eitaa logo
چند جرعه با من بخوان
114 دنبال‌کننده
395 عکس
83 ویدیو
0 فایل
@E_shokoohi اگه حرفی با من داشتی
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز مزه اولین سفر کربلا از خاطرم پاک نشده. آنجا که گره خوردم به ایوان سامرا. درست بیست و سه سال پیش. آن زمان با هر اتوبوس دوتا مامور عراقی همراه بود با سخت‌گیری‌های خاص برای زیارت. وقتی رسیدیم سامرا چند تا اتوبوس دیگر قبل ما رسیده بودند. شوق زیارت همه را بی‌تاب کرده بود. بالاخره اجازه ورود داده شد. درست یادم هست کمتر از یک ساعت وقت زیارت دادند. کم بودن زمان همه را به پرواز در آورد. توی شلوغی جمعیت همسرم را گم کردم. روبروی ایوان ایستادم. یک ورودی به داخل داشت. تداخل زن و مرد باعث شد بایستم عقب، تا شاید کمی خلوت شود. اما هر چه می‌گذشت به جمعیت زائران اضافه می‌شد.یک باره وقت تمام شد و من درحسرت وارد شدن به حرم و دیدن ضریح.... باورم نمی‌شد حتی نتوانستم داخل شوم. اشک امانم را برید. اما چاره‌ای جز اطاعت و برگشت نبود. بیرون از حرم، گریه حال دل همه را سبک کرده بود جز من. آنجا تازه بابا را دیدم، سر گذاشتم روی سینه‌اش و بغضم دوباره شکست. بابا رفت سمت مامورها و مدیر کاروان. چند دقیقه بعد دست توی دست بابا می‌دویدم سمت حرم. صحن خالی...... ایوان خالی..... رواق خالی....... ایستادم روبروی ضریح.... فقط من بودم و بابا و آغوش پدری....... شکوهی