eitaa logo
اخبار دانشگاه فرهنگیان
29.6هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
229 فایل
کانال رسمی اخبار دانشگاه فرهنگیان؛ روابط عمومی سازمان مرکزی ارتباط با مدیر کانال @yaghoobzadeh_mehran
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: گواه راه عشق 📌 شهید پنجم: عابس بن ابی شبیب «السّلام علی عابس بن شبیب الشّاکری» در صفین، حق اخلاص و شجاعت را به رخ تمام نیرنگ‌بازان کوفی کشانده‌بود؛ حب علی، شعله‌ی عشق عابس را چنان برافروخته کرده بود که گویی مهر ارادتش بر زخم پیشانی‌اش حکم شده بود. نیمه‌شب ها که میشد، عشق نام او را صدا می‌زد تا به پابوس ماه رود؛ ورد زبانش نادعلی بود و سخنان نغزش چون در گردنبد ام‌البیها! مردی که از تبار مکتب علی (ع) است، راه بلد کربلاست و خاصیت جنون همین است: عاشقی ... ظهر عاشورا رو به مقتدای عالم چنین سخنرانی کرد: «ای حسین! مطمئن باش، به خدا در روی زمین کسی نزد من محبوب‌تر و عزیزتر از وجود تو وجود ندارد.» دم حیدری او چنان ولوله‌ای در لشکر عمر بن سعد به پا کرده بود، که ترس و رعشه به اندام غلاف شمشیرزنان افتاده بود؛ بی‌گمان استاد زینب (س) بوده است در خطبه‌ی شام و شاگرد زین‌العابدین! 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که قربانی راه کربلاست ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: «وادی عقیق» 📌 شهید ششم: عون بن عبدالله بن جعفر از همان کودکی مهر برادرزاده‌، جور دیگر به دلش نشسته بود. فرزند دختر فاطمه (س) است و مشکل‌گشای عالمیان؛ پدرش جعفر طیار، از مریدان علی (س) است و نان و نمک خورده این خاندان! وقتی سیل نامه های کوفیان طغیان می‌کند؛ پدر او را مأمور به رساندن حکم تازه‌ای برای یاری دین خدا کرده‌است؛ عون و محمد برادرش، چون کبوترانی سبکبال، مطیع امر پدر و عشق مادر گشته‌اند و پا به «وادی عقیق» گذاشتند تا «سرور جوانان بهشت» را از خطر کرکس صفتان کوفی آگاه سازند. نامه به معشوق رسید؛ لیکن دل زینب، آشفته‌تر از حال غریب عصر عاشورا بود و عطش پرواز بلبلانش، او را به «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» مژده می‌داد! 🖤خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که در وادی عشق، قدم به کارزار کرب‌و‌بلا گذاشته‌است ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: حدیث عاشورایی 📌 شهید هفتم: هلال بن نافع «اگر مرا نمی‌شناسید خودم را معرفی کنم، من از قبیله جَمَلی هستم و آئین و دینم همان دین حسین بن علی(ع) است» رجز می‌خواند این بچه شیر جمل ... تازه داماد به حجله رفته، چون غیور مردان کارکشته حدیث غیرت به زبان می چرخاند و نام خود را چون نقل و نبات بر سر لشکر می‌ریزد. یار علی است مردی که در جمل و صفوان و نهروان به تیغ تاخته‌است و چکاچک شمشیرش خواب خوش از چشمان کودکان و لالایی مادران گرفته‌است. عشق از نام حسین (ع) وام گرفته‌است؛ یاران بهشتی او نیز، به مثابه‌ی بارانی هستند که در بیابان خشک و بی علف می‌بارند، وقتی از شجاعت و دلاوری اصحاب سخن به میان می‌آید، محال است اسم هلال در آسمان شهدای هفتاد و دو تن نورانی نشود! در نیمه‌های شب عاشورا که امام حسین(ع)، برای بررسی تپه‌ها و گردنه‌های اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد. در راه بازگشت حضرت(ع) به نافع فرمود: «آیا نمی‌خواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» نافع خود را به روی قدم‌های مقتدایش انداخت و گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم می‌ارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند؛ تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمی‌شوم.» 