modern-hypnosis.mp3
5.77M
#پادکست - هیپنوتیزم مدرن
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
بوقلمون های مادر که به عاطفه مادری معروفن بعضی وقتها جوجه های کوچیک خودشون رو میکشن!!!
این رفتار وحشیانه چه وقتی رخ می ده؟ و چرا؟
جانورشناسا آزمایشای زیادی برای کشف این رفتار متناقض و عجیب بوقلمون مادر انجام دادن.
نتیجه اینکه تنها راهی که بوقلمون مادر حس میکنه موجودی جوجه اونه صدای خاص «چیپ چیپ» جوجه تازه متولد شده اس.
اگه چیپ چیپ کنه فرزند محسوب میشه و اگه چیپ چیپ نکنه تهدید تلقی میشه و بلافاصله با رفتار طبیعی دفاعی مادر مواجه میشه که ماحصلش یورش و نامهربانیه.
در تایید این رفتار جانورشناسا آزمایشی رو طراحی کردن به این شکل که عروسکی کوکی رو به شکل راسو که دشمن طبیعی بوقلمونه رو با صدای چیپ چیپ جوجه ضبط شده به سمت مادر فرستادن و نتیجه ی این کار در آغوش گرفتن دشمن قسم خورده بود...
👈موفقیت یعنی برداشتن قدم هایی که برای دیگران صدای چیپ چیپ نداره.
دیگران همیشه در مواجهه با اولین قدم های شما به سمت تغییر و موفقیت و اهداف تون:
1. شما رو نادیده میگیرن
2. کمی که جدیت و پیشروی رو در شما ببینن، به شما میخندن و مسخره تون میکنن.
3. قضیه که خیلی جدی تر میشه، با شما میجنگن.
4. در نهایت شما یا تسلیم میشید یا حتما برنده!
پس اگه میخواید تو مسیر موفقیت راحت تر پیش برید، تاجایی که ممکنه صدای چیپ چیپ بدید یا حداقل هیچ صدایی ندید.
اجازه بدید دیگران وقتی که شما به نتیجه رسیدید صدای واقعی شما رو بشنون. وقتی که توان مقابله با شما رو نداشته باشن و تنها راهشون فرود آوردن سر تسلیم درمقابل موفقیت شماست.
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅سرانه مطالعه | کتاب یا آدم فضایی!
هر چند وقت یه بار یه آمار جدید از سرانه ی مطالعه ی ما
ایرانی ها و مقایسه اش با کشورهای مختلف دنیا به دستمون
میرسه. از دو دقیقه تا یک ساعت و نیم، هر کسی یه آماری
میده. تو یه آمار نسبتا معتبر هم اومده بود که: «59 درصد
ایرانی ها کتاب غیر درسی نمی خونن» یعنی از جمعیت
حدودا 80 میلیونی ما (با کسر بیسوادا و بچه ها)
حدود 50 میلیون نفر مطالعه نمی کنن و با کتابای
غیر درسی به اندازه ی آدم فضایی ها آشنایی دارن!
✅سرانه مطالعه | سرانه تفکر
اتفاقا ما تو استفاده ی غیر منطقی و غلط از تکنولوژی، مثل
موبایل هم بسیار پیشتازیم. هر جای دنیا کسی پیشرفت کرد
و کسی پیشرفت نکرد، یکیشون داره نون کتاب خوندنش
رو میخوره و یکیشون چوب کتاب نخوندنش…
اینی که گفتم خیلی تأسف باره. ولی از این تأسف بارانه تر
سرانه ی تفکرِ… اگه بعضی هامون روزی یه ساعت
مطالعه داریم، همون بعضیا روزی یکی دو دقیقه تفکر
رو هم ندارن… مطالعه ی بدون تفکر عقیمه.
موفقیت، زائیده ی مطالعه و تفکرِ…
قطعا خیلی از کسایی که این متن رو میبینن بلافاصله میگن
اتفاقا ما در طول روز کلی فکر میکنیم.
بله! ما در طول روز کلی فکر میکنیم، اما فکری که فکر نیست...
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
متن کامل مقاله «آیا شما هم به سندروم توجه تصادفی مبتلا هستید؟» رو تو لینک زیر مطالعه کنید:
http://cdana.ir/per-capita-study/
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
زندگی شما فوتبالیه یا والیبالی؟
۱۸ سالم بود که عمهام متوجه شد شوهرش با یک زن دیگه رابطه دارد. آبروریزی به پا کرد. بعد فهمید فقط رابطه نیست، عقد هم کرده و طرف باردار است. مدتی دعوا و جار و جنجال کرد. ۲۰ سالم که بود از هم جدا شدند. عمهام ۵۶ ساله بود در آستانه بازنشستگی با سه بچه نوجوان و جوان.
۲۲ سالم بود که عمهام بعد از بازنشستگی کلاس نقاشی ثبت نام کرد. نقاشیهایی که می کشید در حد بچههای دبستانی بود. در نظرم یک آدم داغون و شکستخورده بود. به قول فرنگی ها یک لوزر به تمام معنا که حالا سر پیری یادش اومده بود با یک مشت بچه کم سن و سال همشاگردی بشه و نقاشی یاد بگیره
پدرم در نظرم یک قهرمان بود. یک سال با عمه ام اختلاف سنی داشتند. همه چیز زندگی پدرم مرتب و منظم بود. بچههاش درسخون بودند. کار و زندگی مرتبی داشت و کمکم آماده میشد برای بازنشستگی.
