#اشعاردر وصف خاطرات گذشته
یاد آن ایام , که خرمن داشتیم
خوشه گندم , به دامن داشتیم ِ
وه چه زیبا بود , خرمنکوب ما
بوی کاه و سنبل و , نان داشتیم
تا یه می چیدیم به خرمن تا به اوج
سربلند بودیم همچون سرو و برج
دست در دست هم و دل پیش هم
می خروشیدیم به دریا مثل موج
گاو و خرمنکوب و خرمنگاه بود
بوی عشق با عاطفه همراه بود
مردمانی پاک از مکر زمان
مالک دج ها و گندم، کاه بود
یک طرف درویش می خواند از علی
یک طرف سادات می خواند ازولی
شاد بودند مردمان اطراف هم
ذکر یزدان بود و ایمان منجلی
والد وفرزندم شاداز لطف حق
مهربانی می فشاندند و عرق
ار سحرگاه فلق تا بر شفق
کس نمی رنجید و بودند مستحق
گر نسیمی می فرستادش خدا
گندم از کاهش شود آنگاه جدا
می رسیدند، آرزو شان گو ئیا
گل به دامن می فشاندند با صبا
#تایه =انباشت کلش گندم های چیده شده
#دج =انباشت دانه گندم جدا شده از کلش
#ارسالی_امیرحسینی
@channelsangak