#داستان_کودکانه:
حرف پرستو
حلزون سرش را پایین انداخته بود. زیر لب غر می زد و یواش یواش راه می رفت. به حلزون گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن. بگو چی شده؟
حلزون غُر غُر کرد: 4 فصل است که این خانه سنگین را روی کولم می کشم، دیگر خسته شده ام.
پرستو گفت: فکر کردی برای چی حلزون شدی؟
بعد پر زد و رفت پیش کرگدن. می خواست با کرگدن حرف بزند. دید که کرگدن سرش را پایین انداخته و آه می کشد.
پرستو گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن بگو چی شده؟
کرگدن غُر غُر کرد: از این لباس سنگینی که به تنم است خسته شده ام.
پرستو گفت: کرگدن بدون این لباس که کرگدن نیست.
بعد پر زد و رفت پیش شتر. می خواست با شتر حرف بزند. دید که او به اون دورها نگاه می کند. حرص می خورد و آب دهانش را روی زمین پرت می کند.
پرستو گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن بگو چی شده؟
شتر گفت: آخر جای تو در بیابان است.
بعد چیزی را که می خواست بگوید، با صدای بلند داد زد: هر کس باید یک جوری که خودش می دونه از زندگی لذت ببرد. زندگی هدیه خدا
┄┅👒---✶---🧢┅┄
✅ کانال کارتونیتو (برنامه کودک، #فیلم سینمایی خنده دار، #نقاشی، آموزش #کاردستی جدید،دانلود #کلیپ و #آهنگ شاد عاشقانه، #ایده و ترفند جالب و عجیب)
┄┅👒---✶---🧢┅┄
https://eitaa.com/s/cartoonito/1211
https://t.me/s/cartoonito2
https://ble.ir/cartoonito
┄┅👒---✶---🧢┅┄
⏩🌹ممنون که کارتون باب اسفنجی و سگهای نگهبان را فوروارد می کنید🌹⏩
💐
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