ده سال از اون زمان گذشت. ۳۲ ساله بودم. درسم تمام شده بود در شرکتی کار میکردم. اتفاقی با خواهرم تلفنی حرف میزدم گفت الان گالری هستیم رفتیم خونه بهت زنگ میزنیم. پرسیدم گالری چی؟ گفت نقاشیهای عمه دیگه!
عمه؟ نقاشی؟
گفت آره دیگه الان خیلی وقته این کار رو میکنه. نقاشیهاش رو میفروشه یکی دو جا هم تدریس میکنه. خیلی معروف شده. داشتم شاخ در می آوردم. حالا بعد از چند سال که نگاه میکنم میبینم آدم لوزر من بودم که چنین دیدگاهی به زندگی داشتم و فکر میکردم از یه جایی به بعد پیر هستی و نمیشه چیز جدید یاد گرفت و زندگی را تغییر داد و بعضی کارها را باید از بچگی شروع کرد و گرنه دیگه خیلی دیره.
عمهام بعد از بازنشستگی، زندگی جدید برای خودش شروع کرد و آدم متفاوتی شد اما پدرم یاد گرفت چطور با کامپیوتر بازی کنه و سرخودش را با بازی کردن و شکستن رکوردهای پیاپی خودش گرم کنه. عمهام تبدیل شده به الگوی خانواده. دو تا از خواهرهام بعد از لیسانس رشتههاشون رو عوض کردند و رفتند سراغ چیزی که دوست داشتند. یکیشون کامپیوتر را ول کرد رفت مترجمی زبان. دومی علوم سیاسی را ول کرد رفت سراغ معماری که از بچگی بهش علاقه داشت.
میخوام بگم زندگی مثل بازی والیبال میمونه مثل فوتبال نیست که اگر نیمه اول خیلی عقب باشید نیمه دوم کار خیلی سختی برای جبران دارید. مثل والیبال میمونه. هر ست که تمام میشه شروع ست جدید یک موقعیت تازه است و همه چیز از اول شروع میشه. مهم نیست تا حالا جلو بودی یا عقب. یه مسابقه جدیده (برگرفته از یک مطلب توئیتری)
✅⬅️ متن بالا رو براتون گذاشتم که بگم: مهم نیست الان تو چه سن و سالی هستید.
مهم نیست که تا حالا چقدر کم کاری داشتید.
مهم نیست که چه فرصت هایی رو سوزوندید.
مهم اینه که همین الان میتونه شروع ست دوم زندگی والیبالی شما باشه.
از الان تا چند سال آینده تلاش کنید و به موفقیت هایی که میخواید برسید.
تاریخ خیلی از اسامی رو به ما معرفی میکنه که تو دهه های سوم و چهارم و پنجم و ششم زندگی شون تازه شروع کردن و براخودشون اسطوره هایی شدن...
شما هم می تونی. از همین الان شروع کن...
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️آیا شما دیسلکسیای موفقیت دارید؟
دیسلکسیای به نوعی اختلال ذهنی ویژه گفته میشه. برای فهم این اختلال باید به چند تا سوال جواب بدید:
1️⃣وقتی کسی از شما آدرس جایی رو میپرسه، دچار سردرگمی می شید و طول می کشه تا ذهنتون رو جمع و جور کنید تا به طرف بگید از کدوم طرف بره؟
2️⃣وقتی وارد یه ساختمان اداری بزرگ میشید، تو پیدا کردن اتاق مورد نظرتون دچار مشکل میشید؟ یا بعد از خروج، مسیر برگشت رو پیدا نمیکنید؟
3️⃣تو مکان های شلوغ گم میشید؟
🔴☑️ اگه جوابتون به بیشتر این مدل سوالا مثبته، شما دچار «دیسلکسیای جهتی» هستید. دیسلکسیا به طور عام به اختلال و ناتوانی در یادگیری گفته میشه اما نوع خاصی از این دیسلکسیا، دیسلکسیای جهتی یا جغرافیایی هست که به معنی ناتوانی توی جهت یابی و تشخیص مسیرهاست.
بخش زیادی از این نوع اختلالات به عدم تمرکز برمیگرده. ذهنی که یاد نگرفته تمرکز کنه، زود پرت میشه...
یکی از جهت هایی که معمولا تو زندگی یا گمش میکنیم یا هیچ وقت تعریفش نکردیم، جهت موفقیتمونه. جهت رسیدن به اهدافمونه.
اگه از صبح زود تا آخر شب تمام فکر و ذکر و تمرکز و عمل کردناتون برای بودن در این جهت و مسیر نیست، شما دیسلکسیای موفقیت دارید.
خدا نجاتتون بده...
⚪️🔔چه کنیم؟
1️⃣ زمان، توان، منابع و... شما محدود هستن. شما نمی تونید به همه چیز برسید و همه کار بکنید. تو انتخاب کارهایی که باید انجام بدید خسیس باشید. خیلی خسیس... اولویت بندی رو یاد بگیرید...اگه بلد نیستید این مقاله رو بخونید:
http://cdana.ir/time-management-golden-formula
تمام انرژی و توان و منابع و اراده و تمرکز و هرچی که دارید رو اختصاص بدید به دو الی سه کار... فقط ...
2️⃣ خیلی از مشکلات ما برمیگرده به باورهای ما راجع به خودمون و پیرامونمون. پیش یه مشاور خوب برید، باورهای خودتون رو راجع به خیلی چیزا بررسی و اصلاح کنید.
