eitaa logo
🇾🇪🇵🇸🇮🇷🇮🇶🇱🇧 کانال کمیل
29.1هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
15.1هزار ویدیو
485 فایل
فی الواقع خداوند اِند لطافت اِند بخشش اند بیخیال شدن اند چشم پوشی و اِند رفاقت است فقط کافی است بخواهی به سمت او حرکت کنی ادمین اصلی تبادل و تبلیغ @tabligh_tabadol ادمین دوم تبادل و تبلیغ @Admincahanel ارتباط با خودم ✍️ @seyedkomeil
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸هدف اغتشاشات اخیر بی ثبات کردن کشور بود حجت الاسلام طائب، مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران: 🔸اغتشاشات اخیر فقط با هدف بی ثباتی کشور رقم خورد. 🔸سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا اعلام کردند در موضوع اغتشاشات اخیر کشور ما، با شکست مواجه شدند. 🔸آمریکایی‌ها می‌خواستند با این کار، حرکت پیشرانی که با روی کار آمدن دولت جدید در کشور شکل گرفته را زمین بزنند و مسئولین را از انجام امورات اصلی خود غافل کنند. به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
♦️ پلتفرم های داخلی فروش کالا بیش از ۳۰ درصد افزایش ترافیک داشته اند/ حال کسب و کارهای اینترنتی رو به بهبود است لیائی، مدیرعامل شرکت ملی پست ایران: 🔹 بسیاری از کسب و کارها به پلتفرم های داخلی مهاجرت کرده اند، درآمد و ترافیک پست در آبان ماه سال جاری افزایش داشته است. 🔹 براساس قراردادهایی که پست با پلتفرمهای داخلی برای جابجایی مرسولات آنان دارد به طور متوسط بیش از ۳۰ درصد افزایش ترافیک داشته اند. 🔹درآمد شرکت ملی پست و ترافیک مرسولات در آبان ماه نسبت به مهر ماه سال جاری به ترتیب ۲۷ و ۱۶ درصد افزایش داشته است. 🔹بخشی زیادی از لجستیک و جابجایی کالاهای فروخته شده توسط کسب و کارهای اینترنتی از طریق پست انجام می شود؛ وضعیت ترافیک و درآمد پست شاخص مناسبی برای نشان دادن وضعیت کسب و کارهای اینترنتی است. 🔹افزایش ترافیک مرسولات و همچنین درآمد شرکت پست در یک ماه گذشته نشان می دهد که حال کسب و کارهای اینترنتی رو به بهبود است. 🔹۲۵۶ میلیون مرسوله توسط پست در سال گذشته جابجایی داشته ایم و در سال جاری پیش بینی کرده ایم که بتوانیم ۳۰۰ میلیون مرسوله را جابجا کنیم. به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
♦️۲۳ کشته در انفجار مدرسه سمنگان 🔹الجزیره خبر داده در پی انفجار در یک مدرسه دینی به‌نام الجهادی در سمنگان افغانستان، ۲۳ نفر کشته و ۳۰ نفر دیگر مجروح شده‌اند. 🔹طالبان تاکنون در مورد این رویداد چیزی نگفته‌اند./فارس به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
اعضای شبکه اراذل و اوباش مرتبط با سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی به اعدام محکوم شدند 🔹 خردادماه سال جاری بود که روابط عمومی کل سپاه، از دستگیری شبکه‌ا‌ی از اراذل و اوباش مرتبط با سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی خبر داد. 🔹 این شبکه با هدایت سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، اقدام به سرقت و تخریب اموال شخصی و عمومی، آدم ربایی و اخذ اعترافات ساختگی از طریق شبکه اراذل و اوباش میکرد که در نهایت اعضای آن با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و وزارت اطلاعات دستگیر شدند. 🔹 اعضای این باند، با هدایت افسران اطلاعاتی رژیم صهیونیستی با تهیه سلاح جنگی اقدام به آدم ربایی کرده و دستمزد خود را بصورت ارز دیجیتال دریافت کرده بودند. 🔹 براساس رای نهایی صادره از سوی دیوان عالی کشور، متهمان ردیف اول تا چهارم پرونده، به نام‌های حسین اردوخانزاده، شاهین ایمانی محمودآباد، میلاد اشرفی آتباتان و منوچهر شهبندی بجندی به جرم همکاری اطلاعاتی با رژیم صهیونیستی و آدم ربایی به اعدام محکوم شدند. به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️کاروان تیم ملی امشب وارد ایران می‌شود 🔹اعضای تیم ملی فوتبال ایران بعد از باخت شب گذشته مقابل آمریکا امشب از طریق فرودگاه امام خمینی (ره) وارد کشور می‌شوند./تسنیم به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
زینب همان کسی‌است‌، که در راه عفتش عباس می‌دهد نخ معجر‌ نمی‌دهد.!
