#خاطرات_شهید🥀
●خانواده شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه "الغبیری" بود. همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول(ص)♥️ دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند✅ و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند. همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه..
🔸جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده📂 میگویم!...همه شروع به #اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند😕 بعضی ها میگفتند: کارش را آماده نکرده است!
●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد❌ اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید. درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند👥 ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!... طرح جهاد، #شهادت بود🕊
✍راوی:مادربزرگ شهید
#شهید_جهاد_مغنیه💔
شادی روح این شهید بزگوار صلوات📿🌸
@chadooriyam🦋
بعد از شهادٺ حاج عماد و ازدواج دو فرزند دیگرم -مصطفے و فاطمہ- من با جهاد زندگی مۍکردم.
یڪ شب قبݪ از ماموریٺ سوریہ، نیمہ هاے شب دیدم با صداے بلند گریہ میڪند.
بہ سرعٺ بہ اتاقش رفتم و متوجہ شدم در حال نماز اسٺ :)
شب جمعہ بود و قرار بود فرداۍ آن روز به
ہ «قنیطره» سوریہ برود. فرداے آن روز ازش سواݪ ڪردم ڪه چرا گریه مۍڪردی؟ خجالٺ کشید و گفت: هیچی.🙃
_
شنبہ از سوریہ تلفن کرد☎️. پرسیدم ڪِی برمیگردی؟ جواب داد یا یڪشنبہ شب و یا دوشنبہ. من دوباره پرسیدم ڪه تو آن شب به چه کسی متوسل شده بودی؟ اول حرفی نزد. بعد گفت: من در نمازم خطاب به امام زمان حجت بن الحسن(عج) صحبت میکردم♥️. پرسیدم چه می گفتی؟ سکوت کرد. قسمش دادم ڪه بگو. گفت: به ایشان می گفتم ڪه من بنده گناهکارۍ هستم و...»
مادر جهاد بقیه حرفہا را نگفت و فقط این را گفت ڪه تا وقتی جهاد در این دنیا بود، دݪ من قرص و آرام بود.💚
#شهید_جهاد_مغنیه
#سالروز_شهادت.......🕊💔
#حزب_الله_لبنان
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @chadooriyam 』∞♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات شهید جهاد مغنیه با امام مهدی سلاماللهعلیه ..
#شهید_جهاد_مغنیه
#امام_زمان
مناجات شهید جهاد مغنیه با امام مهدی سلاماللهعلیه ..
#شهید_جهاد_مغنیه
#امام_زمان