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅👈 برده های سرخوش!
همین آمریکایی که الان داد آزادی خواهیش گوش فلک رو کر کرده، یه روز مهد برده داری بود.
تو اون دوران یه زن سیاهپوست به نام «هاریت توبمن» که از برده های فراری بود، با یه تعداد سیاه پوست و سفید پوست که می خواستن دنیا رو بهتر کنن یه گروه مخفی راه انداختن و اسمش رو گذاشتن «راه آهن سری».
رسالت این گروه، فراری دادن برده های سیاهپوست و انتقالشون به سمت ایالات شمالی آمریکا بود (که برده داری نداشت).
این عملیات نجات و گریز خیلی سخت و خطرناک بود. اگه لو میرفتن، همه رو از دم تیغ گلوله میگذروندن و تیرباران میکردن.
سال های سال بعد؛ از هاریت توبمن پرسیدن: سخت ترین بخش عملیات نجات برده ها چی بود؟ بعد از کلی فکر کردن یه جوابی داد که هیچ کس انتظارش رو نداشت. نه از سختی انتقال ناله کرد، نه از ترس لو رفتن دم زد، نه از کمبود بودجه و نبود پناهگاه در و دیوار رو به هم دوخت... جوابش خیلی وحشتناک بود.
گفت: «سخت ترین قسمت کار، قانع کردن یه برده به این که تو برده نیستی و باید آزاد باشی بود»...
🛎🚫 فکر نکنید برده داری مال اون زمان و مکان بود. اکثر ما هم برده ایم. برده ی زندان ذهن و زبانمون. برده ی باورهای غلطمون.
⚫️«اگه من تو ایران نبودم»
⚫️«اگه من تو این خانواده نبودم»
⚫️«اگه من زن نبودم»
⚫️«اگه من فقیر نبودم»
⚫️«اگه من ...»
اگه شما هم از این «اگه»ها نثار خودتون میکنید، بدونید سخت ترین کار یه «هاریت توبمن» توی این دنیا برای شما، قانع کردن شما به اینه که «شما برده نیستید»...
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️دنبال جعبه ی نارنجی ت بگرد!
مطمئنم اسم جعبه سیاه رو شنیدید. وقتی یه هواپیما یا کشتی دچار یه حادثه میشه، همه برای این که دلیل حادثه رو کشف کنن دنبال جعبه ی سیاه میگردن. ابزاری برای ثبت و ضبط همه ی اطلاعات پرواز یه هواپیما یا کشتی یا هلی کوپتر و...
البته جعبه سیاه اصلا سیاه نیست و اتفاقا نارنجیه! این رنگ برای پیدا کردنش تو اون همه آهن پاره و چیزهای دیگه خیلی لازمه...
رمزگشایی این جعبه نارنجی کار هر کسی نیست. مراکز محدود و خفنی هستن که اطلاعات این جعبه رو رمزگشایی می کنن و این مراکز خیلی هم سرّی و محرمانه کار میکنن که اطلاعات به هیچ شکلی درز نکنه...
تمام سعی این مراکز اینه که با ترکیب صداهای به دست اومده و اطلاعات فنی دقیق، یه تصویر خیلی دقیق از لحظه ی حادثه رو ترسیم کنن.
متأسفانه جعبه ی نارنجی نوش داروی بعد از مرگ سهرابه! دلیل این که نوش داروی بعد از مرگه اینه که زندگی یه هواپیما فوتبالیه و جعبه ی نارنجی یعنی بازی تو وقت های تلف شده اونم وقتی که بورکینافاسو ده تا گل از برزیل عقبه!
هر کدوم از ما یه جعبه ی نارنجی داریم... جعبه ای که هر چن وقت یه بار باید از خودمون بکشیمش بیرون، کمی گرد و خاکاش رو فوت کنیم، بعد یه دسمال بکشیم روش، بین دو دستمون بگیریم، ببریمش نزدیک گوشمون، کمی تکون تکونش بدیم، یهو یه صدای آشنایی به گوشمون بخوره و یه لبخند نرم کنج لبامون خلق بشه...
دوباره تکونش بدیم، یهو اخمامون بره تو هم... اشک تو چشامون حلقه بزنه. هی تکونش بدیم و تکونش بدیم و با هر تکونی که به جعبه ی نارنجی خودمون میدیم، مهمون یه لحظه غم یا شادی میشیم...
اگه الآن دچار ترسی، دچار غمی، دچار ناامیدی هستی، دچار تنبلی هستی، دچار ... دچار هر دردی که هستی، گاهی هیچ راهی نداری جز این که انقدر جعبه ی نارنجی زندگیتو، تو خلوت خودت تکون بدی تا بالاخره بزنه بیرون اون خاطره ای که کنج ناخودآگاهت، پشت هزار تا ترس و دلهره و غم خودشو قایم کرده و بودنش زندگی تو به هم ریخته...
گاهی حواسمون به جعبه ی نارنجی مون نیست و موفق نمیشیم... موفق نمیشیم چون دردامون یه جایی زیر آوار سنگین ثانیه های هدر رفته ی عمرمون گم شدن ولی هنوز ناله هاشون میرسه به گوش دلمون و دلمون بغل کردن زانو هامون رو میطلبه...
کمی با خودت خلوت کن...
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️ گوریل نامریی رو هم ببین!
