#پرسش_پاسخ
#بدحجابی #آزادی_یا_بیمسئولیتی
❓آیا به بهانه آزادی می توان جلوی آزادی دیگران را گرفت؟
🤷♀میگن خانم ها باید آزاد باشن هر پوششی داشته باشن آقایون نباید نگاه کنن یا تحریک بشن یعنی نمی فهمن که خلقت زن و مرد متفاوت و براساس همین تفاوتهاست که زن و مرد به هم گرایش دارن و اگر آقایون به خانم ها نگاه جنسیتی نداشته باشن ازدواج و بقای نسل بی معنا میشه
🔁اگر ما طرفدار آزادی هستیم باید آزادی رو برای همه تعریف کنیم چه زن چه مرد،پس مردها هم آزاد هستن وقتی یه خانم با پوشش تحریک کننده دیدن بهش متلک بندازن یا مورد آزار قرارش بدن؟!
🌀ممکنه یه نفر آزادی رو در این ببینه که بزنه توی گوش شما چون اختیار دستش با خودشه یا هر کار دیگه ای که از نظر شما ناخوشایند ولی از نظر خودش خوب و پسندیدس
✅پس آزادی تا جایی خوبه که آزادی ما به کسی آسیب نزنه، توی مسئله حجاب هم دقیقا همین حکم برقرار؛ وقتی بی حجابی من باعث به گناه افتادن پسران مجرد یا فروپاشی زندگی مردان متاهل بشه باید این آزادی محدود شه
🔺این نسخه آزادی و برابری زنان با مردان رو کشورهای غربی برای ما پیچیدن و خودشون هم بهش عمل کردن ولی نتیجه ش چی شد؟ نتیجه اینکه در اثر بی حجابی زنان غربی، روز به روز بر تعداد موارد آزار و تجاوز جنسی افزوده شد که مجبور شدن برای حل این مشکل جریمه نقدی تعیین کنن؛ به نظرتون اون مردهایی که پولدار باشن نمی تونن به راحتی جریمه نقدی رو بپردازن و همچنان کار خودشون رو انجام بدن؟
#پویش_حجاب_فاطمے
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
چـــادرےهـــا |•°🌸
. 🍃 #همتا_ے_مـن #قسمت_پنجاه_سوم . چشمانم را باز ڪردم نور سفیدے به چشمم خورد و دوباره چشمانم را بست
.
🍃
#همتا_ے_مـن
#قسمت_پنجاه_چهارم
.
موهایم را از بالا بستم و نگاهی به ریحانه انداختم همانطور ڪه دستش را می خورد صدا در می اورد ..
لبخندے زدم : سلام خوشگل من سحر خیز شدیااا.
با تعجب نگاهم ڪرد خندهے صدا دارے ڪردم و گونه اش را بوسیدم .
از روے تخت بلند شدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم و بعد از شستن دست و صورتم و خوردن صبحانه مشغول خواندن ڪتاب شدم ..با صداے تلفن سریع به سمتش رفتم تا ریحانه بیدار نشه .
_بله؟
_سلام خانوم بی معرفت از وقتی فسقلت به دنیا اومده مارو به ڪلی فراموش ڪردیااا.
خندیدم : سلام خوبی؟ امون بده دختر چه فراموشی بخدا درگیرم ..
_میدونم خودم یڪے دارم ..
همانطور ڪه سیم تلفن رو دور انگشتم میپیچوندم گفتم : خوبه ڪه درڪ میڪنے .
_خب زنگ زدم بگم به رسم دوستی امروز و بیاین خونه ما.
_امروز؟
_اره دیگه اسما هم قراره بیاد توام بلند شو بیا اینجا یه زره بگیم بخندیم .
_باشه پس من تا نیم ساعت دیگه میام.
_قدمت رو چشم یاعلی .
یاعلی گفتم و تلفن رو قطع ڪردم بلافاصله بعدش به امیر زنگ زدم بعد از چند تا بوق جواب داد : جانم ؟
_سلام خوبی ؟
_سلام خانوم جان شڪر شما خوبید جان ڪارے داشتی؟
_نه فقط فاطمه زنگ زد گفت بریم خونشون با اسما گفتم ببیتم تو چی میگے.