ساعت ۴ صبحه. پسرم تب کرده و داشتم پاشویه میدادم. دارو های پیش پا افتاده سرماخوردگی، تب‌بر… کودکان هم که تا هفته پیش جیره بندی شده بود فعلا نایاب شده. ایران رو نمیگم، کانادارو عرض میکنم 🗣ایلجـــــان | EELJAAN
نکته روانشناسانه دقیق اغتشاشات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعترافات اوباش مرتبط با موساد که امروز اعدامشان قطعی شد به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
اگه دیشب یادتون رفته قسمت اول تقسیم رو بخونید امروز بخونید که امشب قسمت دوم رو میذاریم عقب نمونید رمان امنیتی تقسیم قسمت اول 🌷 https://eitaa.com/chanel_komeil/16296 رمان امنیتی تقسیم قسمت دوم 🌷 https://eitaa.com/chanel_komeil/16466 رمان امنیتی تقسیم قسمت سوم 🌷 https://eitaa.com/chanel_komeil/16617
این سه قسمت رو اگر نخونید بخونید که امشب بریم برای قسمت چهارم فعلا که بابک برای فرار از کشور داره راه خطرناکی رو میره ، بانک آتیش زدن تو اغتشاشات همانا و به کوه و بیابون دچار شدن همانا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نقل بیشرفیه وطن فروشاست! از کودتای ۲۸ مرداد تا ۴۳ سال جنگ، تحریم‌های مختلف(حتی دارو) و فشارهای بین المللی و تروریسم اقتصادی و... نشدین واسه اینایی که براشون رقصیدین؟ به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
▫️تو سرما داشت با مادرش میوه می‌فروخت گفتم سخت نیست مادرت رو با خودت همه جا می‌بری؟ گفت برادر و خواهرم ول کردن و رفتن، گفتم ننه خودم یه تنه تا آخر عمر نوکریت رو می‌کنم؛ الانم نمی‌ذارم یه لحظه ازم جدا بشه... پ.ن دیگه برام یقینی شده که معرفت به تحصیلات ارتباط مستقیم نداره شاید تاثیر داشته باشه اما .... به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صف طولانی کامیون‌داران در مرز مهران برای خروج از کشور قابل توجه افراد متوهمی که میگن کامیون‌داران ایران اعتصاب کردند به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
‼️وقتی "زن هرزگی آزادی" تان مثل بختک روی زندگی خودتان خواهد افتاد..! ⭕️و البته اینقدر وقاحت دارید که مسوولیت عمل خودتون رو هم بعهده نمیگیرید 😐 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
یه نفر به من گفت برای بازی امشب ایران و آمریکا آیه ۹۵ سوره حجر (( انا کفیناک مستهزئین )) رو بخون من هم در کنار دیگر ذکر هام اینو مکرر می‌خوندم ، بعد از باخت گفتم خدایا چرا ما باید ببازیم ؟ تا اینکه معنی آیه ای که مکرر می‌خوندم رو به یاد آوردم (( قطعا ما برای تو کافی هستیم از ( شر ) مسخره کنندگان )) وقتی خدا کافیست چرا باید دنبال برد توی یه بازی باشیم ؟ پ.ن اینم حرفیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اگر هنوز برایتان شادی برخی ایرانیان پس از برد آمریکا مقابل ایران قابل هضم نیست توجه شما را به ویدیو زیر جلب می کنیم شینزو آبه نخست وزیر سابق ژاپن در سنای آمریکا از آمریکایی ها بابت کشته شدن چند آمریکایی توسط ارتش این کشور در جنگ جهانی دوم عذرخواهی می کند آن هم وقتی آمریکا فقط در دو بمباران اتمی در ژاپن 220 هزار شهروند ژاپنی را قتل عام کرد و هیچ گاه بابت این جنایت عذرخواهی هم نکرد! بردگان استعمار نوین غرب و آمریکا حاضرند وطن خودشان را برای شادی آمریکا و غرب به صورت رایگان بفروشند
