eitaa logo
_chamran_
189 دنبال‌کننده
295 عکس
809 ویدیو
12 فایل
چه زیباست که در این موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است،شیعه تمام عیار علی شدن {آقا مصطفی} #کربلا #شعر #118 راه ارتباطی با مدیر 👈 @chamran_6
مشاهده در ایتا
دانلود
_chamran_
یا ضامن آهو💔 چمران⁸⁶
هر كه یك دفعه سر این سفره مهمان می شود مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود سر به زیر انداختن ذاتش توسل كردن است دردها در این حرم ناگفته درمان می شود این كریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیك نام مادر كه وسط باشد دو چندان می شود ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید در رجب ها كاظمین ما خراسان می شود نیستی پیغمبر اما ظاهراً پیغمبری هر كه می بیند تو را، از نو مسلمان می شود نسل موسایی تو طبع مسیحا داشتند یك نفر از آن همه پیر جماران می شود این دلِ ما، سینه ی ما، عرش ما، حتی بهشت هر كجا موسی بن جعفر نیست زندان می شود نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد لااقل یك گوشه از صحنت نگهبان می شود چمران⁸⁶
_chamran_
من کجا شام کجا زینب بی یار کجا 💔 #وفات_حضرت_معصومه چمران⁸⁶
ای سایه ی بالا سرِ خواهر، برادر! ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر! خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم برایت می شوم مادر، برادر! ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز یك بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز بر خواهرانش سایه دارد هر برادر چیزی به غیر از چشم تر دارم، ندارم از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم اصلاً نمی دانم پدر دارم-ندارم دیدم كمالاتِ پدر را در برادر از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟ با التماس من دعایی می فرستی؟ دارالشِفای من دوایی می فرستی؟ افتاده ام در گوشه ی بستر، برادر! این جا مسیرِ كوچه ها خوب است خوب است وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است حالا كه احوالِ رضا خوب است خوب است از بس فنا گردیده ام من در برادر در كوچه ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را كه سرم دارم نبردند این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر! ای كاش مرغی را كسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را كسی بی سر نبیند هر كس ببیند كاش كه خواهر نبیند افتاده روی تلِّ خاكستر برادر نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر! چمران⁸⁶
درد عشق همه َش براى خودت، آبرو به ما ندهید غذا زیادتر از جنبه یِ گدا ندهید به درد عشق رسیدن، دو سوم قرب است هزار درد که دادید، پس دوا ندهید میان درد دَواى مرا قرار بده که زندگى نمی ارزد اگر بلا ندهید محل گذاشتى و بى محلى ات کردیم ازین به بعد بیایید رو به ما ندهید به سینه یِ منِ محتاج دست رد بزنید ولى حواله یِ من را به ناکجا ندهید نداشتن، برکت داشت ضایعش کردیم از این به بعد به نااهل فقر را ندهید مرا به دردسر انداخت بى خدا بودن به عبدِ غیر، خدا را تو را خدا ندهید برای سوخته فرقى نمی کند اصلاً که آخرش بدهیدش جواب یا ندهید چو طفل سر به هوا شد،دواش تنبیه است به من که سر به هوایم دو شب غذا ندهید در اختیار کسى نیست گریه، دست شماست نمی دهند به ما گریه تا شما ندهید جهنم است بهشتى که آتشم نزند به جان فاطمه از این بهشت ها ندهید بیایید نامه ما را نخوانده پاره کنید بیایید نامه ما را به مرتضى ندهید اگر بناى تو این است عده اى نروند از این به بعد به ما نیز کربلا ندهید چمران⁸⁶