_برو عزیزم فقط خیلی مواظب باشید میگم اسما بیاد دنبالتون برگشتنی هم با آژانس نیاید خودم میام دنبالت .
خندیدم : ای به چشم .
_چشمت بی بلا من برم ڪارے ندارے؟
_نه مواظب خودت و ریحانه باشه یاعلی .
یاعلی گفتم و قطع ڪردم به سمت اتاق ریحانه رفتم و لباسش را تنش ڪردم خودمم سریع حاضر شدم و به اسما زنگ زدم ..
روبه روے خونهے فاطمه نگه داشت از ماشین پیاده شدیم .
قصد ڪردم زنگ در را بزنم ڪه در باز شد با دیدن احسان زیر لب سلام ڪرد نگاهی به ریحانه انداخت : سلام قدم نو رسیده مبارڪ باشه .
_ممنونمـ .
از جلوے در ڪنار رفت و منو اسما وارد حیاط شدیم .
از پلہ ها بالا رفتیم .
فاطمه در را باز ڪرد : به به سلام چه عجب ما شماهارو دیدیم .
گونه اش را بوسیدم .
وارد خانه شدیم و روے مبل نشستیم ...
چند دقیقه بعد فاطمه با سینی شربت برگـشت .
لبخندے زدم : دستت طلا .
_خواهش.
ڪنار من نشست و ریحانه را از دستم گرفت : چقدر خوشگله .
اسما چشمڪے زد : چشماش ڪه به خان داداش من رفته میمونه اخلاق ڪه اونم به عمش رفته ....
خنده ے صدا دارے ڪردم : نه بابا .
_بعله پس چی .
فاطمه ریحانه رو به دستم داد : خیلی خب دیگه وقتی پسرم به دنیا اومد بهتون نشون میدم .
منو اسما نگاهی بهم انداختیم فاطمه ریز میخندید ڪه به سمتش رفتیم : باردارے؟
_بله .
بغلش ڪردیم و بهش تبریڪ گفتیم .
_چند ماهته؟
لبخندے زد : دوماه .
_چرا الان گفتی !؟
_گفتم شاید مثل اون دفعه اشتباه شده باشہ.
بغلش ڪردم : ان شاءالله ڪه صحیح و سالم باشه .
_ممنونم .
••••
_امیرررر؟؟؟
بلافاصله بعد از حرفم به سمت اتاق رفتم امیر همانطور ڪه به بچه وَر میرفت تا بیدار بشه گفت : جونم ؟
_نڪن به زور خوابوندمش بیدار میشه غوغا میڪنه .
_ای بابا هر وقت ما اومدیم این بچه خواب بود .
خندیدم : دوست نداره تورو ببینه دیگه .
_عه ڪه اینطور .
بلند شد و به سمت من آمد جیغ خفیفی ڪشیدم ڪه صداے گریهے ریحانه بلند شد .
امیر بلند خندید : اینم هز راهڪار من برای بیدار ڪردن بچه..
به سمت اتاق رفت و چند دقیقه بعد با ریحانه برگشت .
اخمی ڪردم و به سمت آشپزخانه رفتم و خودم را به شستن ظرف ها مشغول ڪردم .
بوے عطرش تو آشپزخونه پیچید .
سرش را نزدیڪ چشمانم آورد و روبه ریحانه گفت : فڪر ڪنم مامانت حسودیش شده چیڪار ڪنیم ؟
ریحانه جیغی ڪشید و با همون زبان بچهگانه اش شروع به حرف زدن ڪرد .
امیر بلندش ڪرد : آخه من ڪه نمیفهمم تووچی میگی دخملم .
از لحنش خندیدم .
ڪه برگشت و نگاهم ڪرد : چه عجب بانو ..
به طرفش برگشتم دستم را از پشت پر آب ڪردم نزدیڪم شد ڪه آب دستم را به صورتش پاشیدم .
چشمانش را بست : شیطون شدے همتا خانومااا چی بگم بهت .