مدتی پیش یه کلیپ چند دقیقه ای دیدم که توی این کلیپ یه عده ای رو (از جمله خود من که در حال مشاهده فیلم بودم) آورده بودن و بهشون گفتن که تعداد پاس های رد و بدل شده بین بازیکنای بسکتبال رو بشمارید و هر کی بتونه درست بشمره برنده س.
اکثر افراد تونستن درست بشمرن و برنده باشن! اما همین وسطا یه سوال ازشون پرسیدن...
گفتن در حال شمارش پاس ها، چیز عجیب دیگه ای هم توجه شما رو به خودش جلب کرد؟
همه (از جمله خود من 😁) گفتن نه..
فیلم گرفته شده از اون پاسکاری های بسکتبالیست ها دوباره پخش شد و در کمال تعجب دیدن که یه نفر با لباس گوریل به طرز خیلی مسخره و تابلویی چند بار اومده وسط بازی، وایساده، مثل گوریلم چن بار به سینه کوبیده و رفته!!!
هیچ کس متوجهش نشده بود!
خداوکیلی دیدن این موجود گنده از ندیدنش خیلی راحت تره اما این اتفاق عجیب افتاده بود... ذهن ما انقدر درگیر شمارش پاس ها بود که سایر جزئیات رو ندیدیم...
ما وقتی به صورت هدفمند روی یه چیز خاص تمرکز میکنیم، اولا اون چیز رو زیاد میبینیم، ثانیا چیزهای دیگه رو نمی بینیم.
فرض کنید تو یه مکان شلوغ، بچه تون گم شده؛ مغزتون فقط و فقط روی پیدا کردن بچه تون تمرکز میکنه و بسیاری اتفاقات پیرامونیش رو نخواهد دید.
البته این قصه یه سر دیگه هم داره؛ فرض کنید عاشق 206 آلبالویی هستید. این علاقه ی شما داخل درناخودآگاه شما میشه و دیگه زیاد 206 آلبالویی می بینید.
این مسأله دو سر داره که یه سرش طلاست و سر دیگه اش نه!
مورد اول رو «سندروم توجه کور» میگن. تو این سندروم، شما متعصبانه به چیزی که میخواید، فکر میکنید و غیر اون رو نمی بینید (یعنی نمی خواید که ببینید). خیلی وقتا هدفی که برای زندگی مون انتخاب کردیم، غلطه... یعنی دچار توجه کور به یه هدف نادرست شدیم و ول کنش هم نیستیم...
پس اول باید بدون هیچ مدل تفکر متعصبانه ای، با تمام ویژگی هایی که قبلا برای انتخاب هدف بهتون گفتم، هدفتون رو درست انتخاب کنید، بعد به تمرکز از نوع دومش مبتلا بشید و این هدف وارد ناخودآگاهتون بشه. بشید مثل تام (گربه ی ناز! تام و جری) که وقتی گرسنه ش میشد، همه چی رو مرغ میدید😼
چه کنیم؟
1️⃣ گوشتون رو وا کنید: با آدمای مختلف از افکار و گرایشات مختلف هم کلام بشید، بذارید نظرات مختلف رو تو زمینه ی هدفتون بشنوید. گاهی چکش کاری های سایرین میتونه شما رو به سمت یه هدف بسیار خوب و پخته تر هدایت کنه. پس خوب بشنوید...
2️⃣ زبونتون رو وا کنید: وقتی گوشتون رو وا کردید، خوب هم حرف بزنید. وقتی اونا شما رو به چالش میکشن (بدون تعصب و دفاع غیر منطقی) سعی کنید از هدفتون دفاع کنید. پس خوب استدلال کنید...
3️⃣ چشمتون رو وا کنید: خوبه به این فکر کنیم که ممکنه هدف یا اهداف متفاوتی هم برای دیدن و انتخاب کردن باشه! دنبال تغییر نگاهتون به زندگی، خانواده، مردم، طبیعت و هر چیز دیگه ای باشید. گاهی با تغییر نگاه و دقت در جزئیات، شکل و شمایل خیلی از روزمرگی هاتون عوض میشه. پس خوب ببینید...
4️⃣ ریسک پذیرتر شید: برای یاد گرفتن کمی باید ریسک پذیری رو چاشنی کرد. خودتون رو به خاک سیاه نشونید با ریسکای گنده تر از گلیم تون. تجربه کنید و چیزهای بیشتری یاد بگیرید و مطمئن باشید هدفی که انتخاب میکنید هدف قوی تر و بهتری خواهد بود. پس خوب شجاع باشید...
5️⃣⏪ ازدواج کنید!: اینایی که گفتم مقدمات انتخاب هدفتون بود. وقتی این مقدمات رو به سرعت طی کردید، یعنی با یه نگاه منطقی هدفتون رو انتخاب کردید؛ وقتی هدفتون رو انتخاب کردید، فکر کنید باهاش ازدواج کردید. وقتی با کسی ازدواج میکنید، تو خیابون از اون خوشگل تر و خوشتیپ تر و پولدارتر و... زیاد هست، اما شما سمت هیچ کدومشون نمیرید، چون به همسرتون تعهد دارید. تو مسیر، ممکنه اهداف خوشگل تر و خوشتیپ تر و پولدارتری ببینید؛ اما شما به هدف خودتون (که برای انتخابش زحمت کشیدید) تعهد دارید...
الهی به پای هدفتون پیر شید
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️ پدیده ی "تنزیل آینده"
اسطوره های خیالی یونان باستان با همه ی فراز و نشیب هاش، گاهی درس های خوبی برای ما داره.