اومدن توی خونم قدم زدن توی کوچه بچه هامو هم زدن شبا دیگه دور هم جمع نمیشیم بدجوری زندگیمو بهم زدن من میخوام مثل بهار گریه کنم بشینم با ذوالفقار گریه کنم تودلت پره منم دلم پره پس کمی بخواب بذار گریه کنم من میخوام به پات تمنا بیارم اشکم و برا مداوا بیارم پیش دست تو خجالت میکشم تو خونه دستمو بالا بیارم فاطمه حرف جدایی کم بزن خودت این تابوتت و بهم بزن بچه ها دارن تموشات میکنن هر طوری شده پاشو قدم بزن چمران⁸⁶
شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید خودت بگو که مگر چند سال داری تو جوانِ شهر، خمیدن به تو نمی آید هزار بار نگفتم نیا به دنبالم میان کوچه دویدن به تو نمی آید فقط بلند مشو چون که زود می افتی بدون بال پریدن به تو نمی آید تلاش کن که دو چشمی مرا نگاه کنی چنین ندیدن و دیدن به تو نمی آید چه خوب بود فقط گوشواره می افتاد چه کرده اند شنیدن به تو نمی آید تکان نخور قفس سینه ات تکان نخورد نفس بلند کشیدن به تو نمی آید بمان که دخترمان را خودت عروس کنی به آرزو نرسیدن به تو نمی آید چه با دو دست رئوفانه ات ، چه با یک دست بباف پیرهنت را، حسین منتظر است چمران⁸⁶
_chamran_
عشق تکرار آدم و حواست سیب ممنوعه بهشت خداست عشق یک واژه جدیدی نیست سرنوشت قدیمی دنیاست مثل یک ماه اول ماه است گاه پیدا و گاه نا پیداست نسل ما نسل عاشق اند اصلاً عاشقی شغل خانواده ماست عشق مشق شب بزرگان است مثل سجاده ای که رو به خداست مشق این روزگار اباالفضل است صد و سی و سه بار اباالفضل است آسمان جلوه ای اگر دارد از نماز شب قمر دارد شب میلاد تو همه دیدند نخل ام البنین ثمر دارد آمدی و حسین قادر نیست از نگاه تو چشم بر دارد كوری چشم ابتران حسود چقدر فاطمه پسر دارد ای رشید علی نظر نخوری شهر چشمان خیره سر دارد باب حاجات ، كعبه ی خیرات بر تو و قد و قامتت صلوات ای نسیم پر از بهار علی ماه در گردش مدار علی چقدر مشكل است تشخیصت تا كه تو می رسی كنار علی با تو یك رنگ دیگری دارد شجره نامه ی تبار علی دومین حیدر ابوطالب صاحب غیرت و وقار علی به شما میرسد ذخیره ی طف همه ی ارث ذوالفقار علی ای علمدار و سر پناه حسین حضرت حمزه ی سپاه حسین خشکسال قدیم دنیا من جستجوهای پشت دریا من تو بر این خاكها بكش دستی اگر این خاك زر نشد با من سر سال است مرد مسكینم مكش از دست خالیم دامن چقدر فاصله است ای دریا از مقام ظهور تو تا من تو بزرگ قبیله ی آبی تو غدیری ، فراتی اما من خشكسالم ، كویر بی آبم روزگاری است تشنه میخوابم كمرت جایگاه شمشیر است لب تو جایگاه تكبیر است سر ما را بزن همین امروز صبح فردا برای ما دیر است هیچ كس رو به روت نیست مگر آن كسی كه ز جان خود سیر است سیزده ساله حیدری كردی پسر شیر بیشه هم شیر است گیرم افتاده است روی زمین دست تو باز هم علمگیر است پسر شاه لافتی عباس ای جوانی مرتضی عباس از نگاه كبوتری وارم به مقام تو غبطه میبارم سر من را اگر بگیری باز به دو ابروی تو بدهكارم ارمنی هم اگر حساب كنی دست از تو بر نمی دارم بده آن مشك پاره ی خود را تا برای خودم نگهدارم بی سبب نیست گریه ی چشمم حسرت صبح علقمه دارم با تمامی شور و احساسم آرزومند كف العباسم زلف ما را ز مشك وا نكیند لب ما را از آن جدا نكنید پای ما را به جان خالی مشك در حریم فرات وا نكنید دست بر زیرتان نمی آرد آبها این همه دعا نكنید تیرها روی این تن زخمی خودتان را به زور جا نكنید تازه طفل رباب خوابیده جان آقا سر و صدا نكنید تا كه از مشك پاره آب چكید رنگ از چهره ی رباب پرید چمران⁸⁶