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که حدیث عشق به محضر یار می‌خواند ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: ملاقات خصوصی 📌 شهید هشتم: زهیر بن قین بجلی از فرماندهان سپاه اسلام بود؛ مردی که پدرش از نیکوترین اصحاب رسول خدا است و او نیز در رکاب پدر، مشق عشق آموخته و فدایی سبط پیامبر شده است. در راه بازگشت از مکه به کوفه بود، هرکجا خیمه های حسین بن علی توقف می‌کرد؛ زهیر و همسرش _دلهم_ به راه می‌افتادند تا چشم در چشم بهترین امام معصوم زمان خویش نشوند. زهیر از هواداران عثمان بود و کمی از پیکار کردن در راه فرزندان علی (ع) باک داشت. ظهر بود؛ هوای دشت کربلا، سوزان‌تر از جهنمی که خداوند وعده‌اش را در قرآن داده‌است، بود و گویی آسمانش به سیمای آدمی شلاق می‌زند! در خیمه‌اش نشسته بود که پیکی از جانب حسین (ع) روانه قلب جاودانه‌اش شد؛ حسین در نامه‌ای که برای زهیر نوشتن بود، او را شخصاً به حضور خود طلبیده‌بود تا در باب یاری دین خدا صحبت کند. زهیر که از عشق، دستش به قبضه‌ی شمشیرش می‌رفت و با زره‌اش وصلتی دیرینه داشت، حال به حجله‌ی معشوق دعوت شده است. در میانه‌ی رزم چنان نعره می‌کشید و از آرزوی همیشگی‌اش سخن می‌راند که گویی جان لشکریان یزید به تنهایی در دستان اوست ... عشق زهیر و دلهم، عشق یوسف و‌ زلیخایی بود که پس از وصال به حسین، به جدایی این عشق الهی رضا داد و او را طلاق داد تا در زمره‌ی عاشقان اباعبدالله قرار بگیرد . 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که در راه عشق به جولانگاه معبود، خالصانه شتافته است ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: تیر بهشتی 📌 شهید نهم: ابوشعثاء یزید بن زیاد کندی مردی از طایفه‌ی کندی پا به میدان شجاعت گذاشته‌است؛ درست در هنگامه‌ی قیامتی که خداوند در سال ۶۱ هجری قمری برای اهل عالم رقم زده‌است. پیش از ملاقات با فرزند رسول خدا، نامه‌ای از جانب ابن زیاد به سوی حر فرستاده‌شد که راه بر حسین (ع) ببندید! وقتی که سپاه کوفه، پیشنهادهای حسین را نپذیرفتند، یزید بن زیاد به لشکر سبز عاشورا پیوست و قلم سرخ ایثار را بر جرگه‌ی تاریخ باقی نهاد. رزم‌آوری قابل که در تیراندازی زبانزد آرش کمانگیر عجمیان بوده و در قلب سپاه، چون شراره‌های خورشید، تیغ از پس ابرهای شرک و الحاد می‌کشید. ظهر عاشورا وقتی که اسب یزید، او را تنها گذاشت، در محضر امام روی زانو نشست و تیرهای فراوانی به طرف دشمن پرتاب کرد و چنین گفت: «یا رَبِّ انّی لِلْحُسین ناصر» خدایا من یاور حسینم! و خیل کثیری از مشرکان را راهی دوزخ کرد. 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که به سوی معشوق پر می‌کشد و راهی آسمان می‌شود ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: صف اول 📌 شهید دهم: عمار بن حسّان طائی «السلام علی عمّار بن حسان بن شُریح الطائی» عشق با جان آدمی، همان قاعده‌ای را دارد که عقل با جنون می‌‌کند. وقتی ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین فاطمه (س) در جان انسان‌های هوشیار طنین انداز شد، گویی عمار دیگری از بدر و حنین و جمل به میدان شتافته است ... «أینَ عمّار» حسین، کار عشق و جنون را یکسره کرد و عاقبت، این یل خاندان طائی را به قربانگاه عارفان کشاند: اصلا مگر می‌شود شور حسین در سرت باشد و شیدایی‌اش نشوی؟! اصلا مگر می‌شود حب علی در سینه‌ت سوزان باشد و به یاری پسرش نشتابی؟! اصلا مگر می‌شود عاشق باشی و شهید دشت کربلا نشوی ؟! حسین (ع) که قبله‌ی عالم امکان است، دست به دامان بی‌بی شده و عاقبت سر از گودال قتلگاه در می‌آورد. عمار نیز که رسم ادب از مادر پهلو شکسته ارباب به یادگار دارد، به ماه روی نیزه اقتدا کرد و در ظهر عاشورا به هنگام پیکار با یزیدیان، جام طهور عشق را نوش کرد و در زمره‌ی درویشان حسین نامش جان گرفت . 