تو یکی از داستان های اساطیر یونان، دخترانی به نام "سایرن" تو یه جزیره زندگی میکردن که صدای بسیار دل نشینی داشتن. ملوان هایی که از اون منطقه عبور میکردن، با شنیدن صدای سایرن ها محو میشدن و به سمت صخره های مرگبار جزیره افسانه ای سیرنس مسیر کج میکردن و بعدشم به کام مرگ کشیده میشدن...
این توالی آواز و مرگ، ادامه پیدا کرد تا زمانی که اودیسیوس، قهرمان افسانه ای یونان به اون منطقه پا گذاشت و بدون خطر تونست از جزیره رد بشه!!!
با این که این داستان یه داستان خیالی بیش نیست، اما قصه ی هر روز ماست! ما هر روز تو دام سایرن ها گیر میفتیم.
قطعا خیلی هامون تاحالا کلی ایده آل تصور کردیم که از این هفته ورزش و رژیم غذایی و کتاب های زیاد و... رو شروع می کنیم و آخر کار اسیر شکلات و پیراشکی و سریال های تکراری و بی محتوای تلویزیون و بازی با موبایل و... میشیم.
اینم به بدبختیه که بر سر ما نازل شده دیگه! اسم این بدبختی "تنزیل آینده" هست.
در واقع ما به دام لذت های کوتاه مدت و آنی میفتیم و منافع بلند فردامون رو فدای لذت های زودگذر امروز میکنیم.
پس به جای پس انداز برای فردا، ولخرجی امروز رو ترجیح میدیم. به جای کسب مدارج علمی، ترجیح میدیم بازی فوتبال جذاب امشب رو نگاه کنیم و از سریال یا بهتر بگم سریال های مورد علاقه مون نگذریم.
اصلا یه چیز عجیب و مهم بگم: ما دو نفریم. یعنی دو نفر تومون هستن. یکی مون سلامتی و عمر طولانی رو طلب میکنه، یکی مون سیگار و نوشابه و ... یکی سیکس پک میطلبه و یکی مون انواع شیرینی و شکلات های خوشمزه و چشم و چال درآر...
⚫️ میدونید اودیسه چطور از دارم سایرس نجات پیدا کرد؟
بهش گفتن اگه از این جزیره بری به این بلا مبتلا میشی. اونم گوش خدمه کشتیش رو با موم پر کرد که نتونن بشنون و خودش رو به دکل کشتی بست و به خدمه اش دستور داد هرچی داد زدم کسی نیاد منو آزاد کنه تا زمانی که از این جزیره عبور کنیم.
پس دو تا راه داریم:
1️⃣ فرار از مواجهه: به جای این که شیرینی و شکلات و موبایل و ... دم دستمون باشه و بخوایم از تناول اونا صرف نظر کنیم، اصلا در معرض مواجهه با اون ها قرار نگیریم.
2️⃣ پیش بینی و تعهد: گاهی باید خودمون رو به دکل کشتی زندگی مون ببندیم که وقتی به سایرس ها رسیدیم نتونیسم کاری کنیم. مثلا با یه دوست که باهاش تعارف دارید، قرار مباحثه بذارید. یه کتاب انتخاب کنید، هر دو نفر اون کتاب رو باید تا آخر هفته بخونن و آخر هفته با هم در مورد کتاب بحث کنن. نمی تونید از دکل آزاد شید، به خاطر هم بحثی تون هم که شده مجبورید خودتون رو به مطالعه کتاب ملتزم کنید. همین کار رو در مورد ورزش و ... هم می تونید انجام بدید.
متن کامل مقاله «اراده را از تصمیم گیری های خود حذف کنید!» رو تو لینک زیر مطالعه کنید:
http://cdana.ir/reinforcement-of-will/
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
you-are-a-slave.mp3
3.33M
#پادکست - ما برده های سرخوش!
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو - چرا بعد از اینکه به اهدافمان میرسیم از آنها لذت نمی بریم؟
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️شما هم فرو می پاشید؛ اگر ...
مجله ی فوربز یکی از معتبرترین مجلات کسب و کار، موفقیت، کارآفرینی و ثروته. سال 2007 مجله فوربز عکس روجلد مجله ش رو به نوکیا اختصاص داد و براش یه تیتر جنجالی نوشت: «آیا کسی می تواند نوکیا را با یک میلیارد مشتری از تخت پادشاهی به زیر بکشد؟».
فک کنم شما هم مثل من و خیلی های دیگه توی این زمین خاکی، موبایل و ارتباطات موبایلی رو از طریق نوکیا شناخته باشید. یه زمانی وقتی دوربین های گوشی های نوکیا عکس میگرفتن، برای یکی دو مگاپیکسلش خیلی هامون کف و خون قاطی میکردیم!!
هیچ کس فکرش رو هم نمیکرد که نوکیا یه روزی ممکنه زمین بخوره! اما نوکیا زمین خورد اونم به زمین گرم! سیزده سال طول کشید که سهام بازار نوکیا از رتبه ی اول به رتبه ی دهم برسه و ارزش سهامش از 250 میلیارد یورو به 4 میلیارد یورو برسه سقوط کنه.
بعدها یه گروه تحقیقاتی طی 120 فقره مصاحبه از کارکنان معمولی گرفته تا اعضای هیئت مدیره و مدیران ارشد این شرکت به سه راز سقوط این امپراطوری بلامنازع پی بردن.
