eitaa logo
چهارده چشمه
44 دنبال‌کننده
10 عکس
8 ویدیو
0 فایل
اشعار آیینی اکرم توکلی شفائیه
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام دوست تقدیم به سید حسن نصرالله ازتو فقط انگشتری مانده ولی نه وقت بریدن پیکری مانده ولی نه از بغض پاییزی ابری کهنه گفتم گفتی که چشمان تری مانده ولی نه دارم برایت شعر میگویم شبی که شعری درون دفتری مانده ولی نه سرمیرسد این قصه تا پایان بازش از پیکرت حتی سری مانده ولی نه توروضه ی در را و مادر را که خواندی از سینه ات خون تری مانده ولی نه شاید شبانه گفته بودی پیکرت را... شاید شبانه پیکری مانده ولی نه من زینبانه خطبه ای را شعر کردم پیش نگاهم منبری مانده ولی نه باید تمام روضه را کامل بخوانی اینکه علیِّ اصغری مانده ولی نه ما حزب اَللهیم و پیروز نبردیم فریادمان را حنجری مانده ولی نه باید غزل را بشکنم امروز وقتی تا که ردیف دیگری مانده ولی نه فریاد خواهم زد تورا پاسخ بده ...کوه! ما منتظر هستیم ها... پاسخ بده...کوه! … فرعون پسرهای جهان را کشت اما موسی هنوز از نیل دارد میرسد با با یک عصا با اژدهایی آتشین که در هم بکوبد نقشه های آخرین که پاشو رجز خوانی بکن شاعر که دیریست حالا قلم در دست تو مانند تیریست تیری سه شعبه نه که صد شعبه زبانش تیری شبیه خطبه های عمه جانش مهدی بیا تا که قلم آتش بگیرد با حرفهایت یک جهان آرش بگیرد شاعر:اکرم توکلی شفاییه https://eitaa.com/ccheshm
هدایت شده از اکرم توکلی
به نام خدا به یاد کودکش امشب دوتا کاغذگرفته باز درستش فدای چشمهای کوچک مستش دوتا دستش دوتا موشک برایش باز میسازد دوباره پنجره بازست دوتا موشک کمی در آسمان اما میان کوچه افتاده دو دلداده کنار خانه ای ویرانه افتاده وبادی سرد موشک را از این ویرانه تا ویرانه ای دیگر تکان داده وحالا مینشیند روی پایی که... وپاییز از نگاه برگ لبریزاست وموشک برگها را میبرد تا فصل بی مرگی وحالا مینشیند روی سقف خانه ای از جنس دلتنگی وباران می‌چکد از سقف چک چک روی چشمی که هنوز از بهت میگرید دوباره باد دوبار هرچه بادا بادبادا باد موشک را به دست کودکی آشفته می‌بخشد که تنها در خیابانست هوابس ناجوانمردانه سردست وُ زمستانست وکودک ساعتی با موشکش سرگرم ... ... گریانست وموشک پرزخون یک گوشه می افتد ومادر درکنار پنجره هل من معینی تازه میخواند ..... صدای انفجاری تازه می آید صدایی آشنا در گوش می پیچد صدای موشک است اما هدف حیفاست یا قطعا تلاویوست صدایی آشنا از سمت ایرانست صدایی آشنا از سمت شیرانست شاعر :اکرم توکلی شفائیه https://eitaa.com/ccheshm
از اربعینش بازهم جامانده بودم دراین شلوغی باز تنها مانده بودم سیلی روان شدکرد ویرانم شبی که درآرزوی موج ودریا مانده بودم دلتنگ کنجی درحرم بیتوته کردن آنجا دلم را برده اینجا مانده بودم با یک زیارت حال من خوب است اما دردامی از امروز و فردا مانده بودم فکر حرم ذهن ودلم را با خودش برد مترو رسید و وا خدایا ماند بودم ...! من !شهرری!؟آری حرم آری زیارت درآرزو دراین تمنا مانده بودم ....‌. یک اربعین ایران ولی در کربلایم مهمان شاه عبدالعظیمم داده جایم با یاکریمان حرم باهم رسیدیم با شادی و با حس خوب غم رسیدیم حالا کریم ابن الکریم ابن الکریمان ! شاعر نشسته روبروی صحن وایوان باید که یک نسخه برای من بپیچی باید شب وروز مرا درهم1 بپیچی شاعر:اکرم توکلی شفاییه ۱:تغییر قافیه عمدی صورت گرفته https://eitaa.com/ccheshm
میلاد شاه عبدالعظیم حسنی مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به یاد امام زمانمان😭😭
به نام دوست شاعری درحیاط خانه ی خود زیر طوفان تو را صدا میکرد وزن شعرش کمی به هم می‌ریخت «دور از جمکران تو را صدا میکرد»۱* او که از انزوای دفتر خود تا شلوغی مسجدت می‌رفت تا به فیروزه کاشی گنبد زیر باران تو را صدا میکرد از میان درخت‌هایی که فصل خرماپزانشان بودست از میان رطب رطب سینی باز کرمان تورا صدا میکرد باز هم می‌رسد سلام سلام بازهم ازدحام باز امام باز دستی که برسرش می‌ریخت باز پنهان تورا صدا میکرد بیت بیت از تو شعر می آموخت شعر شعر از تو معرفتهارا معرفت معرفت تورا میخواند وچه حیران تو را صدا میکرد حوضها ماهیان بی تابند در دل تشنگی خاکی که دورتا دور مسجدت میگشت مثل گلدان تورا صدا میکرد باید از ازدحام بگریزم کنج مسجد که گنج میروید من دورکعت نماز سبزی که زیر طوفان تورا صدا میکرد ۱*تغییر و اضافه شدن وزن دراین نیم مصراع عمدیست شاعر:اکرم توکلی شفاییه https://eitaa.com/ccheshm
به نام خدا این شعر را تقدیم میکنم به کسانی که عمرشان را در انتظارحضرت مهدی عج به پیری رسانده اند وبعضی هایشان که رفتند و آقا را ندیدند😭😭 یک سوت مانده تا به پایان با قطاری که من کوپه کوپه گشتمت با انتظاری که واگن به واگن از بهاران تا زمستان رفت در انتظار عید نوروز و بهاری که پشت نگاه پنجره دیوار میبینم وقتی نباشی ،من ،بیابان وَمزاری که از راهرو رد میشوم می ایستم تا تو من جمعه ها را پشت ِدر راس قراری که حالا شب است وُبا خیالت تخت می‌خوابم در خواب میبینم خودم را در دیاری که یک سوت ممتد،ایست،میبینم تو را هرجا از ابتدا تا انتها در این قطاری که... شاعر:اکرم توکلی شفاییه https://eitaa.com/ccheshm