#شهیدصیادشیرازی:
در عملیات «طریقالقدس» بعد از دقایقی که در «تنگه چذابه» گیر افتاده بودیم و داشتیم در اتاق جنگ بحث میکردیم، به نتیجه نرسیدیم؛ در نتیجه، یک برادر طلبه پاسدار بهنام #شهید_ردانیپور گفت برادرها حرفهایتان را زدید، بیایید یک دعای توسل بخوانیم. آنشب ما یک دعای توسل باحال در اتاق جنگ سوسنگرد خواندیم، پشتسر من یک نفر طوری گریه میکرد و طوری دل او شکسته شده است که اصلا من احساس حقارت کردم. برگشتم دیدم فرمانده لشکر ما که یک عمر در زمان طاغوت روی او کار شده بود، دلش در دعای توسل از همه بهتر شکسته شده و یک دستمال بزرگی روی صورت خود گرفته بود و گریه میکرد؛ خصوصاً اوضاع را هم بهدلیل اینکه یک نظامی کاملاً پخته بود، درک میکرد.
● زمانی که خدمت حضرت #امام_خمینی رفتم تا به ایشان از عملیات گزارش دهم، بعد از پایان گزارشم، میخواستم از ایشان خداحافظی کنم که این صحنه یادم افتاد؛ لذا به امام گفتم که «اجازه میدهید یک خاطره کوچکی از جبهه برای شما تعریف کنم؟، این خاطره خیلی من را تحت تأثیر قرار داده است». امام بزرگواری کردند و فرمودند بگویید. عرض کردم: ما در جبههها چه میبینیم! آدمها را زیر و رو میکند؛ فرمانده لشکر ۵۸ ساله ما، در دعای توسل دلش از جوانان انقلاب بیشتر شکست.
امامِ عارف، صدای حرف من را قطع نمودند و این جمله که هیچوقت از یادم نمیرود و بهعنوان یک سند زنده و جاوید در قلب و فکر من مانده است، فرمودند؛ این اصل رجعت انسان است به فطرت او؛ چون نور را میبینند، قلبشان روشن شده و بهطرف نور آمدند؛ بروید از این صحنهها بهرهبرداری کنید
#شهیدمسعودمنفردنیاکی
#سالروز_شهادت