فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اگر هنوز برایتان شادی برخی ایرانیان پس از برد آمریکا مقابل ایران قابل هضم نیست توجه شما را به ویدیو زیر جلب می کنیم
شینزو آبه نخست وزیر سابق ژاپن در سنای آمریکا از آمریکایی ها بابت کشته شدن چند آمریکایی توسط ارتش این کشور در جنگ جهانی دوم عذرخواهی می کند آن هم وقتی آمریکا فقط در دو بمباران اتمی در ژاپن 220 هزار شهروند ژاپنی را قتل عام کرد و هیچ گاه بابت این جنایت عذرخواهی هم نکرد!
بردگان استعمار نوین غرب و آمریکا حاضرند وطن خودشان را برای شادی آمریکا و غرب به صورت رایگان بفروشند
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#برای_ایران
👤 طبق آمار هرساله حدود 50 میلیارد دلار انواع اختلاس و دزدی توسط کارکنان در کسب و کارهای آمریکایی رخ میده که 33% اختلاس کنندگان در بخشهای مالی شرکتها هستند 28% زن و 72%هم مرد
این صرفا بخشی از اطلاعاتیه که از دید ما پنهان مانده یا نخواستند که ببینیم
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی علیرضا جهانبخش در بین دو نیمه بازی ایران و آمریکا دست مادرش را میبوسد
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت چهارم»»
ساعت 8 صبح- ایستگاه پرستاری
سه نفر با کت و شلوار و با رفتاری خیلی خشک و رسمی وارد بیمارستان شدند و مستقیم سراغ ایستگاه پرستاری رفتند.
مرد اول: خسته نباشید.
پرستار: میتونم کمکتون کنم؟
مرد اول: حادثه تصادف دیشب ... میخوام لیست اسامی و کسانی که زنده موندند را ببینم.
پرستار: جناب لطفا کارت شناسایی!
مرد اول: بله. حتما. (کارتش را از بغل کتش درآورد و نشان داد)
پرستار: ممنون. این از لیست (یک برگه اسامی را به اون مرد نشون داد.) با من بیایید.
پرستار به همراه سه مرد پشت درِ بخشی که حادثه دیده ها خوابیده بودند ایستادند. هر سه مرد با دقت به همه افراد نگاه کردند.
مرد دوم: شما با اینا هم صحبت شدید؟
پرستار: من تازه اومدم. شیفتم تازه شروع شده.
مرد دوم: ما دنبال یه ایرانی میگردیم.
پرستار: نمیدونم. ولی تا ده دقیقه دیگه که تست پزشک شیفت صبح تمام شد، میتونید برید داخل و چک کنید.
دکتر در حال تست تصادفی ها بود و پس از معاینه، مطالبی در خلاصه وضعیت هر یک از آنها مینوشت. وقتی به تخت آخری که تخت بابک بود رسید، چند لحظه ایستاد و به چهره بابک زل زد.
یکی از آن سه مرد از پشت درب شیشه ای، در حال دقت در احوالِ پزشک و نفرِ آخر بود. تا اینکه پزشک تصمیم گرفت پرده را بکشد و یکی از پرستارها با صدای بلند به یکی از همکارانش چیزی گفت و آن همکار با آمپولی به آن طرف پرده رفت.
مردی که از بیرون داشت میپایید، احساس کرد خیلی چیز خاصی نیست و به خاطر همین به بقیه بیماران توجه کرد و کلا حواسش پرت شد.
وقتی پزشک کارش تمام شد، به همراه پرستار از آن بخش خارج شدند و به سایر بخش ها سر زدند.
پرستاری که آن سه مرد را همراهی میکرد، در را باز کرد و آن سه مرد را به داخل بخش راهنمایی کرد. آنها مستقیم به سراغ تصادفی ها رفتند و نفر به نفر آنها را چک کردند.
وقتی مشغول بودند و آرام آرام جلو می آمدند، یکی از آنها متوجه خالی بودن تخت آخر شد. فورا گفت: تخت آخر مگه پر نبود؟
پرستار: بله. یه نفر روی این تخت خوابیده بود.
تا پرستار اینو گفت، هر سه نفرشون سراغ تخت رفتند و دیدند وقتی پرده کشیده شده بوده، کسی که روی تخت آخر خوابیده بوده از در کنار تخت به بیرون فرار کرده.
مرد اول با عصبانیت: شما دو نفر از همین مسیر برین دنبالش. منم از در اصلی میرم.
اینو گفت و هر سه نفرشون شروع به دویدن کردند.
