eitaa logo
🕊چکاوک
7.8هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂🍂🍂🌼🌼🌼🍂🍂🌼 زندگی ...
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 مامان یه نگاه چپی به سهراب انداخت و گفت نه سهراب جان توهم بری بد نیس حال و هواتم عوض میشه
🍃🍃🍃🌸🍃 گفتم نمی‌دونم والا باید ازت ناراحته یا کاری کردی ، آذر حق به جانب گفت چیکارش کردم من ؟ بعدشم نشست و شروع کرد به حرف زدن از فرامرز ، با شوق گفت میگم مهزاده خیلی دوسش داری ؟ گفتم آره پسر خوبیه از اون مهم تر خیلی هوامو داره و بهم احترام می‌ذاره . آذر یکم فکر کرد و گفت اون که آره مهمه که بهت احترام می‌ذاره بعدشم با خجالت گفت میگم ثریا گفته بهت که دوست داره ؟ تو فکر فرو رفتم و گفتم نه هنوز نگفته ، آذر با تعجب بهم نگاه کرد و گفت وا مگه میشه آدم به زنش نگه دوسش داره؟ گفتم حالا اینجوری بوده دیگه ، بعدشم خندیدم و گفتم لابد دوسم نداره دیگه . آذر گفت شایدم خجالت میکشه بهت بگه ، هنوز اولشه . ذهنم رفت سمت سینما رفت... سمت اسماعیل که چند بار گفت دوسم داره و منو میخواد . آذر گفت میگم مهزاده واسه عروسیت داداشاتم میان؟ عصبی از وضعیت سهراب و ناراحتیش گفتم آذر جان فکر نمیکنی رضا بدردت نمیخوره؟ آخه اونو چه به ما ، تو شونه خودت راه میدی فردا رضا شوهرت باشه ؟ حالا عمه ثریا و سهراب هیچی . آذر با ناراحتی گفت به سهراب چه؟ عصبی از حرفی که زده بودم گفتم نمی‌دونم منظورم اینه سهراب تنها مرد بالا سرماهاس ، بعدشم واسه عروسیم اونا رو دعوت کنم بشن اینه دق؟ که مامانم روز عروسی دخترشم غصه بخوره حرفا میزنی ها . آذر از لحن تندم ناراحت شد و بعد چند دقیقه رفت . من تا صبح به فرامرز فکر میکردم ، به خودم به مامان به سیمزار و پسراش ، به حرف بهار که می‌گفت بخت دختر به مادرش میره. روز بعد با صدای تلفن از خواب بیدار شدم ، رو تخت جا به جا شدم بلکه سهراب یا مامان گوشی رو جواب بدن ولی فایده نداشت ، رفتم سمت تلفن و گوشی رو برداشتم زن عمو بود سلام علیک کرد و با یه لحن خاصی گفت از آقای مهندس چه خبر ؟ با تعجب پرسیدم آقای مهندس ؟ زن عمو زد زیر خنده و گفت آقا فرامرز میگم دیگه نکنه مهندس نبوده ؟ بی اعتنا به کنایه ای که گفته بود گفتم خوبه زن عمو ، با مامان کار داری؟ گفت آره مهزاده جان شکر کجاست احوالش چطوره ؟ گفتم خوبه فکر کنم رفته بیرون خرید کنه . زن عمو گفت باشه مهزاده جان زنگ زدم واسه فردا شب دعوتتون کنم ، واسه بهار جواب دادیم و فردا بله برونشه. با تعجب گفتم با اسماعیل ؟ زن عمو گفت نه ما چیکار به اون مرتیکه داریم یه آقای مهندسی پیدا شده بیا و ببین ، تحصیل کرده فرنگ رفته ، تازه هنوز وسط درس و مشقشه میخواد بهارم با خودش ببره فرنگ . صدای بهار از پشت تلفن میومد که داد میزد مامان بهشون بگو چند سالی هم اروپا بدونه بدونن ...  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆رهبر معظم انقلاب: با امام زمانتون صحبت کنید... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
لحظه هایی هست که دیگر دلتنگت نمی شوم،جان می دهم در نبودنت..... 💞🍃@lovely_lifee💞
💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیای عجیبیه یه شب از شوق عاشق شدن خوابت نمیبره یه شب از دلتنگی جدا شدن 💞🍃@lovely_lifee💞
روزگاری اگر دیوانه ات بودم هم گذشت 💞🍃@lovely_lifee💞
🍃🍃🍃🌸🍃 چوب خدا شاید صدا نداشته باشه... اما درد داره... پس حواست به دلی که شکوندی باشه چون خدا حواسش هست... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
گاهی لازمه خودت رو به خواب بزنی بیداری تاوان سنگینی داره...  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
بگو تمام تو مال من است میخواهم حسادت کنم به خودم🥲  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
میوووو تو اخیش منی🦦💙  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
در جنگ جهانی اول کرمانشاه توسط حکومت عثمانی تصرف شد اما با سقوط بغداد، نیروهای عثمانی این منطقه را تخلیه کرده و کرمانشاه به تصرف قوای متفقین درآمد. در جنگ جهانی اول عشایر کرد منطقه با نیروهای عثمانی درگیر شدند. در جنگ جهانی دوم سپاه منطقه غرب که شامل لشکر ۱۲ کرمانشاه و لشکر ۵ بود تنها نیروی ایرانی بودند که ۴۸ ساعت در برابر قوای انگلیسی مقاومت کردند. 🌕 @donyaye_ajayeb