اما چی بود این رازها؟
1️⃣ خفه کردن صدای دیگران: اوضاع جمود فکری بین مدیران ارشد نوکیا به حدی بود که هیچ کس جرأت انتقال تهدیدات اپل و گوگل به بالادستی ها رو نداشت. پس اصلا نمی فهمیدن چه آتیشی داره به انبار پنبه شون میفته، پس برنامه ای هم براش نداشتن!
2️⃣ تعصب: اندروید تازه تازه پا گرفته بود و داشت به عنوان یه سیستم عامل متن باز و رایگان، با قابلیت های خوب و انعطاف بالا پاشو به همه ی شرکت های تولید گوشی باز میکرد. اما مدیران نوکیا به دلایل نامعلومی به سیستم عامل ضعیف (در مقایسه با اندروید) سیمبین تعصب خاصی داشتن و حاضر نبودن به هیچ عنوان رهاش کنن. احساس می کردن مشتری هاشون حتی با ورود اندروید بازم به اونا وفادار خواهند بود؛ اما زهی خیال باطل... وقتی هم سال 2012 نوکیا دچار تغییر مدیریت شد، متأسفانه دیگه برای این کارا خیلی دیر شده بود و کشتی به گل نشسته ی نوکیا دیگه نتونست لنگر بکشه و به دل دریای رقابت بزنه...
3️⃣ تحلیل های سطحی و احساسی: مدیران نوکیا به جای بررسی و تحلیل بر اساس داده های واقعی، به احساسات خودشون تکیه میکردن و حتی نقل شده وقتی تصمیم به تغییر سیستم عامل سیمبین کردن، اکثر مدیران نوکیا تصمیم داشتن برن سمت ویندوز فون؛ در حالی که آینده ی ویندوز اصلا روشن پیش بینی نمیشد و همه ی آمارها در مقابل اندروید زانو زده بودن! اما در نهایت با این که به سمت ویندوز رفتن، تو سال 2013 نوکیا شد یکی از خاطره های شیرین نوجوانی و جوانی خیلی از ماها!
🌑⭕️ خب که چی؟
نوکیا یه ماکت از شکسته که هر کدوم از ما می تونیم بازطراحی اون ماکت بشیم تو هر مرحله از زندگی مون.
نوکیا صدای انتقادات رو خفه میکرد و اجازه نمیداد از مزایای برندهای دیگه چیزی به گوشش برسه و یه تکونی به خودش بده و سر و گردنش رو بالاتر بکشه که نکنه سر و گردنای دیگه برسن بهش. اگه نوکیا همون سال های اول ورود اندروید دست از این مقاومت در برابر تغییرش میکشید، شاید الان خیلی از ما به جای برندهای مختلفی که دستمون داریم، نوکیا دستمون بود و داشتیم نوستالژی های 1100 رو با گوشی های هوشمند خفن جدیدش تجدید تجدید می کردیم.
شما نمی تونید خودتون رو از بیرون ببینید، چون شما بیرون از خودتون نیستید، شما سرشارید از قضاوت های مختلف در مورد خودتون، اجازه بدید یه منتقد منصف و آگاه هر از گاهی از بیرون شما رو به چالش بکشه و بدون تعصب نقدهاش رو بپذیرید و اگه تونستید بوسه ای به پیشانی مبارکش بزنید برای این پیکرتراشیش...
و در پایان تو هر کاری که هستید، اولا باید رقبای خودتون رو بشناسید و به قوّت هاشون احترام بذارید و ازشون یاد بگیرید؛ ثانیا باید تمام سعی تون رو بکنید به حد اون ها برسید و ضعف هاتون رو بپوشونید؛ ثالثا باید نسبت به اونا یه "مزیت رقابتی" ایجاد کنید. یه دلیل که دیگران سراغ شما بیان نه اونا!
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdana_ir
🎯 @cdana_ir
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️ از زیر کار در رو هستید یا نه؟
اگه بخوام خیلی کوتاه فرق یه آدم مسئولیت پذیر و مدیر زمان رو با یه آدم از زیرکار در رو بگم؛ باید بگم که فرقشون تو استفاده از کلمه ی «اما» یا «و» توی جمله بندیشونه!!
اگه از «اما» استفاده میکنید پس باید یه اصلاحیه به خودتون بزنید وگرنه امیدی به موفقیت های بعدی نداشته باشید.
اما اگه از «و» استفاده میکنید، باید به شما تبریک بگم، چون شما یه مدیر زمان خوب هستید.
اما این دو تا کلمه کجا باید چطور استعمال بشن یا نشن؟
«من میخوام زمانم رو مدیریت کنم "اما" .... این مشکلات رو دارم»
«من میخوام زمانم رو مدیریت کنم "و" ... این مشکلات رو هم دارم»
«اما» مانع شماست. وقتی میگی «اما» یعنی می خواما، ولی نمی تونم که!
«و» کمک شماست. وقتی میگی «و» یعنی میخوام، این مشکلات رو هم دارم، ولی با همه ی مشکلات براش راه حل پیدا میکنم. «و» به شما کمک میکنه که دنبال راه حل بگردید، حتی تو سخت ترین شرایط...
فراموش نکنید: یا راهی خواهیم ساخت، یا بهانه ای خواهیم یافت...
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️سندروم بیزاری از باخت!
