#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_صد_و_یکم
پلکهــایم را بــه آرامــی بــاز کــردم بــادیــدن فضــاي ناآشــناي اتــاق لحظــه اي متحیــر و گــیج شــدم امــا خیلی زود بـه یـادم آمـد کـه دیشـب بـه خانـه المیـرا آمـده بـودم . دوبـاره اتفاقـات وحشـتناك دیـروز از جلــوي چشــمانم گذشــت . درگیــري خانــه دایــی، حرفهــاي رهــام، و کتکـاري رهـام و بهــزاد، فـرار مــن و پنـاه آوردنـم بـه ا ینجـا! بــا نالـه روي تخــت نشسـتم متوجــه صداي ناآشـنا ي مـرد ي شـدم کـه بـا المیرا مشـغول صـحبت بـود . صـدا ي گفتگـو ي شـان از پـذیراي بـه
وضوح شنیده می شد.
- از کی این جوري شده؟
- دقیق که نمی دونم دیشب ساعت 10 اومد خونه مون و از همون موقع هم حالش بده!
- از علایمــش مشخصــه کــه از یــه اتفــاق یــا خبــري شــوکه شــده یــا یــه جــورایی ترســیده، شــما نمــی دونید چه اتفاقی براش افتاده ؟
- نمی دونم چی بـه سـرش اومـده، امـا مطمئـنم یـه اتفـاق بـدي بـراش افتـاده، آخـه دیشـب یـه جـوري بــود پریشــون، وحشــتزده، آشــفته. ســر و وضــع لباســش هــم عجیـب بــود نامرتــب، مثــل کســی کــه سراســیمه و بــا عجلــه بــدون هــیچ دقتــی لباســی پوشــیده و از جــایی بــا ســرعت بیــرون اومــده باشــه، دیشــب فقــط گریــه کــرد و بعــد هــم خوابیــد. یــک بــار کــه بهــش ســر زدم دیــدم داره تــوي خــواب هـذیون مـی گـه الفـاظی مثـل بهـزاد، کمـک و... را شـنیدم. از همـون جـا تـبش بـالا رفـت. نـوبتی، چنـد بـاري، بـا مامـانم بهـش سـر مـی زدیـم تـا اینکـه آخـرین بـار کـه مامـانم بعـد از نمـاز صـبح بدیـدنش رفت دید وسط اتاق بیهوش افتاده. این جوري شد که ما هم مزاحم شما شدیم.
- نام بهزاد براي شما آشنا نیست؟
- نامزدشه!
- شما با نامزدش تماس گرفتین؟
- نه ما هیچ شماره اي ازش نداریم، گوشی سهیلا هم همراهش نبود.
- این جوري که نمی شه باید خبرش کرد هیچ آدرسی، شماره اي از بستگان دیگرش چی؟
- نه نداریم. راستش ترجیح میدیم خودش بهوش بیاد.
- بسیار خب احتمالاً تا یکی دو ساعت دیگه بیدار می شه.
- حالش چطوره دکتر؟
- جـاي نگرانـی نیسـت، نسـبت بـه صـبح خیلـی بهتـره، تـبش پـایین اومـده، بـا مسـکن هـاي قـوي کـه صبح تزریق کردم احتمالاً تـا یـه سـاعت دیگـه بهـوش میـاد، اگـه بیـدار شـد قطعـاً سـردرد یـا سـرگیجه و شاید هم کمی حالت تهـوع داشـته باشـه کـه کـاملاً طبیعیـه اگـه مـورد د یگـه اي داشـت بـا مـن تمـاس بگیرید.
- تشریف داشته باشین دکتر.
- متشکرم. دیگه رفع زحمت می کنم.
- خیلی زحمت کشیدین.
- کاري نکردم وظیفه همسایگی رو ادا کردم، خداحافظ.
- خداحافظ.
#ادامه_دارد
eitaa.com/chadooriyam 💞✨