تو يوسف ليلا و زليخاي تو عالم جا دارد اگر خاك شود پاي تو عالم چمران⁸⁶
به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست بدون مِهر تو از آب شد سراب درست نگاه کردن تو خلقت است تکویناً نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست اگر قبول کنی من تراب نعلینم مرا برای تو کرده ابوتراب درست یکی برای حسین و یکی برای حسن از این دو قطره فقط می شود شراب درست بتول در عوض پیرهن برای حسین برای صورت تو می کند نقاب درست بقیع مظهر آبادی است پس عرش است بهشت نیز شده از همین خراب، درست «عتاب یار پری چهره» را کشیدم من اگر چه هم نشود کار با عتاب درست
برگرد ای توسل شب‌زنده‌دارها پایان بده به گریۀ چشم‌انتظارها از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو «حاجت روا شوند هزاران هزارها».. ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده‌ایم از این اختیارها باید برای دیدن تو «مهزیار» شد یعنی گذشتن از همگان «محضِ یار»ها.. یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیر تو به من افتاده بارها شب‌ها بدون آمدنت صبح ظلمت‌اند برگرد ای توسل شب زنده‌دارها این دست‌ها به لطف تو ظرف گدایی‌اند ای أیّهاالعزیزِ تمام ندارها ✍
آورده‌ام در شهرتان خاکسترم را آیات باقیمانده‌ی بال و پرم را دیشب مراعات حسینم را نکردید در کوفه وا کردید پای مادرم را من آیه‌هایی در حجاب نور هستم خالی کنید ای چشم‌ها دور و برم را نذر سر این کعبه‌ی بالای نیزه در شهرتان خیرات کردم زیورم را من یک نفر در دو تنم، اما دو روز است از دست دادم نیمه‌ای از پیکرم را یک نیمه‌ام را روی دست نیزه بردید در محمل بی پرده نیم دیگرم را اما به توحید نگاهم روی نیزه زیباتر از هر روز دیدم دلبرم را ✍
روی دیوارِ تو اعلامیه‌اش را بزنند آنکه بین من و تو این همه دیوار کشید...! @chamran_86
روزگارم با غلامىِ "على" سَر می‌شود هر که را دیدم على را دیده، نوکر می‌شود بنده‌زاده بنده‌اى دارم که دارد مثل من چاکرى از چاکران کوى حیدر می‌شود جاى آن دارد بگیرم حلقه‌ی دارَش کنم حلقه‌اى را که زِ گوش بندگى دَر می‌شود شأن او را نه قلم کافی‌ست، نه دفتر، نه فهم شأن سلمانش فقط صد جلد دفتر می‌شود نَفْس مثل خیبر است و هیچکس فَتّاح نیست فتح این قلعه فقط با دست حیدر می‌شود از همینجا می‌شود فهمید - با مهر على- عاقبت این عاقبت‌ها خیر یا شَر می‌شود محضر "یادعلى" و محضر "نادعلى" هر که آدم می‌شود از این دو محضر می‌شود قدر زَر زرگر شناسد، قدر "زهرا" را "على" علتش این است داماد پَیَمبَر می‌شود بیشتر کار برادر را برادر می‌کند حق بده پس با تو پیغمبر برادر می‌شود کار خیر ما کنار حُبّ تو می‌ایستد دو برابر، سه برابر…. صد برابر می‌شود معجزات چشم‌هایت خلق صاحب معجزه‌ست دُل دُلت رَد می‌شود، سنگ همه زَر می‌شود تو میان خانه هم باشى همه ذِبح توأند تو به خیبر هم نیایى، فتح خیبر می‌شود طفل خود را بر سر شانه نجف آورده‌ام کودک است امروز, در آینده قَنبر می‌شود این زمین خاصیتش این است قیمت می‌دهد سنگ را اینجا بیندازند گوهر می‌شود زان طرف سنگ نشانى هم ندارد "فاطمه" زین طرف دارد کف صحن تو مَرمَر می‌شود “باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر می‌پرد شاه اینجا همنشین چند نوکر می‌شود حال من چون حال بیماری‌ست زیر دستِ تو هر چه بدتر می‌شود انگار بهتر می‌شود… @chamran_86