eitaa logo
MarziyehEmami
50 دنبال‌کننده
183 عکس
28 ویدیو
1 فایل
خبرنگار و آشنا با راه اندازی سایت و علاقمند به فتوشاپ، عکاسی، برنامه نویسی، و ساخت کلیپ bamemeybod.ir sayehboun.ir @MarziyehEmami
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز رفتم گواهی نامه دوره مقدماتی داستانویسی رو در پوشه مدارک درسی و کارگاهی بذارم یهو به نظرم رسید همه رو روی زمین پهن کنم و یه تصویر از همه شون بگیرم اینها مدارک دوره های هنری و فنی حرفه ای هست که از سال ۷۶ در کلاسهای مختلف. حسابداری ، کامپیوتر آن زمان که محیط DOS بود و بعد از چند سال بعد پریمیر و کلاسهای آرایشگری و رشته های مختلف خیاطی و همچنین کارگاههای روزنامه نگاری شرکت کردم . اما یه چیز بگم همه این مدارک تنها یادگاری آن زمانهایی است که در آن دروه های آموزشی شرکت کردم . برنامه نویسی هم دوره های جهاد دانشگاهی و دانشگاه هنر شرکت کردم و خوشحالم از هر کدام ولو اندک یاد گرفتم و گاهی وقتها خودم را با آنچه یاد گرفتم و در حال یاد گرفتن هستم سرگرم می کنم و گاهی از نمود کارهایی که انجام میدم احساس خوشایندی دارم.
دیشب شب یلدا بود درازترین شب سال و یک لحظه طولانی تر از شبهای دیگر ، این شب رو بسیاری از مردم سعی کردند با خوشی و شادمانی با داشتن دورهمی های خانوادگی سپری کنند سفره هایی گسترده شد و به یمن وجود فضای مجازی تصاویری از آنها دیده شد بعضی سفره ها ساده و بعضی مجلل ودر این هیاهوی گذراندن شب یلدا یاد از گذشتگان می شود یاد از پدران و مادرانی می شود که خود ساده زیستند و زحمت کشیدند و پرورش دهنده نسلی شدند که پدران و مادران بچه های امروز سرزمین ایران زمین هستند بچه هایی که اکنون در دنیای کاملا ماشینی زندگی می کنند نمی دانم آیا بچه ها از کودک تا نوجوانان و جوان گوششان شنوای خاطرات گذشته بود یا نه ؟ خاطراتی از زندگی های ساده و بی تکلف ، دورهمی های ساده ای که در آنها خبری از تزیینات شب یلدا نبود و اما با گفت و شنود و خنده کردن های از دل سپری می شد . اصلا زیاد به گذشته برنمی گردیم به ۴۰ تا ۵۰ سال قبل برمی گردیم اصلا در آن زمانها شب یلدا به این پررنگی برگزار می شد ؟ شاید پاسخها همه بله باشد اما اگر یادمان باشد بیشتر شبهای طولانی زمستان شب یلدا بود و در رفت و آمد و دید و بازدید های خانوادگی و دورهمی های همسایه ها با سبزی پاک کردن کنار هم و آش و شولی پختن و در کنار هم خوردن و به تخمه شکستن و جویای احوال هم شدن به دور از تجملات سپری می شد شب یلدا یک شب نبود شبهای بسیاری بود که در کنار هم بودن ها و جویای احوال هم شدن ها می گذشت پدر و مادران بسیاری از ما که پدران و مادران بچه های امروز هستیم الان در جمع ما نیستند تا گرد شمع وجود آنها بنشینیم و آنها از زمانهای گذشته بگویند از رمانهایی بگویند که از کودکی کمک احوال پدر و مادر خود بودند کار کردند و برای ما به جای گذاشتند شاید پدر و مادران ما در جمع مان نباشند و سبک زندگی آنها دیگر الگویی برای زندگی امروزی ما نباشد اما خودمان سبک زندگی آنها را هنوز به یاد داریم و در این شبهای زیبا می توانیم با یاد از گذشته چگونه ساده زیستن و به دور از زر و زیورهای امروزی و در عین حال شاد بودن را به بچه های خود یاد بدهیم یاد بدهیم در کنار هم باشند و جویای احوال خواهر ، برادر و اطرافیانی باشند که شاید امروز در یک کوچه و خیابان زندگی می کنند و از حال هم بی خبر هستند ، باشند دلتون همیشه شاد 🥲 @channel_marziyah
2.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
، مهربان ، یار ، مونس و غمخوار فرزندانم هیچ وقت 1 بهمن 1400 روز آسمانی شدنت از خاطرمان نمی رود آسمانی شدنت را هنوز باور نداریم.... روحت شاد و یادت گرامی