بابک که همچنان از درد رنج میبرد، در حال تند راه رفتن و دور شدن از ساختمان اصلی بیمارستان بود. به طرف پارکینگ رفت. یکی دو تا در ماشین را امتحان کرد اما دید قفل هستند و سراغ یکی دو تای دیگه رفت.
کسی که پشت یکی از مانیتورهای اتاق کنترل بیمارستان بود، بیسیم را برداشت و از پشت بیسیم به مرد اول گفت: قربان تو محوطه نمیبینمش. شاید پارکینگ باشه.
مرد اول گفت: خب دوربین های پارکینگ رو چک کن.
اتاق کنترل جواب داد: متاسفانه دوربین طبقه منفی یک ندارم.
بابک در طبقه منفی یک، در حال تست همه ماشین ها بود. درِ هیچ کدومش باز نبود. تا اینکه بابک دید یک ماشین در حال روشن شدن هست و خانم جوانی پشت فرمون نشسته.
فورا به طرفش رفت و سلام و حال و احوال کرد و گفت: خانم حاضرید به کسی که پول خرج و مخارج بیمارستانشو نداره و داره فرار میکنه، کمک کنید؟ حاضرید به کسی که مادر مریض و خواهرش تو خونه منتظرش هستن و چشمشون به در دوختن که داداششون برگرده، کمک کنین؟
دختره که معلوم بود زبون بابک رو فهمیده و در عین حال شوکه شده، آب دهنش قورت داد و یه نگا به سر تا پای بابک کرد. بابک متوجه به هم ریختگی ظاهرش شد و گفت: خانم اگه خدایی نکرده من مجرم و یا متهم بودم، الان باید به دستم دستنبد باشه و به پاهام هم زنجیر بسته باشند. ببینید هیچ دستنبد و زنجیری از من آویزون نیست.
لحظات برای بابک به کندی میگذشت و سه نفری که دنبالش بودند در حال نزدیک شدن به درب اصلیِ پارکینک بودند. چون خیلی تند تند دویده بودند، نفس نفس میزدند و عصبانی به نظر میرسیدند.
بابک که دلهره گرفته بود و صداش داشت میلرزید به دختره التماس میکرد و میگفت: خانم شما عکس یه آقایی رو از آیینه ماشینتون آویزون کردین و معلومه که خیلی دوستش دارین. مثل خواهر من. خواهر منم عکس منو انداخته تو گردنیش و الان منتظرمه. ازتون خواهش میکنم به من اعتماد کنین و فقط تا اون طرف دیوار بیمارستان منو ببرید. همین.
دختره که واقعا آچمز شده بود و حرفش نمیومد، نگاهی به عکس مردی که عکسش آویزون کرده بود انداخت و یه نگا به بابک کرد و گفت: مگه خرجت چقدر میشه؟ کلّ خرج و مخارجت با من.
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
ماشینشو خاموش کرد وخواست که از ماشین پیاده بشه و بابک را ببره که ادای دین کنه که یهو بابک متوجه شد اون سه نفر که به پارکینگ و طبقه همکف رسیده بودند در حال بررسی همه کنج و گوشه های پارکینگ هستند و فاصله و صداشون به بابک در حال نزدیک تر شدنه و الانه که بیان طبقه منفی یک.
بابک با صدای آهسته و تهِ گلو، به التماس افتاد: خانم من از دستشون فرار کردم. حتی اگه شما مخارج منو بدید بازم اونا دست از سر من بر نمیدارن و تحویل پلیسم میدن. شما که دوس ندارین هم پول بهشون بدید و هم من گرفتارشون بشم.
اون سه نفر، مثل سگِ پاسوخته همه جای طبقه هم کف پارکینگو گشتند. اثری از بابک پیدا نکردند. رییسشون گفت: بریم منفی1 .
دختره که هم دلش سوخته بود و هم نمیتونست اعتماد کنه، دستی به موهاش کشید و دور و برشو نگاه انداخت و گفت: اول باید ببینم چیزی باهات نباشه. چاقو... تفنگ... پول زیاد ... چه میدونم ... از این چیزا دیگه...
بابک: خانم من مسلمونم ... اگه به قرآن اعتقاد داری، به قرآن چیزی همرام نیست. اصلا بیا ... بفرما منو بگرد ... هر چی پیدا کردی مال خودت ... تفنگم کو؟ چاقوم کجا بود؟ پول چیه؟
صدای پای دو سه نفر اومد که دارن تند تند پله ها را سپری میکنن و به طبقه پایین میان.
بابک که دیگه فقط گریه نمیکرد با حالت بیچارگی گفت: خانم اگه تو هم مسلمونی، به قرآن قسمت دادم. من اگه آزاری داشتم، الان بهترین موقعیت بود که به شما آسیب بزنم و بزنم به چاک. لطفا کمکم کنید. خدا شوهرتو که عکسش تو ماشینت هست برات نگه داره.
دختره که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود قبول کرد و گفت: به شرطی که تا به خیابون اصلی رسیدم، بپری پایین و بری رد کارت. باشه؟
بابک تا چراغ سبزو از دختره شنید، دست دختره رو گرفت و به طرف ماشین هدایت کرد تا بشینه تو ماشین. گفت: چشم خانم. چشم. فقط لطفا سریع تر. لطفا دکمه صندوق بزنین تا بخوابم تو صندوق.
دختره هم دکمه صندوق رو زد و بابک در یک چشم به هم زدن، پرید داخل صندوق و در را بست. دختره یه کم خودشو مرتب کرد و سوییچ انداخت و ماشینو روشن کرد و راه افتاد.
اون سه نفر رسیده بودند به طبقه منفی یک و داشتن میگشتند و همه جا را چک میکردند که متوجه روشن شدن ماشین شدند.
سه نفرشون ایستادند در مسیر ماشین تا ببینند چه کسی رانندش هست. هر سه نفرشون دستشون گذاشته بودند کنارکمرشون تا اگه لازم شد، فورا اسلحه بکشند.
بابک که تو صندوق عقب ماشین بود و داشت میلرزید، یادش افتاد که محمد بهش گفته بود: ما وقتی نامزد بودیم و قرار نبود دوستام فعلا متوجه بشن که مَحرم شدیم و فقط خانواده ها و اقوام خبر داشتند، وقتی میخواستیم از خونه بیاییم بیرون خیلی استرس داشتم. تا اینکه یه شب رفتم پیش یکی از طلبه هایی که قبلا باهاش همکلاس بودم و مشکلمو بهش گفتم. اونم اول کلی خندید. اما بعدش گفت «یه چیزی یادت میدم که اگه بخونی، نه کسی تو رو میبینه و نه کسی اونو میبینه. حتی شک هم نمیکنن.» بعدش گفت کلمه کلمه باهام تکرار کن که یاد بگیری « وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا ...»
بابک صدای دندانهاش رو کنترل کرد و با خودش جملاتی را زمزمه میکرد: وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ...
چشماشو بسته بود و میلرزید و دندوناش به هم فشرده بود و این جملات را از تهِ دل میخوند.
لحظاتی بعد، احساس کرد ماشین توقف کرد. نفسش بند اومد. تپش قلبش رفت بالا. تا اینکه دید درِ صندوق عقب باز شد و نور زیادی با شدت هر چه تمامتر به صورتش خورد. هوا و اکسیژن زیادی بهش رسید و یه نفس عمیق کشید و خیالش آسوده شد. وسط نور خورشید دید دختره با موهای پریشون که داشت باد میبرد ایستاده و سایه اش افتاده رو صورت بابک. دختره نگاهی به چهره عرق کرده بابک کرد و گفت: نمیدونم چرا اونا حتی به ما نگاه نکردند و راحت از کنارشون رد شدیم؟ تو واقعا بیچاره و ندار هستی؟ راستشو بگو!
بابک در حال خارج شدن از صندوق بود که لبخندی زد و سری تکون داد و گفت: خانم الهی خیر ببینید. الهی از شوهر و خانوادتون به جز خوش و خوبی نبینید. دعام همیشه پشت سرتونه.
دختره لبخندی زد و گفت: من شوهر ندارم. اون بابامه.
بابک گفت: حالا هر کی. ببخشید جسارت شد.
دختره پرسید: جایی داری بری؟ صبحونه خوردی؟
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
قسمت های چهارگانه رمان امنیتی تقسیم که تا امشب بارگذاری شده
رمان امنیتی تقسیم قسمت اول 🌷
https://eitaa.com/chanel_komeil/16296
رمان امنیتی تقسیم قسمت دوم 🌷
https://eitaa.com/chanel_komeil/16466
رمان امنیتی تقسیم قسمت سوم 🌷
https://eitaa.com/chanel_komeil/16617
رمان امنیتی تقسیم قسمت چهارم 🌷
https://eitaa.com/chanel_komeil/17011
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دیشب وضعیت شهر گوآنجو چین
تمرکز آمریکا روی اغتشاشات خیابانی
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴متهمین قتل شهید بسیجی ، از قساوت و جنایتی که مرتکب شدند میگویند
🔺برشی از جلسه دادگاه امروز بررسی شهادت روح الله عجمیان
در جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده شهادت سیدروحالله عجمیان چه گذشت؟/ متهم حسینی: به اندازه دو بند انگشت دو مرتبه چاقوی خود را به بدن شهید عجمیان فشار دادم و در مرتبه سوم کمی به داخل بدن وی وارد کردم/ متهم کرمی: بعد از اینکه سنگی به سر شهید زدم سه ضربه با مشت به سرش کوبیدم،وقتی وضعیت خلوت شد یک ضربه به شهید زدم و فرد دیگری با چاقو به دنده چپ شهید ضربه وارد کرد/متهم فرزام نیا: دو ضربه چاقو را به پیکر شهید از ناحیه پشت کتف راستش وارد کردم، یکی از ضربات به وی وارد شد و ضربه دوم هم به دست کسی که پیکر شهید را بر زمین میکشید اصابت کرد/ پس از وارد کردن ضربات چاقو فرار کردم.
غریب گیر آوردنت😭
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای ✌️
#ایران_قوی 🇮🇷
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢دعوت مادر شهید حججی به اجتماع دختران انقلاب فردا پنجشنبه ساعت15ورزشگاه شهید شیرودی
❤️😭همدردی مادر شهید حججی با مادر شهید آرمان علی وردی
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ کارنامه اقدامات سید ابراهیم رئیسی در یک سال اخیر چه بوده است؟
🔷 دستاوردهای دولت انقلابی را تبیین کنیم تا القائات دشمن و خناسان باطل شود
🔷 هشت سال خسارت سنگین دولت روحانی یک شبه و یک ساله قابل جبران نیست؛ این فیلم را همه جا نشر دهیم تا بخشی از اقدامات «اصحاب ما میتوانیم» روشن شود.
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
🔸آیت الله نوری همدانی: رهبر انقلاب با همان سیره و رویه حضرت امام انقلاب را در مقابل دشمنان حفظ کردند
🔹حضرت آیت الله نوری همدانی مرجع تقلید جهان اسلام در درس خارج خود در مسجد اعظم قم اسلام و فرهنگ تشیع، مردم و ولایت فقیه را سه رکن انقلاب اسلامی برشمردند و گفتند: ما معتقدیم هدایت جامعه بر عهده پیامبر، امام و قائم مقام امام است؛ یعنی یک فقیه جامع الشرائط و آیت الله خامنه ای بعد از امام با درایت و عقلانیت و تقوا و علمیت سی و چند سال این نظام را در مقابل دشمنان حفظ کرد.
🔹بعد از امام راحل حضرت آیت الله خامنه ای با همان سیره و رویه امام راحل این انقلاب را حفظ و حراست کرد که این کار کار آسانی نبود، هر روز دشمن با فتنه انگیزی و طرح نقشه های جدید و دسیسه های گوناگن سعی در ضربه زدن به انقلاب را داشته اما مدیریت و رهبری ایشان تمام این فتنه ها را خنثی کرد، امروز باید از رهبری پشتیبانی کرد.
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
زمینلرزهای ۵.۷ ریشتری در عمق ۱۶ کیلومتری زمین حوالی كنگ هرمزگان را لرزاند.
کانون اصلی زلزله هرمزگان در دریا بود/ خسارتی گزارش نشد
🔸️نامی، رئیس سازمان مدیریت بحران کشور در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان:
🔹️ساعت ۱۸:۴۷ دقیقه زمین لرزهای به قدرت ۵.۷ ریشتری در عمق ۱۶ کیلومتری زمین حوالی بندر کنگ شهرستان بندر لنگه را لرزاند.
🔹️اکنون ۵ تیم ارزیاب به منطقه زلزله زده اعزام شدند.
🔹️کانون اصلی زلزله در دریا بود و این زلزله در واقع در همان گسلی است که در تیرماه زلزله رخ داد و اکنون دوباره فعال شده است.
🔹️تا این لحظه هیچگونه خسارتی گزارش نشده است.
🚨شهادت یکی از سربازان امام زمان(عج) سپاه در سیستانوبلوچستان
صبح امروز احمد صالحی، از سربازان گمنام امام زمان(عج)، طی درگیری های شهر زاهدان در سیستانوبلوچستان به درجه رفیع شهادت رسید
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
❌ اونایی که میگن چرا مراجع موضع نمیگیرن
اینا چیه پس!؟👆
📸 مروری بر مواضع برخی از مراجع، بزرگان و نهادهای حوزوی در فتنهی اخیر
🔹این موارد، تنها بخشی از واکنشها و پیامهای حوزویان در رابطه با #اغتشاشات اخیر است.
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