فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• [ط ُ مثل جوونه ریشه زدی تو قلبم رفیقجونم ؛)🥺🧚🏻♀️♥️]
♥️|•• #رفیقانهツ
❥︎chadorihaizehra
●
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی 💗 قسمت15 - این چه کاری بود کردی... امیرم زد زیر خنده - کوفت ،عاشق شدی ای
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت16
هر پنجشنبه با هم می اومدیم گلزار
و هر کسی کنار رفیق شهیدش خلوت میکرد
وقتی رسیدیم گلزار هر کسی یه شاخه گل با یه گلاب گرفت توی دستش
بعد از هم جداشدیم و رفتیم سمت مزار رفیق شهیدمون
منم رفتم سمت شهید گمنامم
عاشق شهید گمنام بودم،از اینکه بی هویتن ،از اینکه حتی دوست نداشتن شناخته بشن
نشستم کنار شهیدم و با دستم اول برگهای روی سنگ قبر و کنار زدم
بعد گلاب و ریختم روی سنگ قبر و گل و گذاشتم روی سنگ قبر
دستمو گذاشتم روی سنگ قبر و فاتحه ای خوندم
به زبون آوردن حرف هاو احساسم خیلی سخت بود ،همیشه میگفتم شما که از درونم از حالم از فکرم باخبرین ،خودتون کمکم کنین
بعد از مدتی دردو دل کردن
رفتم سمت امیر
از دور نگاهش میکردم زیر لب مثل فر فره داشت حرف میزد خندم گرفت
رفتم نزدیکش نشستم
- بابا آرومتر بگو بنده خدا بتونه بنویسه
امیر : عع تو چیکار داری به من ؟
- مگه تو خواسته دیگه ای به جز رسیدن به سارا داری؟
امیر: مگه من مثل توام که فقط یه خواسته داشتم
- مگه چه خواسته دارم
( سرش و برگردوند و به عقب که رضا داشت با شهیدش درد و دل میکرد نگاه کرد، بعد به من نگاه کرد)
امیر: این ...
- اول اینکه ،این به درخت میگن ،دوم اینکه کی گفته من این خواسته رو دارم
امیر: از چشمات پیداست خواهر من ،دیگه باید برای اینکه رسوات نکنه یه عینک دودی هم بخری از حرفش خندم گرفت که رضا هم اومد سمت ما
رضا: بچه ها بریم
امیر : تو برو معصومه رو از اون بند خدا جدا کن ما هم میایم
رضا خندید و رفت سمت معصومه
بعد چند دقیقه ماهم بلند شدیم و از گلزار رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بازار...
https://eitaa.com/chadorihaizehra
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت16 هر پنجشنبه با هم می اومدیم گلزار و هر کسی کنار رفیق شهیدش خلوت م
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت17
با اینکه دوماه مونده بود به عید خیابونا یه کم شلوغ بودن ماشین و گذاشتیم پارکینک نزدیک بازار بعد خودمون هم راهی بازار شدیم
منو معصومه بین رضا و امیر حرکت میکردیم
از غیرتی بودن امیر و رضا خیلی خوشم میاومد
دست امیر و گرفتم و تاب میدادم
امیر یه نگاهی به من کرد و خندید
بعد از مدتی وارد یه پاساژ شدیم
رضا: خواهشن از همینجا همه خریداتونو بکنین
امیر : زرررررشک ، من که چشمم آب نمیخوره
بعد منو معصومه دست تو دست هم به داخل مغازه ها نگاه میکردیم
معصومه: آیه ببین اون مانتو قشنگه؟
سمت نگاهش رو گرفتم و دیدم نگاهش به یه مانتوی توسی بلند بود
- اره قشنگه
معصومه : بریم پرو کنم ؟
- اره بریم
بعد همه باهم رفتیم داخل مغازه ، معصومه هم مانتو رو گرفت رفت داخل اتاق پرو تا بپوشه
منو امیر هم یه دور داخل مغازه زدیم
که امیر یه مانتو سرمه ای که لبه های آستینش و لبه پایین مانتوش پولک مشکی بود و سمت من گرفت
سلیقه امیر خیلی خوب بود ،یعنی بیشتر خریدامو با امیر میرفتم انجام میدادم
امیر: آیه این قشنگه نه؟
- اره خیلی
امیر : میخوای بری بپوشی ؟
- باشه
مانتو رو ازش گرفتم و رفتم سمت اتاق پرو،منتظر شدم تا معصومه از اتاق پرو بیاد بیرون بعد مدتی معصومه اومد بیرون واقعن مانتوش قشنگ بود
معصومه : چه طوره خوبه؟
- عالی خیلی بهت میاد
رضا و امیر هم کنار در ورودی مغازه ایستاده بودن ...