پارسال در زمان فرماندار قبلی از فرمانداری میبد زنگ زدند بروم از آقای افلاطون ورزشکار قدیمی مصاحبه بگیرم من هم رفتم فرمانداری مقابل میز منشی دفتر فرماندار نشستیم و مصاحبه گرفته شد اما هنوز این مصاحبه تنظیم نشده است چون واقعا برام سوال بود چرا زنگ من زدند برای این انجام این مصاحبه ؟؟ مدتی است قصد دارم متن مصاحبه رو تنظیم کنم و یک فرد ورزشکار قدیمی در میبد معرفی کنم ولی بی توجهی مسئولان فرمانداری و دفتر امام جمعه و .....در امر اطلاع رسانی برنامه های خبری و اینکه فقط براشون مهمه صدا و سیما یا همان روابط عمومی فرمانداری برنامه های شهر را پوشش خبری دهد مانع شد تا تنظیم این مصاحبه انجام شود . اما امروز در صدد تنظیم این مصاحبه هستم و انشاالله بعد از تنظیم لینک مصاحبه منتشر شده در کانال گذاشته می شود . فقط به این علت چنین تصمیمی گرفتم چون به نتیجه رسیدم چرا باید وقتی شرایط فراهم شده که به عنوان دارنده سایت خبری می توانم معرف افرادی در شهر باشم که حاصل سالها زحمات آنها، پویایی و رونق شهر است چرا این موقعیت و جایکاه را فدای وقت گذاشتن و ناراحت شدن از عملکرد کسانی شود که به وظیفه خود در قبال شغلی که دارند ، عمل نمی کنند . @channel_marziyah @MarziyehEmami
زندگی چشمه جوشان است زندگی دریایی متلاطم و مواج است جسم ما تکیه بر امواج داده و ما خوا ب و بی خبریم در بی خبری خبری می رسد از راه پی خود دارد خبر از بیداری بیداری و مدهوشی بیداریم و مدهوش در این دریای ناآرام دریای متلاطم و جوشان @MarziyehEmami
دلنوشته می حوام برم کربلا دلم هوای کوی تو دارد یا حسین دام پر مکشه قدم زنم در صحن و سرایت یا حسین اما چه کنم ؟ حتی نتونستم چند ساله برم مشهد الرضا برم دون بپاشم برای کبوترای حرمش من چه کاره ام او هوای کبوترای حرمش داره میگن اگر طلبیده باشی تا دلت بخواد جور میشه بری مشهد الرضا دلم هم کربلا میخواد هم مشهد الرضا اما چه کنم ؟ وقتی هستم بی در کجا؟ روز و شبم یکی شده فکر و خیال امونم بریده به هر کاری دست زدم همش گفتم رضای خدا رضای خدا رضای خدا دیگه خسته شدم از کارهای برای رضای خدا خدا منم کار مکنم حفوقی رسان تا منم راهی بشم. برم مشهد الرضا برم بین الحرمین باور می کنی ندیدم هنوز بین الحرمبن میگن اگر خواسته باشی راهی مشی اگر بطلبه راهی مشی باور می کنی مبخوام باور کنم ولی نمیشه چون می بینم بی عدالتی ، نابرابری و حق کشی بیداد میکنه اونوقت بعضیا راهی کربلا مشن خود را طلبیده می دونند من نمیگم آنچه میگن دروغه، ولی میگم ای خدا خودت می دونی بی سرمایه نمیشه حتی قدم در راه حرم گذاشت یا امام حسین من نطلبیده، کربلام شهر و دیار خودمه کفر نمیگم راست و حسینی میگم خودت حالا دیگه به دادمان برس مرضیه امامی
گاهی می خواهی و نمی شود، گاهی نمی خواهی و می شود، گاهی قدم می نهی در راه اما قدمهات لرزان است. وسط راه می مانی. گاهی هم استوار قدم در راه می گذاری و می رسی به انتها، اما هر انتهایی شروع مسیر دیگر است. قدمهایتان در مسیر اهداف استوار 🙂
چشمانش را که باز کرد، دانه های ریز برف را دید که شتابان می بارد. خمیازه ای کشید و همانطور روی تختخواب نشست. خواست بلند شود، اما دوباره خوابید. الان چقدر یک کاسه آش داغ می چسبد! دلم روزهای سردی را می خواهد که صبحگاهشان رنگ و بوی آش و شلغم و چعندر لبو دارد. این که آرزو کردن ندارد بلند شو برو دیگ آش و لبوی چعندر و شلغم را روبراه کن. آخه چغندر و آرد ندارم! این دیگه تنبلی خودت هست. زنها هم زن های قدیم. مانده بود خودت به خودت نق بزنی. بلند شو روزی دیگر است. بلند شو و نقشه راه آینده را بدون آش و لبوی چغندر در یک روز برفی ترسیم کن... مرضیه امامی @channel_marziyah
بعد از چندین ماه چند برنامه خبری رفتم موقع تنظیم خبر بارها یاد فرزندم افتادم که چگونه حین نوشتن کارم داشت و من می گفتم بچه بگذار خبرم رو بنویسم اما الان نیست کسی هنگام خبر نوشتن صدایم نمی زند نمی دانید چقدر دلتنگم خیلی خیلی دلتنگتم دخترم..... هنوز هم از روزگار درس نگرفته ام دخترم... بدان دیروز فرصت نشد روز دختر را به خواهرت تبریک بگویم..... چقدر دلم می خواهد بودی و شما را در آغوش می گرفتم و می گفتم روزتان مبارک🌺 به پایگاه خبری بام میبد بپیوندید: @bamemeybod|bamemeybod.ir