خندیدم : هیچی تو باشے دیگه جلوے من قربون صدقه دخملت نرے ..
خندید : الحق ڪه شده هَووے مادر ..
_پس چے در ضمن خودتم شب میخوابونیش .
به سمتم آمد : چشم از خدامم هستت اجازه هست بریم یه زره با دخملم بازے ڪنیم .
_اوووم اشڪالے نداره فقط یڪ ربع بعدشم میخوابونیش ..
خندید : چشم .
از آشپزخانه خارج شد تیڪه ام را به ڪابینت دادم و چشمانم را بستم ..
داشتنش بوىِ یاسِ رازقى میدهد
همونقدر خوش بو ...
داشتنت چه حس قشنگے است .
.
✍🏻نویسنده:میمتاجافروز
°•❀ @chaadorihhaaa
←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
.
🍃
#همتا_ے_مـن
#قسمت_پنجاه_پنجم
.
روے پله هاے ایوان خان جون نشسته بودم ڪه در حیاط باز شد چادرم را روے سرم جا به جا ڪردم .
بابا بزرگ همانطور ڪه با امیر حرف میزد وارد حیاط شد .
بابا بزرگ دوچرخه اش را گوشه اے از حیاط گذاشت و به سمت من آمد : سلام قیزیم (دخترم ) چرا اینجا نشستی؟
لبخندے زدم : سلام بابا جون خسته نباشید هیچی حوصلم سر رفت اومدم بیرون .
لبخندی زد و از ایوان بالا رفت .
امیر شیر آب را باز ڪرد : علیڪ سلام همتا خانم بی محلے میڪنی به ما .
به سمت امیر رفتم : سلام خسته نباشی چه بی محلے؟
خندید و روبه رویم ایستاد : درمونده نباشی هیچے خواستم مزه بپرونم ریحانه ڪو؟
همانطور ڪه قدم مے زدم گفتم : دست خان جون خیلے گریه میڪرد خان جون برد تو اتاق ..
_چرا چیزے شده؟
ایستادم : نمے دونم از صبح تا حالا ڪه بلند شده داره گریه میڪنه ڪلافه ڪرده بود منو حالا یه چند دقیقه اے هست آروم شده ..
نگاهے به چشمانم انداخت : الهے بمیرم برات .
_خدانڪنه.
_ببخش ڪه نمے تونم ڪمڪت ڪنم .
خندیدم : اشڪالے نداره .
وارد خانه ڪه شدیم بابا بزرگ روبه روے تلویزیون نشسته بود و اخمانش را در هم ڪشیده بود و زیر لب چیز هایے زمزمه میڪرد .
به طرف آشپزخانه رفتم و چایی ریختم .
امیر هم ڪنار بابا بزرگ نشسته بود و دستش را مشت ڪرده بود .
چایی را روے زمین گذاشتم و به تلویزیون خیره شدم ..
فیلم هایے از یه گروه تروریستے رو نشون میداد .
_اے خدا بگم چی بشن بی همه چیزا همه رو سر می برن الله اڪبر .
_سلام .
بابا بزرگ و امیر به احترام خان جون ایستادند و احوالپرسے ڪردند.
_همتا جان مادر بچه رو خوابوندم .
_دستتون درد نڪنه اذیت شدید .
_چه اذیتی مادر بچه دلش درد میڪرد .
امیر نزدیڪ شد : من برم ریحانه رو ببینم .
سرے تڪان دادم با اجازه اے گفت و به طرف اتاق رفت .
بابا بزرگ استڪان چایی را نزدیڪ لبانش ڪرد و جرعه اے نوشید .
_اعصابم خورد شد ما اینجا نشستیم داریم چایی میخوریم اونور زن و بچه ها زیر بمب و ...
خان جون آهی ڪشید : خدا به دادشون برسه .
به سمت اتاق رفتم امیر ڪنار ریحانه دراز ڪشیده بود و نوازشش میڪرد .
به سمتش رفتم : امیر ؟
برگشت : جانم ؟
چشمانش بارانے بود ..
نزدیڪ شدم و ڪنارش نشستم : گریه ڪردے؟
لب زد : نه خمیازه ڪشیدم .
سرے تڪان دادم ڪه نگاهے به ریحانه انداخت : معلوم نیست چند تا دختر بچه مثل ریحانه ے من شهید شده چند تا ...
_خدا ازشون نگذره .
دستی به سر ریحانه ڪشید : حاضرم جونمو بدم براش اما چیزیش نشه.
لبخندے زدم : به ریحانه حسودیم میشه ..برگشت و نگاهم ڪرد : چرا؟
_یه پدرے مثل تو داره .
لبخندے زد از آن هایی ڪه بوے یاس میدهد : خوشبحال من ڪه تورو دارم .
_خیلی خوبه ڪه هستے امیر ...
نگاهش را به ریحانه دوخت :
تورا چہ غم ڪہ یڪے در غمت بہ جان آمد.
#سعدے
نگاهش ڪردم چقدر برایم مهم شده بود شده بود جان من ...
لبخندش به شیرینی عسل است .
قلبش به مهربانے مهر مادر ..
وقتی میشنیدم صداے مردانه اش را
یه چيزی تو دلم هری پايين میریخت
مثل ريختن برفای جمع شده روی شاخههای بيد مجنون تو حياط..
اونوقت انتظار داری دوستت نداشته باشم جان من ؟
••••
همانطور ڪه ریحانه را روی پاهایم تڪان می دادم دوباره شمارهے تلفن امیر رو گرفتم .
بعد از چند تا بوق بلاخره جواب داد : جان دلم بانو ؟
با لحن تندے گفتم : معلوم هست ڪجایے چرا گوشیتو جواب نمیدے؟
_علیڪ سلام احوال خانومم چطوره؟به جان خودم شارژ نداشتم از صبح تا حالا درگیر بودم شرمنده .
_سلام ممنونم ڪی تشریف میارید؟
خندید : اگر امڪان داره درو باز ڪن ڪه پشت درم بانو .
باشه اے گفتم و تلفن رو قطع ڪردم .
پامو تڪون دادم ڪه صداے گریه ے ریحانه بلند شد بغلش ڪردم و به سمت آیفون رفتم در را باز ڪردم.
به سمت اتاق ریحانه رفتم و داخل گهواره گذاشتنش و تڪانش دادم تا بخوابه .
_سلام خانوم جان تازگیا به استقبال آقاے خونه نمیاے..
دستم را روے بینی ام گذاشتم و با دست اشاره ڪردم الان میام .
پتو را روے ریحانه ڪشیدم و از اتاق خارج شدم .
_سلام خسته نباشے.
لبخندے زد : سلام درمونده نباشے.
به سمت آشپزخانه رفتم ڪه جعبهےشیرینے رو روے میز دیدم : خبریه؟
شاخہ گـلے را به سمتم گرفت : تقدیم با عشق .
لبخندے زدم : ممنونم .
گل رو بو ڪردم و با چشم اشاره ڪردم به جعبه شیرینی ڪه دستم را گرفت : میگم حالا بهت صبر ڪن .
باشه اے گفتم ڪمڪ ڪرد میز شام رو چیدم.
بعد از خوردن شام ظرف هارو شستم .
_همتا؟
_جان!
دستم را گرفت : بیا بشین ڪارت دارم .
به سمت مبل ها رفتیم .
روبه روے من نشست ؛ و سرش را بین دو دستش گرفت .
_چیزے شده؟
سرش را بلند ڪرد : دوتا خبر خوب دارم .
ڪنجڪاو نگاهش ڪردم ڪه لبخند زد : ان شاءالله اربعین سه تایے بریم ڪربلا پاے پیاده .
بلافاصله بعد از حرفش به سمتش رفتم : جان همتا راست میگے؟
_اولا قسم نخور دوما بعله ...
دستم را روے دهانم گذاشتم : واااے باورم نمیشه ..
لبخندے به رویم زد : واقعیته بانو .
خندیدم : خبر دومت؟
دستانش را دراز ڪرد و دستم را محڪم گرفت .
.
✍🏻نویسنده:میمتاجافروز
°•❀ @chaadorihhaaa
←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
هدایت شده از چـــادرےهـــا |•°🌸
❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃
🌹باتوکل به نام اعظمت🌹
هدایت شده از چـــادرےهـــا |•°🌸
🌺 به رسم هر روز 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
◾️◈◆--💎--◆◈--◽️
✨السلام علیڪ یابقیة الله یا
اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن
ویاشریڪ القرآن ایهاالامام
الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان✨
🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
هدایت شده از چـــادرےهـــا |•°🌸
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
✿〖دعای عهد〗✿
اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ ] الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْأَنْبِیَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ [بِاسْمِکَ ] الْکَرِیمِ وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّا بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً حِینَ لا حَیَّ یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَی وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ.اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَی آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّی وَ عَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ [کِتَابُهُ ] وَ أَحَاطَ بِهِ کِتَابُهُ [عِلْمُهُ ] اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَدا اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ ] وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَی إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَی عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً
فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ أَحْیِ بِهِ عِبَادَکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّی بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتَّی لا یَظْفَرَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکَامِ کِتَابِکَ وَ مُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَی دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِکَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .
آنگاه سه بار بر ران خود دست می زنی، و در هر مرتبه می گویی«الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ»
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
#امام_زمانی 🌙💕:)
دوره ی ما به ظهور نزدیک است!؟🤷🏻♂
1⃣صلوات کوچولو برا ظهور آقا بفرست🌸
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
هدایت شده از 🛍| -پوشاڪ دلویــن
🐰🎀
" کلیه عکس ها انحصاری میباشد ❌
👚| نام محصول : شلوار ملانژ رنگی جلوه 🤩
✅| تضمین دوخت و کیفیت
❎| مناسب سایز : ۳۶ تا ۴۰
🎀| رنگبندی : سبز آدامسی، خاکی، هندونهای، یاسی
💲| قیمت : ۳۵۰۰۰ تومان
🔖| کد محصول : #113
📝| جهت سفارش و کسب بقیه اطلاعات به آیدی زیر مراجعه کنید:
@Ad_dellvin_shop
📞| شماره تماس : 09931870938
j๑ïท🔜 eitaa.com/dellvin_shop
⁉️چرا انقد میگید حجاب؟
مگه نمیدونید «الانسان حریص علی ما منع» انسان از هرچیزی که منع بشه نسبت بهش حریص تر میشه.. همینه که دوست نداریم حجاب رو رعایت کنیم
✔️میشه نسبت به هیچ چیز دیگران رو منع نکنیم، چون حریص میشن؟
مثلاً نمیتونیم جهت از بین بردن حرص مردم برای به دست آوردن پول و ثروت💎، تجاوز به اموال دیگران رو ازاد بذاریم؛ چون برداشتن مرزها، راه حل مشکل نیست.
✔️ انسان نسبت به چه چیزی حریص میشه؟ نسبت به چیزی که هم تحریک بشه و هم از داشتنش منع بشه.. اگر چیزی اصلا وجود و حضور نداشته باشه، یا کمتر باشه حرص و ولع هم نسبت به اون کمتر هست.
✔️ درمورد حجاب، برداشتن قید ها عشق واقعی رو از بین میبره ❤️ و باعث بی بندباری اجتماعی میشه.
در این مورد همونطور که گفته شد هرچقدر عرضه بیشتر باشه تمنای خواستن هم بیشتر میشه. این تمنا هرگز تموم شدنی نیست و به طریق های مختلف و نادرست خودش رو نشون میده.
#پویش_حجاب_فاطمے
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
هدایت شده از چـــادرےهـــا |•°🌸
❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃
🌹باتوکل به نام اعظمت🌹
هدایت شده از چـــادرےهـــا |•°🌸
🌺 به رسم هر روز 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
◾️◈◆--💎--◆◈--◽️
✨السلام علیڪ یابقیة الله یا
اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن
ویاشریڪ القرآن ایهاالامام
الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان✨
🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══