#عاشقانه_شهدا 🌹🍃
فکر شونمیکردم یه روزے بشم شریڪ زندگی.
۱۵ سالم بود ، دو تا خواستگار داشتم.
وقتی خونوادش فهمیدن، یه شب باباش اومد خونه مون🚶🏻
مادرم گفتــ:
آقا سید به باباتــ گفته: "وقتی شنیدم كه میخوای دخترتو شوهر بدی اومدم تا واسه پسرم خواستگاریش کنم"😅
بابا استخاره کرده بود و خوب اومده بود، اون دو تا خواستگارامم آدمای خوبی بودن، ولی بابام به چند دلیل سید رو قبول کرد☺️
چون باهامون فامیل بود، از طرفی،جواب استخاره هم که خوب اومده بود...
مهمتر از همه اینکه ایشون بچه سید بود💚
و بابام احترام خاصی واسه سادات قائل بود...😍
تا قبل محرم شدن کلامی در خصوص ازدواج با هم حرف نزدیم.
بعد محرمیتووقتی خواستن از خونه مون برن صِدام کرد کُلّی سرخ و سفید شد خودشو كشت😓
تا تونست یه جمله بهم بگه:
❤...دوستت دارم...❤
#دوستت_دارم_جوابش_ساده_و_بی_پرده_است…
#میشود_واضح_بگویی_همچنین_من_هم_تو_را…
منم با خجالت گفتم:
"منم همینطور...💕"
بعد گذشت ۳۰ سال از شهادتش تو تموم این سالها حضورشو حس کردم...❤
وقتی رفت خیلی بهم سخت گذشت...💔
اما...
سخت ترینش وقتی بود که بچهها میخواستن ازدواج کنن...😔
خیلی احساس تنهایی میکردم... صداش میزدم... #دست_من_گیر_که_آمال_دلم_غم_نشود...💔 ازش خواستم،کمکم کنه...
✍🏻 همسر شهید،سید ابوالفضل کاظمی
◉✿[✏ @chaadorihhaaa] ✿◉