eitaa logo
از هر چمن،گلی 🌼🌸🌻🌸🌼
151 دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
36.8هزار ویدیو
260 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻داستان شاهزاده ای که وصیت کرد مثل امام کاظم(ع) غریبانه تشییع شود ✍ شاهزاده فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه از جمله کسانی است که صحن مطهر امام موسی کاظم را با هزینه خود تعمیر و بازسازی کرد .عده ای به اوایراد گرفتندشما چرا اینقدر از پول خود را (معادل یکصد هزار مثقال طلا) برای ساخت حرم مصرف کرده‌اید؟ 🔸شاهزاده پاسخ داد ثروتمندان دارایی شان را در بانکها ذخیره می کنند و من دارایی خود را در بانک حضرت موسی بن جعفر و امام جواد (علیهمالسلام) پس انداز کرده ام. او وصیت کرد جنازه اش را را در حرم کاظمین بدون تشریفات دفن کنند زیرا من از امام خود که غریبانه دفن شد خجالت میکشم 🔸لذا هنگامی که جنازه را به بغداد بردند دیدند به یکباره از سمت کاظمین جمعیت زیادی با پرچم ها به استقبال جنازه آمده اند .فرزندان آن مرحوم گفتند این سفارش پدرمان بود که غریبانه تشییع شود 🔸متولی حرم گفت این دستور موسی بن جعفر علیه السلام است. آن حضرت در خواب به من امر کرد که با جمعیت و تشریفات بروید و جنازه حاج فرهاد را بگیرید و با عزت تمام تشییع کنید و این است نتیجه خدمت به خاندان رسول الله 📚 منبع: مردان علم در میدان عمل، ج۲ نعمت الله حسینی.با تلخیص
(قسمت اول): ﷻ 💥زمانی تعداد مقدسین نجف اشرف خیلی زیاد شد. آن‌ها روزی دور هم جمع شدند و گفتند: آیا زمانی خواهد رسید که مردمی بهتر از ما وجود داشته باشد و از جمع ما نیکو‌تر هم پیدا شود؟ پس این حدیث که می‌گوید: «وقتی سیصد و سیزده نفر انسان مومن جمع شوند حضرت صاحب الزمان ظهور می‌کند» اگر راست باشد باید ایشان در زمان ما ظهور کنند... ✨💫✨ خلاصه اینکه نتیجه مذاکراتشان آن شد که آنچه از آدمهای صالح که الان در نجف هست زبده‌ صلحای تمام کره زمین‌اند و از طرفی امروزه تعداد صالحان در این شهر بیشتر از سیصد و سیزده نفر است، پس اگر آن حدیث راست باشد باید حضرت صاحب الزمان ظهور کنند و چرا این کار را نمی‌کنند؟ بعد از تفکر بسیار بنا را براین گذاشتند که برای حل این مشکل از بین خودشان یک نفر را که از همه زاهد‌تر و مورد قبول‌تر از همه‌شان است انتخاب نمایند و بیرون بفرستند تا بلکه بتواند چاره این معضل را به دست آورد. ✨💫✨ لذا همه مومنین و صلحای شهر را جمع کردند و آن‌ها را دو قسمت کردند؛ یک قسمت را که همه به افضل بودنشان اعتراف داشتند نگه داشتند و بقیه را‌‌ رها کردند. باز دوباره‌‌ همان تعداد را هم دو قسمت کردند و آن جمعی که مورد قبول همه بود را انتخاب کردند و به همین منوال جمع خود را کمتر و کوچک‌تر می‌کردند تا بالاخره از بین همه‌شان یک نفر انتخاب شد که آن یک نفر به اقرار همه از تمام آن‌ها با فضیلت‌تر بود. او را با توکل بسیار به محوطه وادی السلام بیرون نجف فرستادند تا شاید راز این سر را که چرا امام زمان ظهور نمی‌فرمایند را کشف کند. آن شخص عالم و متقی زاهد بیرون رفت بعد از اینکه مدتی گذشت به نزد رفقای خود برگشت و گفت... ادامه دارد...
