#خـاطـرهادمـیـن📝💚
#خـودمـونے🌱😃
تقریبا سه روز تو راه بودیم سه روزےڪه با تمام سختےهاش ڪه آزاردهنده ترینشون گرما بود بود گذشت....🙃🌱
بعد از پیدا ڪردن سوئیت و ڪمے استراحت راهے حرم شدیم اوݪین بار ڪه چشمم به گنبد افتاد🕌😍 لبخند ڪم رنگے همراه با بغض توۍگلوم روےݪبام نشست ولے بغضم نترڪیدو تبدیݪ به اشڪ نشد...😞 تو راه ڪلے مغازه براے خرید ڪردن و سوغاتےدیدیم😃 ڪلۍ ذوق ڪرده بودم وݪے یه ڪم دیگه به حرم مےرسیدیم و ذوقےاز این باݪاتر😇
وقتے رسیدیم حرم واسه دوستام ڪلے عڪس فرستادم📸 ڪلے نماز خوندم چقدر بودند ڪسایے ڪه ازم خواسته بودند واسشون دعا ڪنم بازم بغض ڪردم وݪے بازم نترڪید😭✨ احساس بدے داشتم از اینڪه بغضمو اینطورۍ میخوردم😣 در مسیر برگشتن بازم اون مغازه هاۍ رنگ و وارنگ😍 نماز صبح ڪه تو حرم بودیم نسیم صبحگاهے حرم آدمو مست مےڪرد😇 زیارت امین الله رو با چه شور و شوقۍ ڪه نمیخوندم
بعد نماز صبح دوباره میرفتیم سوئیت و براۍنماز ظهر و عصر بازم حرم عشق❣
هر وقت ڪه نماز ظهرو عصر تموم میشد میرفتیم نهار و بازم بر میگشتیم حرم✨
من تقریبا10بار قبݪ اون مشهد رفته بودم امابیشتراوقات دستم به ضریح نمےرسید😣اماایندفعه امام رضا به من ݪطف ڪرد و هر دفعه ڪه میرفتیم ضریح مقدسشو میبوسیدم😇 بازم از این ڪرم امام رضا بغضم گرفت ولے خوب بازم نترکید دیگه طاقتمسر اومداین بغضاےݪعنتۍ چیَن😣
تو دݪم یه وݪ ڪنے گفتم و نمازخوندم بازم برگشتن بازم مغازه ها😫 ای خدا امساݪ چرا من دیونه شدم😄
#ادامهدارد.....🌱💛
چادرےام♡°
#خـاطـرهادمـیـن📝💚 #خـودمـونے🌱😃 تقریبا سه روز تو راه بودیم سه روزےڪه با تمام سختےهاش ڪه آزاردهنده
#خـاطـرهادمـیـن 📝💚
#خـودمـونے🌱😃
مجموعا سه روز موندیم آخرین شبۍ بود ڪه تو حرم بودیم قرار بود تو مسیر برگشت بریم خرید اخ جوننننن اون مغازه هاااا از همونا خرید میکردیم😋😆
من ڪه به خرید بقیه ڪاری نداشتم و ڪݪے لواشڪ برداشتم☺️😜 دݪتون نخواد خیݪےام خوشمزه بود😌 بقیه وݪۍ زعفران شڪلات سوهان زرشڪ و از این جور چیزا یه دفعه صاحب مغازه یه چیزۍ گفت:
ببخشید این مغازه هاۍ اطراف ما اگه دقت ڪنید بیشترشون چشماشون بادومی هست و ڪمی شبیه چینی ها هستن اینا افغانی ان میخواستم خواهش کنم از فروشنده ایرانی خرید کنید🌻🛍
یه باشه ای گفتیم و بقیه خریدمانو کردیم فردا صبح که رفتیم حرم چون نامحرم بودن من دقت نکردم پدرم که به قیافه هاشون نگاه میکرد سری تکون داد و گفت بله کاملا درست میگفت اینجا کلا افغانی هست باید اسم اینجارو میذاشتن شعبه دو افغانستان😁 من و مادرم تک خنده ای زدیم و راه افتادیم وقتی رسیدیم حرم یه شهید آورده بودن نفهمیدم مدافـ؏ حرم بود یا واسه هشت سال دفاع مقدس😊 وݪے وقٺۍ رفتیم پیش ضریح اشڪام امون ندادن با خودم گفتم خدایا الان که اینهمه افغانی اومدن کشور ما لابد کشور ما امنیت داره که اومدن یاد اون شهید افتادمو گریه م شدت پیدا کرد😭 خدارو شکر کردم و از اون شهیدم خواستم بهم تو زندگی کمک کنه رفقا اینهمه داستان تعریف کردم ڪه برسیم به آخرش قوݪ بدین ڪسایے ڪه مدیونشون هستیم و با حفظ حجابمون تنها نذاریم❤️🌱😃
#پایـان.....