یکی از ترس های بزرگ ما اقرار به اشتباهه. خیلی وقتا میدونیم که مسیری که توش پا گذاشتیم و تا وسط این مسیر رو اومدیم، آخرش به یه پرتگاه میرسه و ادامه دادن این راه اصلا منطقی نیست. اما بازم میریم. میریم چون میترسیم که خودمون یا دیگران به این نتیجه برسیم که اشتباه کردیم و تو مسیرمون شکست خوردیم!
به خاطر این بیزاری از باخت گاهی تا سقوط داخل پرتگاهِ آخرِ مسیرمون میریم و هر چی داریم و نداریم رو به باد میدیم.
فرض کنید یه نفر یه تراول 50 هزار تومانی رو به مزایده گذاشته. پیشنهاد با هزار تومان شروع میشه و جذابیتش بالاست. نفر دومی پیدا میشه و پیشنهاد دو هزار تومانی رو فریاد میزنه. همین طور با گام های هزار تومانی بالا میریم تا برسیم به خود 50 هزار تومان. تا قبل از این قیمت خرید این اسکناس منطقی به نظر میاد؛ اما شاید باورتون نشه گاهی برای این که از باخت بیزاریم، ممکنه تا 500 هزار تومان هم بالا بریم.
زندگی مون سرشار از این مزایده هایی هست که برای رسیدن به 50 هزار تومان، 500 هزار تومان پرداخت کردیم.
یه بار کمی بالا برید و از بیرون یه نگاه به سیر زندگی خودتون بندازید. ببینید تو چند تا مزایده شرکت کردید که از قیمت خود جنس بالا زدید و هی دارید پیشنهاد بالاتر میدید که خدایی نکرده کسی فکر نکنه شما باختید!!!
بذارید بعد از پیشنهاد نفر دوم (که معمولا همکار فروشنده اصلیه و قصدش کلاه برداریه) دیگه شما پیشنهادی ندید و پولتون رو نبازید.
اگه الان تو راهی هستید و سلول سلول تون شهادت میده که دارید اشتباه میرید، سرتون رو بالا بگیرید یه نگاه به دور و برتون بندازید، جاده رو تا ابتداء برگردید و یه مسیر جدید رو انتخاب کنید.
هیچ وقت فراموش نکنید زندگی شما یه زندگی والیبالیه نه یه زندگی فوتبالی... ممکنه امروز اولین روز از ست دوم زندگی شما باشه...
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️ پنجمین فصل زندگیت رو کی شروع میکنی؟!
خانم پورتیا نلسون، بازیگر، آهنگساز، و نویسنده آمریکایی شعر کوتاهی نوشته که فوق العاده اس. انگار زندگی نامه خیلی از ما رو فشرده کرده. اسم شعر کوتاهش اینه: زندگی نامه من در پنج فصل.
فصل اول
در خیابان قدم می زدم، یک چاه عمیق پیش رویم قرار گرفت. در آن میافتم، گم شدهام و هیچ کاری از دستم برنمیآید
اصلاً تقصیر من نیست، پیداکردن راهی به بیرون، انگار تا ابد طول کشيد!
فصل دو
دوباره در طول همان خیابان راه می روم.
یک چاه عمیق پیش روست. وانمود میکنم آن را نمیبینم
دوباره در آن میافتم. باورم نمیشود که دوباره همانجا هستم!
اما این تقصیر من نیست. بازهم زمان زیادی طول میکشد تا بتوانم بیرون بیایم.
فصل سه
در طول همان خیابان قدم میزنم. یک چاه عمیق در پیادهروست. آن را میبینم. باز هم در آن میافتم، دیگر عادت کردهام.
چشمهایم باز است. میدانم کجا هست. تقصیر من است، فورا بیرون میآیم.
فصل چهار
دوباره همان خیابان را طی میکنم. یک چاه عمیق روبروی من است. آن را دور میزنم و از کنارش می گذرم.
فصل پنج
از یک خیابان دیگری میروم.
👈 تو متن بالا ترجمه زندگی خیلی هامون در پنج فصل ذکر شده بود.
خیلی وقتا میدونیم مسیری که داریم با اصرار توش طی مسیر میکنیم به چاه میرسه و بازم میریم.
وقتی هم میخوایم تغییر ایجاد کنیم بازم تو همون خیابونه.
به نظرتون وقتش نرسیده فصل پنجم زندگی مون و ست دوم زندگی والیبالی مون رو شروع کنیم؟!
زودتر وارد خیابون جدید بشید.
لطفا!
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️ برای مشاهده ویدئوی فوق در کیفیت های مختلف به کانال آپارات مراجعه کنید:
https://www.aparat.com/cdana
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
✅⬅️ اگه شلخته ای و دوس داری منظم بشی این متن رو بخون؟
🔥یکی از اصول مدیریت زمان، نظم در چینش وسایلمونه!
🔥شاید به نظرتون عجیب باشه، اما خیلی مهمه. اگه اتاق شلوغ و شلخته ای دارید، خیلی به پایبندی تون به مدیریت زمان تون اطمینان نداشته باشید.
🔥تو این متن میخوام تو 5 گام به شما کمک کنم که نظم رو تو زندگیتون جاری کنید:
🔥قول میدم با رعایت این اصول اولیه بهره بریتون به طرز قابل شاخ درآری افزایش پیدا میکنه و احساس بهتری خواهید داشت:
👈گام اول: گودبای آت و آشغال!
☄تو این گام شما باید وسائل اضافی تون رو دور بریزید. اگه وسیله ای خرابه و بهش نیاز دارید، تعمیر بشه و یه تمیزی کلی از محل کار یا اتاقتون داشته باشید.