بعد از بیرون اومدن معصومه من رفتم داخل لباسمو درآوردم مانتومو پوشیدم
یه نگاهی به آینه انداختم واقعن خیلی شیک بود
در و باز کردم و امیر و صدا زدم امیرم چند لحظه بعد اومد
- چه طوره ؟
امیر: خیلی شیکه و قشنگه
- پس همینو بر میدارم
امیر : مبارکت باشه
بعد از حساب کردن پول مانتو ها رفتیم سمت مغازه روسری فروشی
بازم به کمک امیر روسریمو انتخاب کردم
ولی معصومه همچنان درحال انتخاب کردن بود
معصومه:رضا داداش ،تو مثل امیر یه نظر بدی بد نیستاااا ،دیونه شدم تو این همه روسری
رضا : خواهر من ،من هر چی انتخاب کنم که تو یه ایرادی روش میگیری
- معصومه جان ،به نظرم اون روسری قشنگ تره ،هم توسی داخلش داره هم رنگهای دیگه
معصومه : هااااا،نه خوشم نمیاد
- هیچی پس ،خودت بگرد انتخاب کن
بعد نیم ساعت بلاخره معصومه انتخاب کرد ولی بازم دودل بود که رضا از ترس اینکه باز پشیمون بشه زود حساب کرد و از مغازه زدیم بیرون
که صدای اذان و شنیدیم و رفتیم نزدیک پاساژ داخل یه کوچه ای که حسینیه داشت
رفتیم نمازمونو خوندیم بعد به اصرار رضا رفتیم ناهار خوردیم و برگشتیم پاساژ
یعنی خریدامون تا ساعت ۵ غروب طول کشید...
https://eitaa.com/chadorihaizehra
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ساخت چنل🙂💕
برای زیبا سازی کانال☘
♥️|•• #امام_حسین_قلبمツ
❥︎chadorihaizehra
●
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
#بسیجی ♥️|•• #عاشقانهツ ❥︎chadorihaizehra ●
مگه میشه بدون تو؟!
ما مثل هم نیستیم😌😉
˹➜˼♥️|•• #گدرتツ
❥︎chadorihaizehra
●
+میدونیچرا❓
چادربھمآرامشمیده؟🦋
-نه،واسهچی؟🤔
+چونیکیهستکهبهعـشق❣️
اونچادرمیپوشمومیدونماونمنو🌿
اینجوریدوستداره...✨
-کیهمگه!🧐
+حضرتزهراسلامالله♥️
♥️|•• #حجابツ
❥︎chadorihaizehra
●
مثــلایــهرفیــقداشـتهباشیمـوقـعگنـاه بـیـادیـهگـوشهبــهــتبـگـه ..
میـدونمداریلـذتمـیـبـریولـی !
بـهذلتـشنـمـیارزهرفـیـق:)
♥️|•• #رفیقانهツ
❥︎chadorihaizehra
●
رفیق؛کسیھکهـتوۍصورتشبا ˼لَبخنـꔷ͜ꔷـد˹ نگاھکنۍوبهـخدابگۍشڪرکھ دارمش♥️꧇)
♥️|•• #رفیقانهツ
❥︎@chadorihaizehra
●
˼ #خوشمزه👩🏻🎓💕 ˹𔘓
❥︎chadorihaizehra
●
🌸🍃✨
امروزم بوی #آرامش مي دهد.
سپردن همه چيز به دستان گرم #خدا باراني که نم نم گونه هايت را ببوسد قدم زدن کنار کساني که #دوستشان داری، ديدن #دنيايي که #خورشيدش هر صبح به تو سلام بدهد، #ستاره هايش که به تو چشمک بزنند و بگويند ؛
خودت را براي فرداي بهتر آماده کن
و مهم تر از همه، خدايي که هر روز حالت را از تو مي پرسد.
من امروز #زيباتر از هر روز نفس مي کشم، زيباتر از هميشه مي بينم، من امروز بهتر از هميشه زندگي مي کنم
من #احساسم را، #امروزم و خدايم را بيش از همه دوست دارم...
♥️|•• #حس_خوبツ
❥︎chadorihaizehra
●
اگـہ فڪر میڪنے
خودت چادࢪۍ شدے،
اشتباه میڪنے
بدون ڪہ انتخابت ڪردن!
بدون ڪہ یہ جایے خودتو نشون دادۍ!
بدون حتما
یه یا زهـرا گفتے..
ڪہ بی بی خریدتت
⇜اࢪزون نفروشـے خودتو:)
♥️|•• #تلنگرانهツ
❥︎chadorihaizehra
●
سلام.امیدوارم ک حالتون خوب باشه ☘
خب بعضیاتون سوال کرده بودین ک آیا اگه ی کلیپ جذاب دیدیم یا ی ادیت زیبا خودمون زدیم میتونیم برا تون ارسال کنیم ؟داخل کانال میزارین؟
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-__-_-___-_-__-_-_
دوستان به هشتگ هامون اگه توجه کنید داخل هشتگ ها #ارسالی_شما هم هست پس بنابر این یعنی میزاریم.
آیدی من داخل بیوی کانال هست اگه ادیت های زیبا یا کلیپ جذابی دیدید ک دوست داشتید بقیه دوستان هم از اونها استفاده کنن ب پیوی بنده در بیوی کانال بفرستید 🙂💕
باتشکر از همگی شما ❣
آیا چت ناشناس هم بزاریم باهم حرف بزنیم بعصی اوقات؟!
https://abzarek.ir/service-p/msg/1252595
اینجا بهم بگید ممنونم🙂
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
سلام.امیدوارم ک حالتون خوب باشه ☘ خب بعضیاتون سوال کرده بودین ک آیا اگه ی کلیپ جذاب دیدیم یا ی ادیت
ادیت زیبای یکی از دوستان🤤👌
♥️|•• #ارسالی_شماツ
❥︎@chadorihaizehra
●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فهمیدمچرارنگچادرتمشکیه🖤🌱!):-
♥️|•• #چادرانهツ
❥︎@chadorihaizehra
●
-روتینروزانه🥺🌸
༺ چایی یا قهوه درست کن ☕️°
༺ یه پیاده روی آروم 🐈°
༺ تختتو مرتب کن ♥️°
༺ برنامه ریزی برای کل روز🛍°
༺ برای صورتت ماسک درست کن 🧖🏻♀°
༺ اول روز دوش بگیر🌸°
༺ نرمش آسون انجام بده🦋°
༺ یه لیوان آب بخور🌿°
༺ به خودت عشق بده🫂°
°⋅ ———— ⋅ 𔘓 ⋅ ———— ⋅°
@chadorihaizehra
شــ♡ـوقــ پـــــرواز:)
-روتینروزانه🥺🌸 ༺ چایی یا قهوه درست کن ☕️° ༺ یه پیاده روی آروم 🐈° ༺ تختتو مرتب کن ♥️° ༺ برنامه ریزی
امروزتو با چند تا از این کارا شروع کن 🙂♥️
«💚🪴»
وَقتِےفَہمیدَمچِقَدردُنیاقَشَنگاسٺکِہ"
یِڪچادُر:)"
آنچِنانامنیَٺےبَرایِمَنایجادڪَرد؛
کِهدَرواژِهنِمـیتَوانتوصیفَشڪَرد🌿
♥️|•• #چادرانهツ
❥︎@chadorihaizehra
●