سلام علیکم خوبید؟!°♡
کوله بار #عشق🤍↻
کانال با فعالیت های#عاشقانه_مذهبی
#رمان_عاشقانه_مذهبی 🤍🫂💍!'
رو ندارم که بگویم صنم و عشق منی
مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو...🥲💍
متن های عاشقانه
عکس و کلیپ های عاشقانه و....!-
https://eitaa.com/joinchat/3360620734C0bd3785399 . .💕
#سریعبیاکهازدستتمیرهحالاخوددانی=)
مذهبےهاعاشقترند...!((:🤍💍
سلام علیکم خوبید؟!°♡
کوله بار #عشق🤍↻
کانال با فعالیت های#عاشقانه_مذهبی
#رمان_عاشقانه_مذهبی 🤍🫂💍!'
رو ندارم که بگویم صنم و عشق منی
مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو...🥲💍
متن های عاشقانه
عکس و کلیپ های عاشقانه و....!-
https://eitaa.com/joinchat/3360620734C0bd3785399 . .💕
#سریعبیاکهازدستتمیرهحالاخوددانی=)
مذهبےهاعاشقترند...!((:🤍💍
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