👈گام دوم: هر آشغال جایی و هر وسیله مکانی دارد!
☄بعد از اینکه آت و آشغالا (ممکنه یه وسیله با ارزش باشه اما برای شما آت و آشغال حساب بشه چون کارایی نداره و فضا اشغال کرده) رو دور ریختید و یه نظم کلی رو حاکم کردید، حالا وقتشه که طبق تعریف خودتون از محل هر وسیله ای، وسایلتون رو سر جاش قرار بدید. ملاک تون برای این نوع نظم این باشه که اگه برق رفت و همه جا تاریک بود، بازم بتونید با چشم بسته پیداش کنید. یا یه ملاک دیگه این که اگه به کسی آدرس وسیله رو دادید که براتون پیداش کنه به راحتی بتونه پیدا کنه!
🌪توصیه میکنم وسایلتون رو تو سه محور تقسیم بندی کنید:
1️⃣ وسایل پر استفاده: وسایلی که هر روز بهش احتیاج داریم و اگه نباشن کارمون لنگه.
2️⃣ وسایل کم استفاده: وسایلی که هر از چندگاهی بهشون نیاز داریم. استفاده شو کمه ولی موقع خودشون حسابی گره باز میکنن از گیر و گورمون.
3️⃣ وسایل بی استفاده: وسایلی که بودن و نبودنشون مثل نقش گوشت آهو تو خاگینه اس! با دست و دل باز و گشاده بریزید دور این گوشت آهوهاتون رو! یه جمله رو بهتون یادآوری میکنم که هر وقت در مورد هر وسیله ای این جمله رو گفتید، لحظه ای درنگ نکنید و بندازیدش تو سطل آشغال: «شاید یه روزی به یه دردی خورد!!!»
🔘 یه نکته ی دیگه تو همین گام:
🚀 میتونید یه لیست از مکان هایی که اشیاء مختلف رو توش قرار میدید تهیه کنید. مثلا کشوی سوم میزتون مختص به خلاصه نویسی های شماست.
🔥میتونید داخل خود همون میز هم یه یادداشت مخصوص تهیه کنید به این شکل که: پوشه های قرمز رنگ، خلاصه کتاب های روان شناسی، پوشه های آبی رنگ، خلاصه کتاب های تاریخی و…
🔥یا زونکن داشته باشید که داخل هر زونکن پوشه بندی شده باشه و با دیدن یکی دو برگه ی راهنما به راحتی میتونید بفهمید این همه کاغذ دقیقا هر کدوم متعلق به چه موضوعیه و چه تاریخی نوشته شده و کلی اطلاعات دیگه.
🔥پس پیدا کردن هر چیزی تو دم و دستگاه شما نهایتا یک دقیقه از شما وقت میگیره که این یعنی یه مدیریت فوق العاده زمان.
⌛️💪گام های بعدی رو تو پست های بعدی ببینید....
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdana_ir
🎯 @cdana_ir
📎 www.cdana.ir
✅⬅️ اگه شلخته ای و دوس داری منظم بشی این متن رو بخون؟
تو مطلب قبلی دو گام از پنج گام رسیدن به نظم روگفتم. اینجام سه گام بعدی رو مینویسم. باشد که استفاده کنید :)
👈گام سوم: پاکسازی:
این گام رو تو گام قبل توضیح دادم.
فقط تأکید میکنم که تو دور ریختن این مدل وسائل دست و دلتون نلرزه.
نکته ی بعدی این گام اینه که هر وسیله ای رو که به طور منظم از سرجاش برداشتید، بلافاصله بعد از انجام کارتون، اون رو به جای قبلیش منتقل کنید. خیلی وقتا ما نظم رو خوب شروع میکنیم، اما با به هم زدنش به مقدار زیاد، دیگه حوصله ی ایجاد مجدد نظم رو نداریم.
👈گام چهارم: قاعده سازی:
تو این گام قراره برای نظم و انضباط مون یه سری قاعده و قانون و استاندارد تعیین کنیم.
برای این گام یه قلم و کاغذ داشته باشید.
لازمه دقت کنید که یه سری کار هست که به صورت روزمره انجام میشه.
یعنی شما هر روز به انجام اون کارها مشغولید. پس یه چک لیست داشته باشید که هر کدوم از این کارها توش درج شده باشه و در صورت انجام، یه تیک به معنای تأیید انجام بگیره.
یه قسمت از کاغذتون هم به کارهایی که به صورت روزانه و دفعی رخ میده اختصاص داره.
اون ها رو هم یادداشت کنید و بعد از انجام اونا یه تیک بزنید.
میتونید برای خودتون یه معیار و نمره هم در نظر بگیرید که هر روز به خودتون و مقدار نظم تون نمره بدید و در طول یک ماه کامل خودتون رو بسنجید.
👈گام پنجم: مشهور به نظم بشید:
این گام ثمره ی تعهد مدت دار به گام های پیشین خودشه.
انقدر به گام های قبل متعهد باشید که هر کسی که شما رو میشناسه به عنوان یه فرد منظم از شما یاد کنه.
👈هدف:
هدف از این نوع نظم اینه که به جایی برسید که با چشم بسته هم بشه به هر چیزی که میخواید دسترسی داشته باشید.
🙏❤️مارو دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید❤️🙏
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو - چطورکاری کنیم که همیشه برنده باشیم؟
🎯 @cdanatut
📎 http://www.cdana.ir