eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
422 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
78 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ " از زبان هدیه " ‌ _میگم مهدیار! _یادته قول دادی من رو اسفند ماه ببری راهیان نور؟! _الان ثبت‌نامش شروع شده..! -خب دوتامون رو ثبت‌نام کن ان‌شاءالله _جدی؟! -آره،مرد و قولش _واااااای عااااشقتم *-* ‌ زنگ زدم به نارنج که مسئول ثبت‌نام بود، و اسم دوتامون رو نوشت.. امروز ۱/اسفند بود و حرکت سفر ۱۴/اسفند مهدیار: -امشب هیئت هفتگی هست بریم؟! _آره حتما،ان‌شاءالله رفتیم خونه، سفره ناهار رو انداختم؛ صبح غذا گذاشته بودم رو گاز تا اومدیم غذا بخوریم که گوشیه مهدیار زنگ خورد.. سریع پاشد آماده بشه بره /: _ناهار چی..؟! -حالا برمی‌گردم ان‌شاءالله _کجا؟! -خداحافظ رفت /: من هم نتونستم غذام رو تنهایی بخورم و ریختم‌ داخل قابلمه گوشیم رو برداشتم و دوتا پست سیاسی و مذهبی گذاشتم و چرخی هم زدم تو پیج مسیح‌علینژاد که نه بهتره بگیم پولی‌نژاد.. ببینم الان داره از چی می‌سوزه..!! حیف واقعا |: اگر یک هفته دخترای سرزمینم روسری نگیرن سر چوب و برن خیابون؛پولی‌نژاد بی‌دلار میشه و گِدا والا بخدااا.. کلید در خونه انداخته شد، مهدیار سریع اومد داخل و رفت سمت اتاق چمدانش رو برداشت و شروع کرد به چیدن وسایل‌هاش‌ _علیک سلام، _کجااا...؟! -سلام -دارم میرم سوریه، دوساعت دیگه پرواز هست ان‌شاءالله.. با خوشحالی اومد سمتم، من رو گرفت تو بغلش و گفت: -لحظه‌های‌ آخر جووووور شد -واای خدایا شکررررت ‌ نویسنده: