eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🍃 . یڪ آقایی با صدای بلند فریاد زد : سپاه قدس انتقام انتقام همه پشت سرش تکرار کردند ... _حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست... _نه سازش نه تسلیم انتقام انتقام ... همه ے مردم با تمام وجود تکرار میڪردند . _سلام ! به سمت عقب برگشتم احسان و زن عمو و فاطمه پشت به من ایستاده بود و مشغول صحبت با خاله و مامان بود . زیر لب سلام ڪردم . حنا را بغل ڪرد و گونه اش را بوسید . حنا زیاد باهاش احساس راحتی نمیڪرد براے همین دستش را به سمت من دراز ڪرد بغلش ڪردم از دست احسان دلگیر بودم . مامان و خاله باهم پچ پچ ڪردند . زن عمو گونه ام را بوسید . ریحانه با تعجب به لباس ارتشی آرتین نگاه میڪرد و دست به لباس خودش میڪشید ... حنا با دستانش بازی میڪرد و هر از گاهی همراه جمعیت جیغ میڪشید . _آقا احسان چند لحظه تشریف میارید ! سری تکان داد و برگشت : بله؟ _پسر عمو درسته قبلا یه حسی بینمون بوده اما حالا نیست ... من جز امیر نمیتونم به هیچ مردی فکر ڪنم ؛ میدونید ڪه دوست ندارم کسی بهم ترحم بڪنه ... پس لطفا دیگه این موضوع روتکرار نکنید و این موضوع آزارم میده .. سرش را بلند ڪرد و به حنا خیره شد : دختر عمو ؛ مطمئن باشید دیگه همچین بحثی پیش نمیاد من ترحم نمیکنم ... ریحانه و حنا عین آرتینن برام ... کاری داشتید رو من حساب ڪنید . سرے تڪان دادم یاعلی گفت و به سمت خاله و مامان و .. رفت . حنا با دیدن ریحانه جیغی ڪشید و دستانش را بهم زد ... لبخندی زدم و گونه اش را بوسیدم . دل کندن از سردار و مراسم وداع خیلی سخت بود ... راه سردار سلیمانی ادامه داشت ... حالا بیشتر باید پاے این آرمان ها ماند .... پاے رهبر ... پاے ایران و ایرانی ... با رفتن سردار بغض ها شکست و یڪ بار دیگه ایران عزادار شد اما یادمان نرود سردار و شهدا برای چی رفتند .. نگاهی به خاله لیلا انداختم ڪه آرام اشڪ میریخت حالش را میفهمیدم ... باز هم یاد پسرش افتاده بود ... کنارش نشستم : مامان یادتون نره امیر برای چی و برای کی رفت .. سرش را تڪان داد . ایستادم دست ریحانه را گرفتم و گونه ے حنا را بوسیدم و زیر لب زمزمه ڪردم : امیر ڪه هیچی برای اهل بیت خودمو و پچه هامو هم فدا میکنم .... نگاه آخرم را تابوت دوختم : تا به حال فکر میکردم که شما فتح الفتوح کردی ولی تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب کردی... شهادتت مبارڪ ... . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
بچه‌ها... بخدا حیفه کہ مثل این شـهـدا خرج امام ‌زمان(عج) نشیم... حیفه پشت ویترین دنیا هۍ خاک بخوریم... و هـــــــۍ خاک بخوریم... • نمیدونم تو چه صنفی هستی و به چی علاقه دارۍ اما بگرد رو پیدا کن و براش هدف‌گزاری کن تا ان‌شاءالله بشی و بشیم یکی مثل و توی اون زمینه... یادت باشه که دست تک تک ماهاست... همیشه یادت باشه که ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم...🌱 • پس به چهارتا پست بسنده نکن... از طلوع فردا ، با شهید فخری زاده و شهید شهریاری (دیگر شهید هسته‌ای که فردا سالروز شهادتشون هست) عهد ببندیم و محکم و پر انرژی بزنیم به خط که چشم امام زمان و رهبری به حرکت من و توئه جَوون... •• عهدت رو توی اتاقت بچسبون که هر لحظه جلو چشمت باشه....📜 علی‌یار و نگهدارت...🌹 @Chaadorihhaaa |✨
بهـ‌سفـر‌رفتـےو خوبان‌همه‌گیسو‌کندند در‌فـراق‌ِ‌تو‌عجب‌سلسه‌ها‌ریخت‌بهـ‌هـم :) ڪمتر از یڪ روز دیگࢪ تا یتیم شدنمون!💔🚶‍♂ °• °• @CHAADORIHHAAA
|خاطره‌شہدا🕊| ────── یهومیومدمیگفت: «چراشماهابیکارید⁉️»😑 میگفتیم: «حاجی! نمیبینےاسلحہ‌دستمونہ؟!یاماموریت‌ هستیم‌ومشغولیم؟!»🤦🏻‍♂° .میگفت: «نہ‌..بیکارنباش! زبونت‌بہ‌ذکرخدابچرخہ‌پسر...🍃° همینطورکہ‌نشستےهرکارےکہ‌میکنے ذکرهم‌بگو :)»📿 وقتےهم‌کنارفرودگاه‌بغداد زدنش😔 ‌تۅ ماشینش‌کتاب‌دعاوقرآنش‌بود ..😍 ☁️⃟🍁¦⇢ @chaadorihhaaa