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که از جام حسین (ع) پر گشته و به هنگام جنون، رقص سماع می‌کند ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: پیر مبارز 📌 شهید یازدهم: حبیب بن مظاهر اسدی نامش حبیب است و محبوب حسین (ع)! چهارده سال پیش از هجرت پیامبر اسلام، در یمن به دنیا آمد؛ پدرش از نامدارترین مردان خدا بود و در مدینه به کعبه‌ی اسلام اقتدا کرد. عشق، زندگی دردانه‌ی خاندان بنی اسد را چون «در یمن» به قلب جهان هدیه کرد و نگین سلیمانی پیامبران را به دست حسین بن علی (ع) سپرد. در میان سیاهه‌ی لشکر چون جوانی تازه به جنون رسیده،‌ مشق جنگ می‌کند و اسب می تازاند؛ قلب سیاه دشمن از رعب این جوان پیر شده خوف برمی‌دارد و عقب نشینی می‌کند. مردی است دریادل و کهنسال که از تبار غیرت علوی سیراب گشته و ریشه‌اش در احادیث و فقه و تفسیر قرآن است، مردی که شاخ و برگ جوانی‌اش در صفین و جمل شکوفه داده و در کربلای معلی دست‌چین شده‌است. و امید از پس شانه‌های خمیده‌ی حبیب بن مظاهر در برابر قامت رعنای جوانان بنی‌هاشم سر می‌زند تا موجی از ولایت مداری را به گوش جهانیان برساند! 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که در راه رسیدن به حسین (ع) پیر و عاشق گشته‌است ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا : پادشاه عشق 📌 شهید دوازدهم : نصر ابن ابی نیزر می‌خواهم از کسی برایتان بگویم که عشق به محمد و اهل بیتش او را شیفته و شیدایی زمانه کرده بود! او که فرزند نجاشی، پادشاه حبشه بود؛ از کودکی حب ایمان را در دل خود جای داد، هم نشین معرفت و شناخت اسلام ناب محمدی شد تا جایی که پادشاهی حبشه نتوانست جانشین این عشق سترگ باشد! گویی دنیا و اهلش در برابر او ارزنی برایش اهمیتی نداشت، عاشقی دلباخته بود . سال‌ها خدمت رسول خدا و دخت گرام‌اش حضرت زهرا سلام الله علیها و فرزندانش بود. شیرینی خدمت به اهل بیت را با جان لمس می‌کرد تا زمانیکه نوای عدالت خواهی حسین را شنید و وارد والی کربلا شد . روایت است که امام حسین هنگامی که خونین تن او را در آغوش گرفته بود؛ چنین گفت : «ای نوه پیامبر! آیا من وفادار به تو ماندم؟!» نصر گویی می‌خواست در عوض چاهی که حیدر(ع) برایش پیشکش کرده بود؛ برای پسرش چشمه خون جاری کند ... 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که در عشق به حسین (ع)، چشم بر اهل دنیا بسته است ... طراح و نویسنده : دنیا رستگار 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: مسافر کوفه 📌 شهید سیزدهم: مسلم بن عقیل بن ابی طالب زاده عقیل است و نوه ابی طالب ... مردی است از ذریه نور و سفیر راه عشق! از آغاز کودکی، در میان جوانان بنی‌هاشم چون نخل کوفی رشد کرده و قد علم کرده است پیش علمدار! هم‌بازی حسین (ع) است و هم‌کلام حسن (ع)؛ رزم‌آور جنگ است و شورآفرین دشت بلا، نان و نمک خورده زهرای مرضیه است و همسر رقیه دخت علی (ع). مسلم در ۵ شوال سال ۶۰ هجری مخفیانه وارد کوفه شد و در جمع بیعت کنندگان درخانه مختار ثقفی سکنی گزید؛ مردی که سفیر حسین است و نامه رسان معراج، حال تنهاتر از همیشه در خانه زنی به نام طوعه پناهنده شده و برای آخرین بار نماز شب را به امامت جبرئیل قرائت می‌کند. صبح فردا اما تاریخ برگ دیگری را رقم می‌زند؛ مسلم با تمام توان به مبارزه با سربازان کفر پرداخت و شجاعانه ایستادگی نمود ولی نهایتاً توسط سربازان عبید الله بن زیاد دستگیر شد. بعد از دستگیری، او را نزد امیر کوفه بردند تا از قافله حسین جا نماند و عبیدالله دستور داد که او را بر بالای بام دارالاماره گردن بزنند . 