزیون روشن کردم و دیدم خبری نیست. تا نیمه شب به دوستم زنگ زدم و خوابم رو تعریف کردم بهم گفت ان شاءالله خیره.ولی تا صبح خوابم نبرد تا اینکه صبح اخبار اعلام کرد که سردار شهید شده و خوابم به حقیقت پیوست. عجله شهید و کارشان استقبال از سردار بوده. و این خواب رویای صادقانه است. چرا که شهدا زنده اند. شهید سید حسین موسوی تو حاجت دهی خیلی گره گشایی داره اگه با پای دل بری. هم ساداته و هم جاویدالاثر. خوبیها و تعریف هایی که از ایشان نقل می‌کنند بس شنیدنیه. با رفیق نابش شهید پاسدار،جاویدالاثر یوسف میر میگویند شب‌هایی که برق نبود اون زمان،با فانوس که دستی درستش میکردند می‌رفتند مسجد دعای کمیل می‌خواندند. ارادت ایشان به مردم و خانواده و خصوصا همسرشان بی‌نظیر بوده. 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 سلام ..من مشکلی که حدود دوماهه باهاش درگیر بودم با توسل به شهیدی که امروز بهشون متوسل شدیم شهید سید حسین موسوی ونیز شهید غفاری وشهید صادقی حل شد ...وقتی پیام گره گشایی شهید موسوی رو خوندم مصمم شدم به ایشون ودو شهید بزرگوار صادقی وغفاری متوسل شدم والحمدالله جواب گرفتم ...روح همه شهدا شاد .. 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🌹 🕊 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 «دوشنبه ۱۴۰۳/۵/۱ 6⃣3⃣ سی و ششمین روز چله »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 💫 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران یا امامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 💚 بـه رســـمِ ادب ســـلام بـه اربـــاب و ســـالارِ شیعیـــان... 💫اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 💚 به نیت حاجت روایی همه اعضای محترم کانال 💫 ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮّﺣﯿﻢ يَا مَنْ‏ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ‏ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ‏ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَى وَ يَا مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا يَا رَبَّنَا وَ يَا سَيِّدَنَا وَ يَا مَوْلَانَا وَ يَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا أَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ أَنْ لَا تُشَوِّهَ خَلْقِي بالنَّار 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖بسم الله الرحمن الرحیم💖 6⃣2⃣ بیست و ششمین دوره چله توسل و هدیه صلوات به شهدا 🕊️🌷🕊 💖 دوشنبه ۱۴۰۳/۵/۱💖 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💐 «سی و ششمین» روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐 🌷 شهید والامقام 🌷 💠 لبیک حق : ۱۹ سالگی 💠مزار: گلزار شهدا بی بی سکینه قطعه ۱ ردیف ۱. شماره ۶۲ 💠 معرف : لیلا ماهوتچی،خواهر زاده شهید 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 💖کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ 🆔@Canal_tavasol_be_shohada « »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷 شهید والامقام جهانگیر بیات در مهر ماه سال ۱۳۴۲ در یك خانواده مذهبی و كشاورز ساكن در ماهدشت كرج دیده به جهان گشود. 🌻 جهانگیر خصوصیات اخلاقی و اجتماعی والا و پسندیده ای داشت. با اینكه درآمد ناچیزی داشت از كمك و مساعدت نسبت به پدر و مادر و مستمندان و بخصوص به جبهه ها دریغ‌‌ نمی‌كرد. جهانگیر از روحیه مذهبی بالایی برخوردار بود. و عشق و علاقه خاصی به خانواده عصمت و طهارت داشت و همیشه جهت شركت در راهپیمایی ها و تظاهرات و در سوگواری شهدا و حضرت اباعبدالله الحسین (ع) پیشگام بود. 🌻 بخاطر عشق و علاقه ای كه به انقلاب داشت فعالیت های شبانه روزی در بسیج محل داشت و به استخدام سپاه پاسداران درآمد. 🌻 پس از گذراندن دوران آموزشی راهی جبهه های جنوب شد و در خط مقدم خدمت‌‌ می‌كرد و پس از مدتی مبارزه علیه صدامیان ظالم به خانه آمد. مدتی درشهرخود بود و برای بار دوم به جبهه رفت و 3 ماه در جبهه كردستان جنگید و برای بار سوم بی خبر از خانواده به جبهه جنوب اعزام شد . 🥀🍂در سال۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه بر اثر اصابت ترکش مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد ولی پیکر او بازنگشت. 💠 پیکر مطهر شهید پس از ۴۲ سال در مورخه 1403/02/11 کشف و شناسایی شد. مسئولین استان البرز با حضور در منزل شهید خبر مسرت بخش تفحص و شناسایی شهید را به بازماندگان شهید رساندند در حالیکه مادر شهید پس از سال‌ها چشم انتظاری، فرزندش را در بهشت در آغوش کشیده بود. 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ « »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعلام خبر تفحص و شناسایی پیکر مطهر شهید به خانواده محترمش ،پس از ۴۲ سال چشم انتظاری🕊🌷 🆔@Canal_tavasol_be_shohada