eitaa logo
چند کلام حرف حساب !؟
3.2هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
35.4هزار ویدیو
167 فایل
﷽ 👈گلچین اخبار و مطالب ناب خبری ✅ تماس با مدیر: @ فعلا مقدور نمیباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 | کلمات می‌توانند کشنده باشند؛ قبل از نوشتن، فکر کنید ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ 🔻 اخبار فوری و جنجالی و سیاسی 👇 Join🔜 @chandkalam http://eitaa.com/joinchat/3970498560C6174df1b40
🔆 ✍ پیام امام رضا علیه‌السلام به ما شیعیان 🔻شیخ مفید در کتاب خویش، پیام جامع، آموزنده و جالبی از امام رضا علیه‌السلام را آورده است. ▪️امام این پیام را به وسیله حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام به شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم‌السلام فرستاده‌اند. 🔻متن پیام به این شرح است: 🔅بسم الله الرحمن الرحیم ▪️ای عبدالعظیم! سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو در دل‌های خویش برای شیطان راهی نگشایند. ▪️و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پر معنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی‌فایده فراخوان. ▪️و به صله‌رحم و رفت‌وآمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه باهم دعوت کن، چراکه این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر اولیای اوست. ▪️دوستان ما نباید فرصت‌های گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند. ▪️من با خود عهد کرده‌ام که هرکس مرتکب این‌گونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند، از خدا بخواهم که او را به سخت‌ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز این‌گونه افراد از زیانکاران خواهند بود. ▪️به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز آن‌هایی که بدو شرک ورزند یا یکی از دوستان ما را برنجانند یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد. ▪️اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد. جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود. ▪️اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت نیز بی‌بهره خواهند بود و من از این لغزش‌ها به خدا پناه می‌برم. 📚 اختصاص، شیخ مفید، صفحه ۲۴۱
🔆 ✍️ چه اهمیتی دارد که بدنمان کجا خاک شود 🔹عارفی را گفتند: بدن ما به چه مانَد؟ 🔸گفت: باید بدن ما شبیه به یک بیل باشد که تا ۴۰سالگی دنیای خود و فرزندان خود می‌سازد و بعد از آن، دنیای خود در سرای دیگر را (با کار نیک) می‌سازد. 🔹گفتند: آیا از مرگ نمی‌هراسی؟ 🔸گفت: اگر بنای خود را در سرای دیگر ساخته باشم، دیگر بیل (بدنم) مرا چه کاری آید؟! چون هیچ‌کس بعد از ساختن خانه‌اش بیل را داخل ‌اتاق نمی‌گذارد و نیازی به بیل ندارد. 🔹اگر خانۀ خود در سرای دیگر با بیل وجودم در دنیا ساخته باشم از این‌که این بیل (تن) را کجا بیندازند (خاک سپارند) مرا ملالی نیست. ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ 🔻 اخبار فوری و جنجالی و سیاسی 👇 Join🔜 @chandkalam http://eitaa.com/joinchat/3970498560C6174df1b40
🔆 ✍️ به آنچه می‌دانی، عمل کن 🔹روزی دوستی قدیمی، عارف بزرگی را در نماز عید فطر دید. 🔸پس از احوالپرسی و خوش‌وبش از عارف پرسید: ای شیخ، ما هم‌کلاس و هم‌مکتب بودیم؛ هر آنچه تو خواندی، من هم خواندم. استادمان نیز یکی بود، حال تو چگونه به این مقام رسیدی و من چرا مثل تو نشدم؟ 🔹عارف گفت: تو هرچه شنیدی؛ اندوختی و من هرچه خواندم؛ عمل کردم. ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ 🔻 اخبار فوری و جنجالی و سیاسی 👇 Join🔜 @chandkalam http://eitaa.com/joinchat/3970498560C6174df1b40
🔆 گاهی یک حرکت کوچک می‌تواند دنیای بزرگ یک نفر را عوض کند جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی با لباس ژنده و پر گردوخاک و دست‌و‌صورت کثیف و خسته و کوفته به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. جلوی یک مغازه میوه‌فروشی ایستاد و به پرتقال‌های بزرگ و تازه خیره شد، اما بی‌پول بود. به‌خاطر همین دودل بود که پرتقال را به‌زور از میوه‌فروش بگیرد یا آن را گدایی کند. دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می‌کرد که به یک‌باره پرتقالی را جلوی چمشش دید. بی‌اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوه‌فروش گرفت. میوه‌فروش گفت: بخور نوش جانت، پول نمی‌خواهم. سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوه‌فروش ظاهر شد. این دفعه بی‌آنکه کلمه‌ای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت. فراری دهان خود را باز کرد. گویی می‌خواست چیزی بگوید. ولی نهایتاً در سکوت پرتقال‌ها را خورد و با شتاب رفت. آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می‌کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد. میوه‌فروش وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت، مات و متحیر شد. عکس همان مردی بود که با لباس‌های ژنده از او پرتقال مجانی می‌گرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی به‌عنوان جایزه تعیین کرده بودند. میوه‌فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس‌ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند. سه‌چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه‌فروشی ظاهر شد. با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود. او به اطراف نگاه کرد. گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود. دکه‌دار و پلیس‌ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیرنظر داشتند. او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگه‌داشتن دو دست خود، به‌راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر شد. موقعی که داشتند او را می‌بردند زیر گوش میوه‌فروش گفت: آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان. سپس لبخندزنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد. میوه‌فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد. در صفحه پشتش چند سطر دست‌نویس را دید که نوشته بود: من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایان‌دادن به زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم، نیک‌دلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیداکردن من، جبران زحمات تو باشد. ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ 🔻 اخبار فوری و جنجالی و سیاسی 👇 Join🔜 @chandkalam http://eitaa.com/joinchat/3970498560C6174df1b40