نویسنده:فاطمه قزلباش
پردیس شهید باهنر استان کرمان
رشته آموزش ابتدایی ، ورودی 1400
سلام مولای من:
هر چقدر که می گذرد؛ نبودن شما را بیشتر حس میکنم؛ به خودم که می نگرم؛ می بینم قلبم در قفسی از خارهای گناه، در پشت حصار های تاریک دنیا گیر افتاده است و هر زمان که بخواهم بال هایم را بگشایم تا آماده ی پرواز شوم؛ از گوشه ای از قلبم زخمی تازه می جوشد و تا مدت ها، دردی آزاردهنده را به جسم و جانم تحمیل میکند. می دانی! دیگر زمان آمدنت دارد دیر می شود. باید بیایی و کلید آگاهی را در قفل های غفلت بچرخانی و درِ هزاران هزار قفس را باز کنی و با دستان خود بال های زخمی را مرهم بگذاری و قلب های محبوس شده را از قفس رها کنی. باید بیایی و قلب های منتظری که زمان پروازشان فرا رسیده است را به پرواز در بیاوری. باید بیایی و تمام حصار های تاریک را در هم بشکنی و نور را در پهنا و گستره ی این جهان خاکی منعکس کنی.
راستش را بخواهی دلتنگی هایمان به وسعت صدها کویر شده است که مدت ها در انتظار یک باران ناگهانی چشم به سوی آسمان دوخته است. چشم هایمان کم سو شده است ودرودست هارا تیره و تار می بینند. دل هایمان بی تاب شده اند و کاسه ی صبرشان لبریز شده است ؛ انگار دل ها هم دلشان برای شما تنگ شده است...
فرمانده! وقت آن است که باز آیی و جسم و جان از دست رفته ی منتظرانت را با اکسیر امید، زندگیِ دوباره ای ببخشی.
شاید غبار گناه در هوای دلمان پراکنده شده باشد و دلمان را آلوده کرده باشد اما هنوز مقدار آلودگی از حد مجاز عبور نکرده است و یاد شما در تک تک نفس هایی که می کشیم جریان دارد و هر ثانیه دلتنگ تر از دیروز هستیم.
#پویش_نامه_ای_به_فرمانده
🔰 کانون مکتب تربیتی شهید سلیمانی (پردیس خواجه نصیرالدین طوسی کرمان)
🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/cfu_acac_ir