دلنوشته می حوام برم کربلا
دلم هوای کوی تو دارد یا حسین
دام پر مکشه قدم زنم در صحن و سرایت یا حسین
اما چه کنم ؟
حتی نتونستم چند ساله برم مشهد الرضا
برم دون بپاشم برای کبوترای حرمش
من چه کاره ام او هوای کبوترای حرمش داره
میگن اگر طلبیده باشی تا دلت بخواد جور میشه بری مشهد الرضا
دلم هم کربلا میخواد هم مشهد الرضا
اما چه کنم ؟
وقتی هستم بی در کجا؟
روز و شبم یکی شده
فکر و خیال امونم بریده
به هر کاری دست زدم
همش گفتم رضای خدا
رضای خدا رضای خدا
دیگه خسته شدم از کارهای برای رضای خدا
خدا منم کار مکنم حفوقی رسان تا منم راهی بشم.
برم مشهد الرضا برم بین الحرمین
باور می کنی ندیدم هنوز بین الحرمبن
میگن اگر خواسته باشی راهی مشی
اگر بطلبه راهی مشی
باور می کنی مبخوام باور کنم
ولی نمیشه چون می بینم
بی عدالتی ، نابرابری و حق کشی بیداد میکنه
اونوقت بعضیا راهی کربلا مشن خود را طلبیده می دونند
من نمیگم آنچه میگن دروغه، ولی میگم ای خدا خودت می دونی بی سرمایه نمیشه حتی قدم در راه حرم گذاشت
یا امام حسین من نطلبیده، کربلام شهر و دیار خودمه
کفر نمیگم راست و حسینی میگم خودت حالا دیگه به دادمان برس
مرضیه امامی
#دلنوشته
خبرنگار و آشنا با راه اندازی سایت و علاقمند به فتوشاپ، عکاسی، برنامه نویسی و ساخت کلیپ هستم.
سایتهای من:
bamemeybod.ir
sayehboun.ir
آماده ارائه مشاوره به کسانی که قصد راه اندازی سایت دارند:
@MarziyehEmami
https://eitaa.com/channel_marziyah
May 11
گاهی می خواهی و نمی شود، گاهی نمی خواهی و می شود، گاهی قدم می نهی در راه اما قدمهات لرزان است. وسط راه می مانی. گاهی هم استوار قدم در راه می گذاری و می رسی به انتها، اما هر انتهایی شروع مسیر دیگر است.
قدمهایتان در مسیر اهداف استوار 🙂
#دلنوشته
روی تخت دراز کشیده بودم. این دنده آن دنده شدم که بلند شوم. صدای در حیاط گوشم را نواخت.
یکی در را باز کنه، حالم خوش نیست نمی تونم بلند بشم ببینم کیه.
هیچ کس نیست. ای خدا دوباره تنهایم گذاشتند. کجا رفته اند؟ برگشتند حسابشان کف دست شان می ذارم.
در را گشودم. دختری سفید روی با موهای فرفری را دیدم.خندان قدم به خانه گذاشت. هاج و واج در را بستم.
مادربزرگ از سمت دیگر خانه به سمت دختر دوید.
ننه ننه کجا می روی ؟ این دختر کیه ؟ چکارش داری ؟
اصلا مرا نمی دید. دختر از دستش به سمت پله های پشت بام فرار کرد.
خواهرت را کشتی!
در خانه را باز کرد و کنار کوچه نشست.
بی بی رباب همسایه رو دیدم که داشت از کوچه می گذشت مادربزرگ را که دید ایستاد.
چطور شده؟ چرا رنگت پریده؟
بچم مرد.
خدا نکنه. چطور شده؟
همش تقصیر این دختر سر به هواست.
داشتم اتاقو جارو مکردم دیدم از پستو صدا میاد. همین که به سمت پستو رفتم. بچه بیحال وسط سبدی که درتغار له شده بود بیحال افتاده بود.سیاه شده بود. بلندش کردم و با مشت به کمرش کوبیدم.به سمت مادرش که داشت در حیاط ظرف می شست دویدم. نفس بچه بالا آمد.
حالا کجا هستند؟
رفتند بیمارستان.
من چکار کردم که مخوای بزنی؟
ننه نگاهش به سمت پشت بام چرخید.
باز رفتی اون بالا!
تو پشت بوم رفتی خواهرت رو ندیدی؟
نه به خدا ندیدم.
خدا کنه باکیش نشده باشه.
دخترک که فهمید چه شده سرش را زید انداخت و گفت: به من چه. من اصلا ندیدمش.
چی چی مگی. دستم بهت برسه میدونی چکارت مکنم.
نگاه ننه برق زد. به سمت راست کوچه دوید. مادرم را دیدم که بچه به بغل مادرش را در آعوش گرفت.
هاج و واج مانده بودم. مادرم مگه بیمارستان بستری نبود. اینجا چه می کنه. اون بچه کیه؟ ...
قطرات آب را بر صورتم حس کردم.
بابا بابا مامانی هوش آمد.
#خاطره_داستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجرای کد احراز جنسیت و سن
#برنامه_نویسی
نام کانال از روزمرگی های من به MarziyehEmami تغییر نام یافت.
وقتی نام روزمرگیهای من باشد باید مرتب از روزمرگی ها نوشت. فرصت گاهی برای نوشتن به دست میآید و گاهی چنان کارها در هم گره میخورد و با ناملایمات در هم میآمیزد که حوصله و فرصتی برای نوشتن از روزمرگی نیست. بنابراین نام کانال تغییر یافت.
انشاالله نمونه کارهای من به اشتراک گذاشته خواهد شد. خیلی خوشحال میشم در مورد کارها نظر بدهید.
به یقین نظرات شما چراغ راه مسیری است که انتخاب کرده ام .
تمرین های تصویرسازی انجام شده در نرم افزار ایللستریتور
#تصویر_سازی
#از_سری_تمرین_های_من
خبرنگار و آشنا با راه اندازی سایت و علاقمند به فتوشاپ، عکاسی، برنامه نویسی، و ساخت کلیپ
bamemeybod.ir
sayehboun.ir
@MarziyehEmami
https://eitaa.com/channel_marziyah
سلام خدمت همگی این موز رو دیروز از روی آموزشهای استاد در ایلوستریتور طراحی کردم.
#ایلوستریتور
#تصویر_سازی
https://eitaa.com/channel_marziyah