داروی بیمار در کاشی حرم
#داستان_واقعی
امشب با قدمهای کوچک در خیابان ارم به سمت حرم بانوی کرامت نزدیک میشدم، مردی ۵۰ ساله از کنارم رد شد و بنا به سنت نبوی بهش سلام کردم، جواب سلام داد و گفت حاج آقا روایتی برایم بخوان.
گفتم: اهل گفتن نیستم.
گفت: من برایت روایت بخوانم.
خیلی خوشم آمد؛ گفتم بخوان
خواند: امام علی فرموده: مَن رَضِيَ برِزقِ اللّه، لَم يَحزَن على ما فاتَهُ| هركه به روزى خدا خشنود باشد، براى آنچه از دستش رود اندوهگين نگردد.
ازش تشکر صمیمانهایی کردم
گفت: مهمان سفره امام علی بودیم
و ادامه داد: حاج آقا میدونی این روایت چرا در ذهنم مانده؟
گفتم: بفرمایید
گفت: سال ۹۲ ورشکسته شدم و تمام داراییم رفت، مشکل عجیب روحی و روانی گرفتم و کارم شده بود دکتر رفتن تا اینکه مسیرم به نجف خورد و در حرم، حاج اقای کاروان یک روایت به صورت اتفاقی از کاشیهای حرم خواند و ترجمه کرد و همین روایت بود؛ بعدش حالم به برکت این روایت خوب شد.
و گفت: از اون سال همیشه پناهگاهم حرم ائمه هست
و رفت...
گاهےٖ؛ چند خط...
سعیدحاجےٖعلےٖ | عضو شوید👇
✏️@chand_khat