🖤 خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که با «خون خدا» بیعت کرده و مالامال خط سرخ عاشقی است ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی 🍃 📜 داستان کربلا: مسیح حسین(ع) 📌 شهید چهاردهم: وهب بن عبدالله حباب کلبی در وادی عشق، نام وهب بیشترین سهم از دلدادگان عاشقان اباعبدالله را دارد؛ نودامادی که به حجله شهادت رفته و عروسش را به بهشت برین رهسپار می‌کند. وهب در راه رسیدن به شط فرات به قافله حسین (ع) می‌رسد، دم مسیحایی حسین (ع) چون ید‌الله خیبر همان شوری را در جان وهب نصرانی به پا می‌کند که مریم مقدس با جهانیان کرد؛ عشق او چنان ولوله‌ای در سپاه سیه‌دل کوفی به راه انداخته که شمر هزاران بار آرزوی مرگ می‌کند. در میانه‌ی این میدان که آزمون بزرگ الهی وصال شیرین عروسش را به کام خون می‌برد، مادر و پسری مشق عشق می‌کنند. مادر از لالایی‌های شبانه اش برای موعود می‌گوید و پسر از شرافت و نژاد عربی! مادر شیرش را حلال بچه شیرش می‌کند و پسر بوسه بر چادر آسمانی مادر می‌زند! اکنون، حال دل این اسیر آزاده‌شده در راه حسین (ع) دست کمی از مرغان آسمانی ندارد که برای پرواز بی‌قرارند و‌ برای معراج، مشتاق ... انجیل مسلمانان بر روی نیزه قرآن می‌خواند و او نیز از پیروان قرآن می‌شود! مسیح حسین است مردی که در آرزوی رسیدن به عیسی بن مریم در رکاب مولایش جانفشانی می‌کند و قرآن ناطق بر سر نی، سوز عاشقی در نی می‌نوازد! 🖤خدا کند حرم را ببیند؛ دلی که در راه حسین مسلمان شده و اذن شهادت می‌گیرد ... طراح: دنیا رستگار نویسنده: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir
بسم رب المهدی (عج) مسیر سرخ عاشورا از غدیر خم می‌گذرد؛ راهی که از پس‌کوچه‌های کوفه و درب نیم‌سوخته، گذر کرده تا به خانه‌ی سبط نبی رسیده‌است، درست در میانه‌ی حرم امن خود نامحرمی چنگ به تاریخ می‌زند و جامی زهرآگین را به دست کریم آل طه می‌دهد. مکه قرق می‌شود و صحرای عرفاتی به پا می‌شود، ندای عاشقی حسین بن علی، به گوش کوفیان می‌رسد تا شاید با بیعت خود، امام زمان‌شان را یاری دهند؛ حال آنکه مباهله‌ای دیگر در راه است ... مسلم به قربانگاه می‌رود و سر بریده‌ی دردانه‌ی عقیل بن ابی‌طالب پیشکش عبیدالله بن زیاد می‌شود، هانی در طواف کعبه‌ی عشق به زندان می‌رود و چون تمار، به جرم ارادت به علی به دار دارالحکومه این شهر شهرآشوب آویخته می‌شود. مختار در حصر نفس و توابین در غفلت عاشورا از کرب‌و‌بلا جا می‌مانند ... حسین زمان به انتهای «داستان کربلا» رسیده و حر، تازه به آغاز راه آزادگی جان خریده است، بی‌شک چه جمع و اضدادی دارد وادی عشق! گویی قافله حسین از مسیر پر پیچ و خم تاریخ ابایی ندارد که اینجا، اینگونه در کنار شط فرات زانو زده‌است! عباس و قاسم و زهیر و وهب، جملگی شاهدان این راه هستند که در قلب دشمن، «مشق عشق» می‌کنند تا راه کربلا به سال ۱۴۰۲ هجری شمشی برسد ... چهارده شهید از دیار عراق به شلمچه‌ی ایران رسیده‌اند تا در مکتب حسین، تربیت حسینی را به دست یادگاران این مرز و بوم بگذارند. در عصر غیبت، ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» به گوش می‌رسد، ای آموزگاران راه عشق! معلمان حسینی! دانشجومعلمان مهدوی! اینک حسین زمان، شما را به تربیت دانش‌آموزان مهدوی دعوت کرده‌است: «آیا کسی هست قائم آل محمد (ص) را یاری کند»؟! و این پرچم و این نهضت در دستان پرتوان تو جای گرفته‌است، بنگر که حسین در کربلا است و اربعین، مهدی (عج) همراه تو ... تک تک قدم‌هایی که در طریق حسین به سوی مشایه مشایعت می‌شود را نذر ظهور منجی کن تا شاید فرجی باشد و تسلایی بر قلب جراحت‌دیده‌ی مادر ... چای عراقی را به جای حسن (ع) نوش کن تا گوارا شود شهد شیرین زیارت بر تو! در ایوان طلای نجف، برای علی‌وار زیستن و علی‌وار شهید شدن یاران قیام دعا کن! بگذار اشک چشمانت در کربلا برای فرج و ظهور مهدی موعود (عج) ببارد تا در تاریخ ثبت شود که در کربلا باران آمده‌است . در شامگاه بیست و هفتم محرم‌الحرام ۱۴۴۵ هجری قمری، دلگویه‌های اینجانب به ساحت مقدس چهارده معصوم تقدیم می‌شود؛ باشد که مورد عنایت حضرت مادر قرار گیرد ‌ ... «یا قدیم الاحسان بحق الحسین ... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🌿» ✍️: منیره صادقی 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir