─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─
#داستان_آموزنده
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند...
پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر...
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم...
دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان ما را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!
و این یعنی عشق...
"دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره"
@channel_eshgh
🌹#داستان_آموزنده
مردی در کوهستان سفر میکرد که سنگ گران قیمتی را در رودخانهای پیدا کرد.
روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.
آن مرد کیف خود را باز کرد تا غذایش را با مسافر شریک شود.
مسافرِ گرسنه، سنگ قیمتی را در آن کیف دید و بسیار از آن خوشش آمد و پس از کمی درنگ از آن مرد خواست که آن را به او بدهد!
آن مرد بدون درنگ، سنگ را به او داد و از یکدیگر خداحافظی کردند.
مسافر از این که شانس به او رو کرده بود بسیار شادمان شد و از خوشحالى سر از پا نمىشناخت.
او مىدانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مىتواند راحت زندگى کند.
بعد از چند روز مسافر برای پیدا کردن آن مرد به راه افتاد؛ بالاخره او را یافت و سنگ را به پس داد و گفت:
خیلى فکر کردم! میدانم این سنگ چقدر با ارزش است،
ولی آن را به تو پس مىدهم با این امید که چیزى را به من دهی که از آن ارزشمندتر است!
آن مرد گفت چه چیزی؟!
مسافر گفت اگر مىتوانى، چیزی را به من بده که باعث شد چنان قدرتمند شوی که راحت از این سنگ دل بکنی و آن را به من ببخشی....
@channel_eshgh
🦋#داستان_آموزنده
مردی در کوهستان سفر میکرد که سنگ گران قیمتی را در رودخانهای پیدا کرد.
روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.
آن مرد کیف خود را باز کرد تا غذایش را با مسافر شریک شود.
مسافرِ گرسنه، سنگ قیمتی را در آن کیف دید و بسیار از آن خوشش آمد و پس از کمی درنگ از آن مرد خواست که آن را به او بدهد!
آن مرد بدون درنگ، سنگ را به او داد و از یکدیگر خداحافظی کردند.
مسافر از این که شانس به او رو کرده بود بسیار شادمان شد و از خوشحالى سر از پا نمىشناخت.
او مىدانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مىتواند راحت زندگى کند.
بعد از چند روز مسافر برای پیدا کردن آن مرد به راه افتاد؛ بالاخره او را یافت و سنگ را به پس داد و گفت:
خیلى فکر کردم! میدانم این سنگ چقدر با ارزش است،
ولی آن را به تو پس مىدهم با این امید که چیزى را به من دهی که از آن ارزشمندتر است!
آن مرد گفت چه چیزی؟!
مسافر گفت اگر مىتوانى، چیزی را به من بده که باعث شد چنان قدرتمند شوی که راحت از این سنگ دل بکنی و آن را به من ببخشی....
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🌷 مهمانی در تاریکی
مرد فقیري خدمت پیامبر (ص) رسید و گفت :بسـیار گرسـنه هسـتم و دسـتم به جایی نمی رسد. مرا سـیر کنید.
پیامبر اکرم (ص) او را به خانه همسرانش فرسـتاد. او رفت و دست خـالی برگشت، زیرا در خـانه آنهـا خـوراکی نبود که به او بدهنـد. شب فرا رسـید. رسول خـدا رو به اصحاب کرد و فرمود: چه کسی می تواند امشب این مرد گرسنه را مهمان کند؟
علی (ع) عرض کرد: یا رسول الله! من او را مهمان می کنم.
سپس او را به خانه اش برد و به فاطمه (س) گفت: دختر پیامبر! غذایی در خانه هست؟
فاطمه (س) جواب داد: آري، تنها به اندازه غذاي یک دختر بچه. لکن مهمان را بر او مقدم می داریم.
علی (ع) فرمود: فاطمه جان! دختر را بخوابان و چراغ را خاموش کن.
زهرا فرزندش را با زمزمه هاي پر مهر مادرانه، گرسـنه خواباند و سفره را پهن کرد و چراغ را خاموش. علی (ع) و فاطمه (س) در کنار سفره نشستند و در آن تاریکی، طوري دهان مبارکشان را تکان می دادند که مهمان خیال کند آنان نیز غذا می خورند.
مهمان با آن غذا سیر شد. آن شب علی و فاطمه (س) و کودکانش گرسنه خوابیدند. شب به پایان رسـید. وقت نماز صـبح، علی (ع) به محضـر پیامبر (س) رسـید. رسول خدا پس از سـلام نماز نگاهی به چهره علی انداخت و به شدت گریه کرد و فرمود: ایثار شب گذشته شما شگفت انگیز است.
در این وقت آیه زیر نازل شد و حضرت، آن را براي علی (ع) خواند:
«يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر، 9):
آنها ایثار کرده و دیگران را بر خود ترجیح می دهند. هر چند شدیداً فقیر باشند. کسانی که خداوند آنها را از خساست و بخل نفس، باز داشته، فقط آنها خوشبختند.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص 95
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆اسراف مکن
🔅شخصی بر امام صادق علیهالسلام وارد شد و عرض کرد: «مقداری به من (پول) قرض عنایت کنید تا وقت استطاعت، قرض شما را ادا کنم.»
امام فرمود: «آیا کشت و زراعتی داری که هنگام برداشت حاصل، #قرضت را ادا کنی؟»
🔅عرض کرد: «نه به خدا قسم.»
فرمود: «آیا تجارت و بازرگانی داری که هنگام فروش، قرضت را ادا کنی؟» عرض کرد: «نه به خدا قسم.»
🔅فرمود: «آیا مال و ملکی داری که بفروشی و قرضت را ادا کنی؟» عرض کرد: «نه به خدا قسم.» فرمود: «اینک تو از کسانی هستی که خداوند برای تو در مال و ثروت ما حقی قرار داده است.» آنگاه دستور داد کیسهای را که در آن پول بود آوردند. امام دست در آن کرد و مشتی پول بیرون آورد و به او داد.
بعد فرمود:
🔅از خدا بترس و اسراف مکن. سختگیر مباش و میانهرو باش، زیادهروی و تبذیر هرآینه اسراف است که خداوند فرمود: «زیادهروی نکنید».
📚نمونه معارف، ج 1، ص 190؛ تفسیر عیاشی
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆پنج دعای مستجاب
🌸حمّاد بن عیسی گوید: از امام صادق علیهالسلام خواستم برایم دعا کند تا خدا حج بسیار و باغ و خانهی خوب و زوجهای از خانوادهی محترم و اولاد نیکوکار به من بدهد.
امام علیهالسلام دعا کرد که «خدایا! پنجاه حج و باغ و خانهی خوب و زوجهی صالحه از اقوام کریمان و اولاد نیکوکار به حمّاد بده!»
🌸کسی که در مجلس حاضر بود، گفت: چندین سال بعد در بصره به خانهاش رفتم و او گفت: «دیدی امام صادق علیهالسلام دعا کرد و مستجاب شد؟ تابهحال چهلوهشت مرتبه حج رفتم، باغ و خانهی خوب در بصره دارم که مثلش نیست و زنی از نژاد کریمان نصیبم شد و فرزندان نیکوکارم را که میشناسی.»
🌸بعدازآن، حمّاد، دو بار به حج رفت و بار پنجاه و یکم در سرزمین جحفه هنگام غسل احرام در سیل افتاد و وفات نمود و غلامان جنازهی او را گرفتند...
📚محجبه البیضاء، ج 4، ص 266
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆توجیه بدیها
⚡️امام صادق علیهالسلام شنید که مردی شهرت به تقوی پیدا کرده است. روزی آن مرد را مشاهده کرد که جمع زیادی از عوام مردم اطراف او را گرفته بودند.
⚡️پس آن مرد از مردم کناره گرفت و تنها به راهی حرکت کرد؛ امام علیهالسلام ناظر کارهای او بود.
⚡️پس از زمانی کوتاه امام علیهالسلام دیدند او جلو یک دکان نانوایی ایستاد و دو نان مخفیانه برداشت و به راه افتاد. پس از چند قدمی از دکان میوهفروشی دو عدد انار برداشت و به راهش ادامه داد.
⚡️پس از پیمودن مسافتی نزد مرد مریضی رفت و نانها و انارها را به وی داد و به مقصد خود خواست برود، امام علیهالسلام خود را به آن مرد رساند و فرمود: امروز از تو عمل شگفتانگیزی دیدم و آنچه را دیده بود برایش نقل کرد!
⚡️آن مرد گفت: گمان میکنم تو امام صادق علیهالسلام هستی؟ فرمود: آری، گفت: «باآنکه فرزند پیامبری، افسوس که چیزی نمیدانی؟»
فرمود: «چه جهلی از من دیدهای؟» گفت: مگر نمیدانی خداوند در قرآن فرموده:
⚡️«هر که کار نیکی انجام دهد ده حسنه دارد و هر که گناهی کند جز یک گناه برایش ننویسند».(1)
⚡️ازاینجهت به حساب من دو نان و دو انار دزدیدهام، مجموعاً چهار گناه محسوب میشود و آنها را در راه خدا دادهام میشود چهل حسنه.
چهار گناه را از چهل حسنه کم کنند سیوشش حسنه برایم باقی میماند و تو از این حسابها نمیدانی!
⚡️امام فرمود: خدا مرگ دهد مگر این آیه از قرآن را نشنیدی که میفرماید:
«خدا از پرهیزگاران قبول اعمال کند»؟!*تو چهار گناه کردی و مال مردم را دزدیدی و چهار گناه دیگر کردی که بدون اجازه به دیگران دادی، پست هشت گناه نمودی و هیچ حسنهای هم نداری.
⚡️بعد حضرت به اصحابش فرمود: «اینگونه تفسیرها و توجیههاست که اینان هم خودشان و هم دیگران را گمراه میسازند.»(2)
📚سورهی انعام، آیهی 160
نمونه معارف، ج 4، ص 275 -وسائل الشیعه، ج 2، ص 57
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆حضور قلب
🌺ابوحمزه ثمالی گوید: علی بن الحسین علیه السلام را در نماز دیدم که عبا از یک دوش او افتاد اما به افتادن آن توجهی نکرد تا اینکه از نماز فارغ گردید...
🌺از او سوال کردم چرا عبا را بر دوش خود نینداختید...
🌺حضرت فرمود: آیا می دانی در برابر چه کسی قرار گرفته ام. آن مقدار نماز بنده مورد قبول است که در آن حضور قلب دارد..
📚بحارالانوار ، ج 42، ص 66
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆بلند همتی در دعا
روزي حضرت رسول
صلّي الله عليه و آله
در مسافرت به شخصي برخوردند و ميهمان او شدند. آن شخص پذيرائي شاياني از حضرت نمود،هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواستهاي از ما داشته باشي از خداوند درخواست ميكنم تو را به آرزويت نائل نمايد
عرض كرد: از خداوند بخواهيد به من شتري بدهد كه اسباب و لوازم زندگيام را بر آن حمل نمايم و چند گوسفند كه از شير آنها استفاده كنم، پيغمبر صلّي الله عليه و آله آنچه ميخواست برايش تقاضا نمود
آن گاه رو به اصحاب كرده فرمودند: اي كاش همت اين مرد نيز مانند پيرزن بني اسرائيل بلند بود و از ما ميخواست كه خير دنيا و آخرت را برايش بخواهيم.
عرض كردند: داستان پيرزن بني اسرائيل چگونه بوده است،
آن جناب فرمود: هنگامي كه حضرت موسي خواست با بني اسرائيل از مصر به طرف شام برود ...از هر كس جوياي محل قبر يوسف شد اظهار بياطلاعي مينمود به آن جناب اطلاع دادند كه پيرزني است ادعا دارد من قبر يوسف را ميدانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند... عجوزه گفت: يا موسي «علم قيمت دارد»، من سالها است اين مطلب را در سينه خود پنهان كردهام، در صورتي براي شما اظهار ميكنم كه سه حاجت از براي من برآوري. حضرت فرمود: حاجتهاي خود را بگو. گفت:
اوّل آنكه جوان شوم؛
دوّم: به ازدواج شما درآيم؛
سوّم: در آخرت هم افتخار همسري شما را داشته باشم.
حضرت موسي از بلند همتي اين زن كه با خواستهخود جمع بين سعادت دنيا و آخرت ميكرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد
📚منبع: كتاب داستانها و پندهاج 4صفحه 57
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆پیامبر صلیالله علیه و آله خندید
☘معمربن خلاد گفت: از امام رضا علیهالسلام پرسیدم: جانم به فدایت! فردی در بین عدهای است و در بین سخنانش مزاح میکنند و میخندند!
☘امام فرمود: «اگر چیزی نباشد اشکالی ندارد.» (راوی گوید: گمان کردم که منظور ایشان فحش دادن است.)
☘سپس فرمود: مرد عربی نزد پیامبر صلیالله علیه و آله آمد و هدیهای برای ایشان آورد و گفت: پول هدیهام را بده، پیامبر صلیالله علیه و آله خندید.
☘هرگاه پیامبر صلیالله علیه و آله غمگین میشد، میفرمود: «اعرابی چه شد؟ ایکاش میآمد.»
📚کافی، سنن النبی صلیالله علیه و آله، حدیث 65
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆پاداش شادمان كردن
🌾امام صادق (ع ) فرمود: خداوند به حضرت داوود (ع ) وحى كرد: بنده اى از بندگان من به سوى من با حسنه مى آيد، كه از اين رو بهشت را بر او مباح نمودم
🌾داوود (ع ) عرض كرد: آن حسنه چيست ؟
خداوند به او وحى كرد: يدخل على عبدى المومن سرورا ولو بتمرة : آن حسنه اين است كه بنده با ايمان را- هر چند با يك عدد خرما- شادمان سازد
🌾داوود (ع ) عرض كرد: خداوندا سزاوار است ، كسى كه تو را شناخت اميدش را از تو قطع نكند..
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆بخشش امام حسين عليه السلام
مردى از انصار محضر امام حسين عليه السلام رسيد، خواست نياز خود را مطرح كند، امام فرمود:
برادر انصارى آبرويت را از درخواست بخشش با زبانت نگهدار! هر چه مى خواهى در نامه اى بنويس و بياور كه من به خواست خداوند بقدرى به تو خواهم داد كه تو را خوشحال كند.
آن مرد نوشت .
يا ابا عبدالله ! فلان شخص پانصد دينار از من طلبكار است و به من فشار آورده و من اكنون امكان پرداخت ندارم . خواهش مى كنم با او صحبت كن كه به من مهلت دهد تا روزى كه وضع ماليم بهتر شود
امام عليه السلام پس از خواندن نامه داخل منزل شد و كيسه اى همراه خود آورد كه هزار دينار در آن بود به او داد و فرمود:
پانصد دينار آن را به قرضت بده و پانصد دينار آن را خرج زندگيت كن !
سپس فرمود:
حاجت خود را جز به سه نفر مگو؛
1) آدم ديندار. 2) با مروت . 3) آبرودار
چون شخص ديندار به خاطر دينداريش به تو كمك خواهد كرد.
انسان با مروت از مروتش حيا كرده به تو كمك خواهد نمود
و انسان آبرودار مى فهمد كه تو آبرويت را در راه اين حاجتت گذارده اى و بدون جهت اين كار را نكرده اى ، حتما مشكلى برايت پيش آمده است از اينرو آبرويت را حفظ نموده و حاجت تو را بر مى آورد
📚 ب : ج 78، ص 118
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆غيبت امام زمان در بيان على عليه السلام
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
خداوند در آخرالزمان و روزگار سخت مردى را مى انگيزد و او را به وسيله فرشتگان خود تاءييد كرده ، ياران وى را حفظ مى كند و با آيات و معجزات خودش او را يارى نموده و بر كره زمين مسلط مى گرداند تا آنجا كه عده اى از مردم با ميل و گروهى به اجبار به دين خداوند مى گروند.
او زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم مى گردد، پر از عدل و داد و نور و برهان مى كند. تمام مردم جهان در برابر وى مطيع مى شوند. هيچ كافرى نمى ماند، مگر اين كه مؤ من مى شود، هيچ تبهكارى نمى ماند مگر اين كه اصلاح مى گردد.
در دوران سلطنت او درندگان در حال آشتى و صلح زندگى مى كنند و زمينيان خود را رشد مى دهند و آسمان بركاتش را فرو مى ريزد، گنجها براى او آشكار مى شود، مدت چهل سال بر شرق و غرب حكومت خواهد كرد. خوشا به حال آن كسى كه روزگار او را درك كند و سخنان وى را بشنود
📚بحار: ج 44، ص 20 و ج 52، ص 280
@channel_eshgh
#داستان_آموزنده
🔆غم عيال و نجات از آتش
روزى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام از منزل خارج شد؛ و در بين راه به سلمان فارسى برخورد نمود، به او خطاب نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! در چه وضعيّتى به سر مى برى ؟
سلمان فارسى در جواب چنين پاسخ داد: در غم چهار موضوع به سر مى برم ؛ حضرت فرمود: آن چهار موضوع اندوهناك چيست ؟
سلمان گفت : اوّل : همسر و عائله ام ، كه از من طعام و ديگر مايحتاج زندگى رامى خواهد
دوّم : پروردگار متعال ، كه بايد مطيع و فرمان بر او باشم
سوّم : شيطان رجيم (رانده شده )، كه هر لحظه سعى دارد مرا از مسير حقّ، منحرف و دچار معصيت كند
چهارم : عزرائيل و ملك الموت ، كه در انتظار گرفتن جان من است .
امام علىّ عليه السلام فرمود: اى سلمان ! تو را بشارت دهم به مقامات عالى و فضائل والائى كه در بهشت خواهى داشت ؛ چه اين كه من نيز روزى به ملاقات حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله رفتم ، آن حضرت به من فرمود: يا علىّ! در چه وضعيّتى هستى ؟
گفتم : در وضعيّت سختى به سر مى برم ؛ و براى همسر و دو فرزندم حسن و حسين عليهم السلام ناراحت هستم ؛ چرا كه غير از آب آشاميدنى چيز ديگرى در منزل نداريم
حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا علىّ! غم و ناراحتى مرد در جهت رفع مشكلات خانواده ، سبب نجات او از آتش دوزخ مى باشد
و مطيع و فرمان بر خدا بودن ، نيز وسيله رهائى انسان از آتش قهر و غضب الهى است
همچنين صبر بر مشكلات زندگى ، چون جهاد در راه خدا و بلكه افضل از شصت سال عبادت مستحبّى است .
و نيز هر لحظه به ياد مرگ بودن ، كفّاره گناهان خواهد بود
و در ادامه فرمود: يا علىّ! رزق و روزى و نياز بندگان ، را خداوند متعال برآورده مى نمايد، و غم و اندوه در اين جهت سود و زيانى ندارد مگر ثواب و پاداش در پيشگاه خداوند مهربان .
و در پايان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله افزود: بدان كه مهم ترين غم ها، غَمْ داشتن ، براى عائله و خانواده است
📚جامع الاخبار: ص 91.
@channel_eshgh
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🍂🥀
#داستان_آموزنده
🔆خير دنيا و آخرت
شخصى براى امام حسين (علیه السلام ) نامه اى فرستاد و در ضمن آن نامه نوشت : اى آقاى من خير دنيا و آخرت چيست ، آن را به من بياموز
امام حسين (ع ) در پاسخ نامه او نوشت :
بنام خداوند بخشنده مهربان اما بعد:
((كسى كه خواستار خشنودى خدا باشد هر چند موجب ناخشنودى مردم گردد، خداوند رابطه او را با مردم ، سامان مى دهد، و كسى كه خشنودى مردم را در آنجا كه موجب خشم خدا است ، طلب كند، خداوند او را به مردم واگذار مى كند...
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
@channel_eshgh