eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
422 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
78 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ برای تشیع سوار ماشین یک پاسدار شدیم پشت ماشین گل‌کاری شده‌ای که مهدیار داخلش بود در حال حرکت بودیم{🌹} به بیرون از پنجره زل زدم "من،دختری که خانوادش و طایفه‌اَش هیچکی شهدا رو قبول نداشت! چه جوری شدم همسر شهید؟!" دوباره این جمله رو لمس کردم "بعضی وقت‌ها یک اتفاق‌هایی تو زندگیت میفته که خودتم باورت نمیشه؛فقط صبر کن!" ناری خیلی نگرانم بود می‌گفت"تو یه چیزیت هست که گریه و زاری نمیکنی!" "نمی‌دونست من تو خلوت‌هام دلی از عزا در میارم"{💔} ماشین متوقف شد و پیاده شدم نرسیده به گلزار شهدای هویزه سِیلی از جمعیت وایساده بودن به خاطر مهدیار (: به تابوتش که روی دست مردم حرکت می‌کرد نگاه کردم "خوش‌به‌حالت مهدیار "شدی دردونه‌ی خدا شروع کردیم پیاده به سمت هویزه حرکت کردن ناری: -آجی آخر مجلیسم! -مثلا تو همسر شهیدی،برو برس به شوهرت! _من خیلی پیش مهدیار بودم؛ بزار بقیه استفاده کنند چشمم به تابوت مهدیار بود "مهدیار! شاید باورت نشه ولی بهت حسودی می‌کنم منم شهادت رو دوست دارم" یهو یاد حرفش افتادم؛ "اگه شهید بشم نمیذارم جا بمونی!" لبخند رو لبام نشست (: مداح هم می‌خوند ‌ ــــــــــ ‌ از شـــــــام بلا شهید آوردند... با شور و نوا شهید آوردند... سووی شهر ما شهیدی آوردند... یا زینب مدد یا زینب مدد ‌ ــــــــــ ‌ رسیدیم گلزار شهدای هویزه{🌷} به آقاعلی گفتم می‌خوام قبل از خاک شدن ببینمش از بین مردها ردم کردن و رفتم سمت قبرش داخلش گل‌کاری شده بود و ذکرنویسی یه نگاهی به مهدیار کردم و گفتم: _بد جاییم نمیری کلک! "نمی‌دونم چرا مردم حتی با شوخی‌کردن من با مهدیارم گریه می‌کردن؟!" {💔} "خب شوهرمه،قهرمانه،می‌خوام شوخی کنم" رفتم کنار تابوتش نشستم دستم رو از نوک سرش تا انگشت‌های پاش کشیدم _ماشاءلله،قدبلند هم بودی و نمی‌دونستم! _خوش‌به‌حال حوری‌های بهشتت از تابوت فاصله گرفتم مهدیار رو داشتن میذاشتن داخل قبر :(( یاد یه بیت افتادم "من به چشــــمان خویشتن "دیدم که جانم می‌رود {💔} مداح فقط می‌خوند ‌ ــــــــــ ‌ این گل را به رسم هدیه تقدیم نگاهت کردیم هاشا این که از راه تو حتی لحظه‌ای بر گردیم یا زینب{💔} ‌ ــــــــــ ‌ اشکم داشت در میومد از گلزار اومدم بیرون{🥀} ‌ نویسنده: