eitaa logo
💡روشنا
163 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
27 فایل
میخوای روشن بشی و دیگران رو روشن کنی بیا تو کانال روشنا🤗 کپی مطالب بدون لینک کانال آزاد به شرط صلوات بر محمد وآل محمد (ص) ارتباط با ادمین @Eghbal1969
مشاهده در ایتا
دانلود
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟چیکار کنیم تا عاقبت بخیر شویم؟ روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
در لحظه مرگ باورهای درونی انسان بیرون می‌ریزد! 🍀در لحظه‌ی فکر و خیلی کار نمی‌کند بلکه انسان بیرون می‌ریزد. اگر کسی درون دل او و باشد بیرون می‌ریزد. اگر درون دل او و باشد او هم بیرون می‌ریزد. مختصری از زندگی نامه مرحوم 🍀در هنگام مرگ دچار فراموشی شدیدی شده بودند. طوری که بسیاری از اصطلاحات علمی و فلسفه‌ها و قیل‌وقال‌های کلامی را فراموش کرده بودند. حتی رئیس بیمارستانی که ایشان در آن‌جا بستری بودند می‌گفتند اگر یک لیوان آب به دست ایشان می‌دادیم همین‌طور در دست خود نگاه می‌داشتند مگر اینکه به ایشان می‌گفتیم آن را بخورید. اما با این وجود برخی از بستگان ایشان می‌گفتند ما دیدیم در لحظات آخر لب ایشان تکان می‌خورد و گویی حرف می‌زنند. از ایشان سؤال کردیم که چکار می‌کنید؟ فرمودند تکلم. گفتیم تکلم با چه کسی؟ گفت با حضرت حق. این را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ کرده است. روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
12.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از شوخی‌هاش بیزارم! انگار شوخی‌هاش هم نیش داره! تیغ داره! تیزه! عیب از منه یا اون؟ روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
شاگردی از عابدی پرسید: را برایم توصیف کن؟ عابد گفت: اگر در زمینی که پر از و بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. گفت: در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است از کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند. روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅مقوله مهم دل شکستن های پر صدا در خواستگاری ها ولی ظاهرا شنیده نمیشه .... آقا و خانم محترم شرایط بپرسید قبل خواستگاری اگر مناسب معیارهاتون نبود اقدام نکنید...اگرم بین آشنایی متوجه برخی مسائل شدید ...نیاز نیست مستقیم با نیش و کنایه کنار بکشید محترم پایان بدید روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلیل بلای فردی 🔸 استاد عالی روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 وقتـی انقـلاب ڪردیـم خیـال ڪردیـم اسـلام حاڪم شـد و همــه چـی آرومــه ...❗️ روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رائفی پور چندسال قبل آمریکا، بخاطر تحریم دلاری ایران روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگرانی‌های مادرانه از انتشار تصاویر با پوشش‌های نامناسب روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت 118 از درماندگی و بیچارگی به خودم می‌پیچم. عروسک را فشار می‌دهم و می‌بویم: مغزم داره منفجر می‌شه... دارم دیوونه می‌شم. دلم می‌خواد همه‌چی همین‌جا تموم شه. کلا دنیا تموم شه... دیگه نمی‌تونم این حس مزخرف رو تحمل کنم... عروسک به بغل، روی تخت می‌نشینم. همراهم را درمی‌آورم و عکس عباس را باز می‌کنم. به چشمانش خیره می‌شوم و می‌گویم: من قهرمان نیستم، ولی قاتل هم نیستم. نمی‌خوام بمیرم، ولی نمی‌خوام کسی رو بکشم؛ مخصوصا اگه اون آدم، خواهر تو باشه... سیل اشک از چشمانم جاری می‌شود روی صورتم: ولی... ولی هیچ راهی ندارم... نمی‌خوام برم زندان... نمی‌خوام بمیرم... حتی اگه من عملیات رو انجام ندم... نیروی سایه‌م همه رو می‌کُشه... تو اگه زنده بودی... حتما یه راهی به ذهنت می‌رسید... با آستین، اشکم را پاک می‌کنم و بینی‌ام را بالا می‌کشم. انگشتم را در هوا تکان می‌دهم و تهدیدوار می‌گویم: اگه واقعا زنده‌ای، یه کاری بکن. من نمی‌دونم. کاری رو می‌کنم که بهم گفتن. تو یه کاری کن. الان وقتشه که ثابت کنی زنده‌ای. اگه واقعا زنده‌ای، باید یه بار دیگه نجاتم بدی. *** 🌾فصل ششم: شهریور دستم را می‌کوبم روی گوشی تا صدای زنگش قطع شود. پلک‌هایم به هم چسبیده‌اند. با فشار انگشتانم، چشمانم را باز می‌کنم. نور خورشید چشمم را می‌زند. مغزم هنوز خواب است؛ خودم هم دوست دارم باز هم بخوابم. دیشب یادم نیست کی خوابم برد. صفحه گوشی را می‌چرخانم رو به صورتم تا ببینم ساعت چند است. انگار شوک الکتریکی به بدنم وارد کرده باشند، با دیدن ساعت هشت و سه دقیقه صبح، از جا می‌پرم و محکم می‌کوبم روی لپم. حافظه‌ام کم‌کم بازیابی می‌شود و به عمق فاجعه پی می‌برم: من باید قبل از ساعت ده صبح بمب را وارد سالن کرده و از آن خارج شده باشم. تا آماده بشوم ده دقیقه طول می‌کشد، و تا برسم به سالن، بیست دقیقه... نباید طوری بروم و بیایم که مشکوک شوند. وای خدای من... آوید کنار تختم، یک یادداشت گذاشته: آریل جانم، هرچی صدات زدم بیدار نشدی. ببخشید که بدون تو رفتم. هر وقت بیدار شدی خودتو برسون. یعنی آوید هم رفته سالن همایش و حالا ناگزیرم به کشتنش؛ مگر این که یک معجزه اتفاق بیفتد. به عروسک نگاه می‌کنم و دندان‌قروچه می‌روم: اگه برای سحر بیدار شده بودم، می‌تونستم یه چیزی تو غذاش بریزم که نره همایش. دیگر فایده ندارد. از تخت پایین می‌پرم و با سرعتی دیوانه‌وار، دنبال لباس‌هایم و وسایلم می‌گردم. جوراب... مانتو... شلوار... صدای خودم را در ذهنم می‌شنوم: یعنی یه قاتل اینطوری لباس می‌پوشه؟ و خودم جوابش را می‌دهم: قاتل‌ها با بقیه متفاوت نیستن. ولی من با همه قاتل‌ها متفاوتم. چندنفر توی تاریخ تونستن سیصدنفر رو یه‌جا بکشن؟ ... ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi روشنا بپیوندید 👇👇👇 @chanelroshana