(قسمت دوم): ﷻ 💥آن شخص عالم و متقی زاهد بیرون رفت بعد از اینکه مدتی گذشت به نزد رفقای خود برگشت و گفت: همین که اندکی از نجف بیرون رفتم سیاهی شهری به نظرم آمد پیش رفتم تا داخل آن شهر شدم. از کسی سوال کردم این شهر چه نام دارد؟ گفت: این شهر، شهر صاحب الزمان است. نشانی خانه آن حضرت را از او سوال نمودم و با شوق و شعف تمام خود را به در خانه ایشان رساندم و دق الباب نمودم. یکی از ملازمان آقا بیرون آمد. گفتم می‌خواهم خدمت امام زمان شرفیاب شوم. ✨💫✨ آن مرد رفت و برگشت و گفت امام فرمودند: «دختر فلان شخص را که نامش فلان و رتبه‌اش بهمان است و در نام و نسب و شرف و رتبه فوق بزرگان این شهر است به عقد تو درآورده‌ام. تو امشب به خانه آن شخص برو و‌‌ همان جا بمان و فردا به نزد ما حاضر شو. من خانه آن شخص را پیدا کردم و به منزل او رفتم و پیغام امام را به او رساندم. او قبول کرد و بنای زفاف را برای من گذاشتند. چون شب شد عروس را به حجله‌گاه آوردند و همین که خواستم به نزد او بروم ناگاه آواز طبل جنگ به گوشم رسید. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: حضرت صاحب الزمان می‌خواهند خروج کنند. من با خود گفتم اشکال ندارد ایشان بروند ما نیز پشت سرشان خواهیم رفت. ✨💫✨ در همین فکر و خیال بودم که قاصد آن حضرت رسید که «بسم الله ما خروج کردیم با ما بیا تا به جهاد دشمنان برویم.» من گفتم: عرض مرا به آن حضرت برسانید و بگویید ایشان تشریف ببرند من نیز پشت سرشان خواهم آمد. قاصد رفت و سریعاً برگشت و گفت: حضرت می‌فرمایند: فوراً باید بیایی. من گفتم: اگر چه امام این چنین فرموده‌اند ولی من الان نخواهم آمد. تا این حرف را زدم ناگاه خود را در‌‌ همان صحرای نجف اشرف دیدم که نه شبی بود و نه شهری و نه عروسی و نه اتاقی. دانستم تمام این قضایا در عالم مکاشفه بوده نه شهود و فهمیدم که ما را قوه اطاعت آن حضرت نیست و امام خواستن ما لقلقه زبان است. 📚برکات حضرت ولی عصر علیه السلام، ص۲۹۶-۲۹۵به نقل از کتاب عبقری الحسان ج۲ ص۱۱۳
☘علامه امینی(۱۸) نقل است که علامه امینی (ره) می‌فرمود: روز قیامت با دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام مخاصمه خواهم کرد! همان طور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ و گرنه من میخواستم معارف امیرالمؤمنین را گسترش بدهم؛ اینها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنویسم!» وقتی می گویند: اول مظلوم عالم؛ بی جهت نیست! حضرت چقدر مظلوم باشد که بعد از قرنها، تازه در اثبات امامتش کتاب بنویسند!
☘علامه امینی (۱۷) علاّمه محمدتقی جعفری می نویسد: یکی از خویشاوندان این جانب، در واپسین روزهای سال ۱۳۵۵، خواب می بیند که در برابر مرحوم علاّمه امینی، در یک اتاق نشسته است. علاّمه به او می گوید: آیا شما جعفری را می شناسید؟ وی پاسخ می دهد: آری ! سپس پاکتی را که در میان آن نامه ای بوده است، به ایشان می دهد و می گوید: این نامه را به جعفری بدهید و به او بگویید: ما اکنون در عالمِ برزخ دستمان از کار بسته است (نمی توانیم کاری انجام بدهیم)، ولی شما که در آن دنیا و در میدان کار هستید، درباره امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) کار کنید. علاّمه جعفری می نویسد: حدود یک سال بود که در فکر ترجمه و تفسیر نهج البلاغه بودم، ولی پس از آن که جریان این رؤیا را شنیدم، برای کار ترجمه و تفسیر، تصمیم نهایی را گرفتم.