👤 طبق آمار هرساله حدود 50 میلیارد دلار انواع اختلاس و دزدی توسط کارکنان در کسب و کارهای آمریکایی رخ میده که 33% اختلاس کنندگان در بخشهای مالی شرکتها هستند 28% زن و 72%هم مرد این صرفا بخشی از اطلاعاتیه که از دید ما پنهان مانده یا نخواستند که ببینیم به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی علیرضا جهانبخش در بین دو نیمه بازی ایران و آمریکا دست مادرش را می‌بوسد به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت چهارم»» ساعت 8 صبح- ایستگاه پرستاری سه نفر با کت و شلوار و با رفتاری خیلی خشک و رسمی وارد بیمارستان شدند و مستقیم سراغ ایستگاه پرستاری رفتند. مرد اول: خسته نباشید. پرستار: میتونم کمکتون کنم؟ مرد اول: حادثه تصادف دیشب ... میخوام لیست اسامی و کسانی که زنده موندند را ببینم. پرستار: جناب لطفا کارت شناسایی! مرد اول: بله. حتما. (کارتش را از بغل کتش درآورد و نشان داد) پرستار: ممنون. این از لیست (یک برگه اسامی را به اون مرد نشون داد.) با من بیایید. پرستار به همراه سه مرد پشت درِ بخشی که حادثه دیده ها خوابیده بودند ایستادند. هر سه مرد با دقت به همه افراد نگاه کردند. مرد دوم: شما با اینا هم صحبت شدید؟ پرستار: من تازه اومدم. شیفتم تازه شروع شده. مرد دوم: ما دنبال یه ایرانی میگردیم. پرستار: نمیدونم. ولی تا ده دقیقه دیگه که تست پزشک شیفت صبح تمام شد، میتونید برید داخل و چک کنید. دکتر در حال تست تصادفی ها بود و پس از معاینه، مطالبی در خلاصه وضعیت هر یک از آنها مینوشت. وقتی به تخت آخری که تخت بابک بود رسید، چند لحظه ایستاد و به چهره بابک زل زد. یکی از آن سه مرد از پشت درب شیشه ای، در حال دقت در احوالِ پزشک و نفرِ آخر بود. تا اینکه پزشک تصمیم گرفت پرده را بکشد و یکی از پرستارها با صدای بلند به یکی از همکارانش چیزی گفت و آن همکار با آمپولی به آن طرف پرده رفت. مردی که از بیرون داشت میپایید، احساس کرد خیلی چیز خاصی نیست و به خاطر همین به بقیه بیماران توجه کرد و کلا حواسش پرت شد. وقتی پزشک کارش تمام شد، به همراه پرستار از آن بخش خارج شدند و به سایر بخش ها سر زدند. پرستاری که آن سه مرد را همراهی میکرد، در را باز کرد و آن سه مرد را به داخل بخش راهنمایی کرد. آنها مستقیم به سراغ تصادفی ها رفتند و نفر به نفر آنها را چک کردند. وقتی مشغول بودند و آرام آرام جلو می آمدند، یکی از آنها متوجه خالی بودن تخت آخر شد. فورا گفت: تخت آخر مگه پر نبود؟ پرستار: بله. یه نفر روی این تخت خوابیده بود. تا پرستار اینو گفت، هر سه نفرشون سراغ تخت رفتند و دیدند وقتی پرده کشیده شده بوده، کسی که روی تخت آخر خوابیده بوده از در کنار تخت به بیرون فرار کرده. مرد اول با عصبانیت: شما دو نفر از همین مسیر برین دنبالش. منم از در اصلی میرم. اینو گفت و هر سه نفرشون شروع به دویدن کردند. بابک که همچنان از درد رنج میبرد، در حال تند راه رفتن و دور شدن از ساختمان اصلی بیمارستان بود. به طرف پارکینگ رفت. یکی دو تا در ماشین را امتحان کرد اما دید قفل هستند و سراغ یکی دو تای دیگه رفت. کسی که پشت یکی از مانیتورهای اتاق کنترل بیمارستان بود، بیسیم را برداشت و از پشت بیسیم به مرد اول گفت: قربان تو محوطه نمیبینمش. شاید پارکینگ باشه. مرد اول گفت: خب دوربین های پارکینگ رو چک کن. اتاق کنترل جواب داد: متاسفانه دوربین طبقه منفی یک ندارم. بابک در طبقه منفی یک، در حال تست همه ماشین ها بود. درِ هیچ کدومش باز نبود. تا اینکه بابک دید یک ماشین در حال روشن شدن هست و خانم جوانی پشت فرمون نشسته. فورا به طرفش رفت و سلام و حال و احوال کرد و گفت: خانم حاضرید به کسی که پول خرج و مخارج بیمارستانشو نداره و داره فرار میکنه، کمک کنید؟ حاضرید به کسی که مادر مریض و خواهرش تو خونه منتظرش هستن و چشمشون به در دوختن که داداششون برگرده، کمک کنین؟ دختره که معلوم بود زبون بابک رو فهمیده و در عین حال شوکه شده، آب دهنش قورت داد و یه نگا به سر تا پای بابک کرد. بابک متوجه به هم ریختگی ظاهرش شد و گفت: خانم اگه خدایی نکرده من مجرم و یا متهم بودم، الان باید به دستم دستنبد باشه و به پاهام هم زنجیر بسته باشند. ببینید هیچ دستنبد و زنجیری از من آویزون نیست. لحظات برای بابک به کندی میگذشت و سه نفری که دنبالش بودند در حال نزدیک شدن به درب اصلیِ پارکینک بودند. چون خیلی تند تند دویده بودند، نفس نفس میزدند و عصبانی به نظر میرسیدند. بابک که دلهره گرفته بود و صداش داشت میلرزید به دختره التماس میکرد و میگفت: خانم شما عکس یه آقایی رو از آیینه ماشینتون آویزون کردین و معلومه که خیلی دوستش دارین. مثل خواهر من. خواهر منم عکس منو انداخته تو گردنیش و الان منتظرمه. ازتون خواهش میکنم به من اعتماد کنین و فقط تا اون طرف دیوار بیمارستان منو ببرید. همین. دختره که واقعا آچمز شده بود و حرفش نمیومد، نگاهی به عکس مردی که عکسش آویزون کرده بود انداخت و یه نگا به بابک کرد و گفت: مگه خرجت چقدر میشه؟ کلّ خرج و مخارجت با من. https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
ماشینشو خاموش کرد وخواست که از ماشین پیاده بشه و بابک را ببره که ادای دین کنه که یهو بابک متوجه شد اون سه نفر که به پارکینگ و طبقه همکف رسیده بودند در حال بررسی همه کنج و گوشه های پارکینگ هستند و فاصله و صداشون به بابک در حال نزدیک تر شدنه و الانه که بیان طبقه منفی یک. بابک با صدای آهسته و تهِ گلو، به التماس افتاد: خانم من از دستشون فرار کردم. حتی اگه شما مخارج منو بدید بازم اونا دست از سر من بر نمیدارن و تحویل پلیسم میدن. شما که دوس ندارین هم پول بهشون بدید و هم من گرفتارشون بشم. اون سه نفر، مثل سگِ پاسوخته همه جای طبقه هم کف پارکینگو گشتند. اثری از بابک پیدا نکردند. رییسشون گفت: بریم منفی1 . دختره که هم دلش سوخته بود و هم نمیتونست اعتماد کنه، دستی به موهاش کشید و دور و برشو نگاه انداخت و گفت: اول باید ببینم چیزی باهات نباشه. چاقو... تفنگ... پول زیاد ... چه میدونم ... از این چیزا دیگه... بابک: خانم من مسلمونم ... اگه به قرآن اعتقاد داری، به قرآن چیزی همرام نیست. اصلا بیا ... بفرما منو بگرد ... هر چی پیدا کردی مال خودت ... تفنگم کو؟ چاقوم کجا بود؟ پول چیه؟ صدای پای دو سه نفر اومد که دارن تند تند پله ها را سپری میکنن و به طبقه پایین میان. بابک که دیگه فقط گریه نمیکرد با حالت بیچارگی گفت: خانم اگه تو هم مسلمونی، به قرآن قسمت دادم. من اگه آزاری داشتم، الان بهترین موقعیت بود که به شما آسیب بزنم و بزنم به چاک. لطفا کمکم کنید. خدا شوهرتو که عکسش تو ماشینت هست برات نگه داره. دختره که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود قبول کرد و گفت: به شرطی که تا به خیابون اصلی رسیدم، بپری پایین و بری رد کارت. باشه؟ بابک تا چراغ سبزو از دختره شنید، دست دختره رو گرفت و به طرف ماشین هدایت کرد تا بشینه تو ماشین. گفت: چشم خانم. چشم. فقط لطفا سریع تر. لطفا دکمه صندوق بزنین تا بخوابم تو صندوق. دختره هم دکمه صندوق رو زد و بابک در یک چشم به هم زدن، پرید داخل صندوق و در را بست. دختره یه کم خودشو مرتب کرد و سوییچ انداخت و ماشینو روشن کرد و راه افتاد. اون سه نفر رسیده بودند به طبقه منفی یک و داشتن میگشتند و همه جا را چک میکردند که متوجه روشن شدن ماشین شدند. سه نفرشون ایستادند در مسیر ماشین تا ببینند چه کسی رانندش هست. هر سه نفرشون دستشون گذاشته بودند کنارکمرشون تا اگه لازم شد، فورا اسلحه بکشند. بابک که تو صندوق عقب ماشین بود و داشت میلرزید، یادش افتاد که محمد بهش گفته بود: ما وقتی نامزد بودیم و قرار نبود دوستام فعلا متوجه بشن که مَحرم شدیم و فقط خانواده ها و اقوام خبر داشتند، وقتی میخواستیم از خونه بیاییم بیرون خیلی استرس داشتم. تا اینکه یه شب رفتم پیش یکی از طلبه هایی که قبلا باهاش همکلاس بودم و مشکلمو بهش گفتم. اونم اول کلی خندید. اما بعدش گفت «یه چیزی یادت میدم که اگه بخونی، نه کسی تو رو میبینه و نه کسی اونو میبینه. حتی شک هم نمیکنن.» بعدش گفت کلمه کلمه باهام تکرار کن که یاد بگیری « وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا ...» بابک صدای دندانهاش رو کنترل کرد و با خودش جملاتی را زمزمه میکرد: وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ... چشماشو بسته بود و میلرزید و دندوناش به هم فشرده بود و این جملات را از تهِ دل میخوند. لحظاتی بعد، احساس کرد ماشین توقف کرد. نفسش بند اومد. تپش قلبش رفت بالا. تا اینکه دید درِ صندوق عقب باز شد و نور زیادی با شدت هر چه تمامتر به صورتش خورد. هوا و اکسیژن زیادی بهش رسید و یه نفس عمیق کشید و خیالش آسوده شد. وسط نور خورشید دید دختره با موهای پریشون که داشت باد میبرد ایستاده و سایه اش افتاده رو صورت بابک. دختره نگاهی به چهره عرق کرده بابک کرد و گفت: نمیدونم چرا اونا حتی به ما نگاه نکردند و راحت از کنارشون رد شدیم؟ تو واقعا بیچاره و ندار هستی؟ راستشو بگو! بابک در حال خارج شدن از صندوق بود که لبخندی زد و سری تکون داد و گفت: خانم الهی خیر ببینید. الهی از شوهر و خانوادتون به جز خوش و خوبی نبینید. دعام همیشه پشت سرتونه. دختره لبخندی زد و گفت: من شوهر ندارم. اون بابامه. بابک گفت: حالا هر کی. ببخشید جسارت شد. دختره پرسید: جایی داری بری؟ صبحونه خوردی؟ ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓    🌱 ایتا 🌱 https://eitaa.com/chanel_komeil 🌹 روبیکا 🌹 https://rubika.ir/chanel_komeil ┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا